کتاب شناسی علوم انسانی _ اسلامی ایرانی
By:
Jan 19, 2016
در جستجوی علوم انسانی اسلامی
کتاب «در جستجوی علوم انسانی اسلامی» به سفارش دبیرخانه شورای اسلامی شدن دانشگاهها و مراکز آموزشی و با عنوان فرعی «تحلیل نظریههای علم دینی و آزمون الگوی حکمی – اجتهادی در تولید علوم انسانی» از سوی دفتر نشر معارف در سال 1393 منتشر شده است. این اثر به قلم حجت الاسلام والمسلمین عبدالحسین خسروپناه و جمعی از پژوهشگران، در دو جلد به نقد و بررسی جریانهای مختلف در زمینه علم دینی میپردازد که از جمله آن میتوان به آثار دفتر فرهنگستان علوم انسانی، شهید محمد باقر صدر، اسماعلیل فاروقی، طه جابر العلوانی، آیت الله جوادی آملی، سید حسین نصر، نقیب العطاس و... اشاره کرد.
کلیات علوم انسانی اسلامی، نظریههای غرب گرایانه، نظریههای غرب ستیزانه، نظریههای غرب گریزانه و نظریههای گزینانه، عناوین پنج بخش جلد نخست این کتاب را تشکیل میدهند. جلد دوم این اثر با عناوین آزمون الگوی حکمی – اجتهادی علوم انسانی در نظریههای سیاسی، آزمون الگوی حکمی – اجتهادی علوم انسانی در نظریههای علوم اقتصادی، آزمون الگوی حکمی – اجتهادی علوم انسانی در نظریههای جامعه شناختی، آزمون الگوی حکمی – اجتهادی علوم انسانی در نظریههای روانشناختی و آزمون الگوی حکمی – اجتهادی علوم انسانی در نظریههای مدیریتی به چاپ میرسد. چیستی علوم انسانی، پیشینه علم دینی، علل ظهور مساله علم دینی، جریان شناسی علم دینی، تحول در علوم انسانی از دیدگاه امام و رهبری، مدیریت تحول در علوم انسانی، نظریه علم دینی اجتهادی عام، مدل پارادیم اجتهادی دانش دینی، نقد نظریه اسلامی سازی معرفتی، نقد و بررسی نظریه تهذیبی – تاسیسی، نقد و بررسی دیدگاه نقیب العطاس، نقد نظریه علم قدسی، نقد و بررسی نظریه حاکمیت جهان بینی دینی و دانش، نقد و بررسی نظریه علم دینی حداکثری از جمله مطالبی است که در این کتاب به چشم میخورد.
مبانی علوم انسانی اسلامی
کتاب «مبانی علوم انسانی اسلامی» در سال 1393 به همت مرکز پژوهشهای علوم انسانی اسلامی صدرا و توسط حجت الاسلام دکتر احمدحسین شریفی نگارش شده است.
محتوای کتاب حاضر در ۹ فصل به شرح زیر دستهبندی شده است: فصل اول این کتاب، به تبیین مباحث کلی و مقدماتی اختصاص یافته است. در این فصل ضمن اشارهای کوتاه به مباحثی درباره تاریخچه علوم انسانی و ایده علوم انسانی اسلامی، نکتههای نسبتاً مفصلی درباره اهمیت و ضرورت پرداختن به این بحث بیان شده است.
فصل دوم به بحث از چیستی علوم انسانی اختصاص یافته است. در این فصل، ضمن اشاره به اختلافهای فراوان در تعریف علوم انسانی و توجه دادن به ابعاد توصیفی و تجویزی علوم انسانی، تلاش شده با ذکر ویژگیهایی برای موضوع مورد مطالعه، تعریفی شفاف و کارآمد از علوم انسانی ارائه شود.
در فصل سوم به بحث درباره معناشناسی «علوم انسانیِ اسلامی» پرداخته شده است. در این فصل، ابتدا تفاوتهای چهار اصطلاح «تحول علوم انسانی»، «بومیسازی علوم انسانی»، «اسلامیسازی علوم انسانی» و «علوم انسانی اسلامی» را بیان کرده و سپس گزارشی اجمالی از یازده تعریف مطرح شده برای علم دینی و علوم انسانی اسلامی ارائه شده است.
فصل چهارم به معرفی و تبیین چند دیدگاه مهم در حوزه علوم انسانی اسلامی پرداخته است. در این فصل ضمن اشاره به انواع دیدگاهها و دستهبندیهای مختلفی که از دیدگاههای مطرح شده درباره ایده علم دینی ارائه شده است، سعی شده به اختصار دیدگاه دو تن از موافقان این ایده گزارش شود.
فصل پنجم به مبانی فلسفی علوم انسانی اسلامی پرداخته و در ذیل هر کدام از مبانی پنجگانه معرفتشناختی، هستیشناختی، الهیاتی و دینشناختی، انسانشناختی و ارزششناختی به اموری اشاره شده است که تأثیری مستقیم در نوع نگاه دانشپژوهان و محققان به علوم انسانی دارد و زیرساخت و بنیان علوم انسانی اسلامی را شکل میدهند.
فصل ششم درباره یکی از مباحث مهم و سرنوشتساز در حوزه علوم انسانی اسلامی است؛ یعنی روششناسی علوم انسانی اسلامی. در این فصل، ابتدا ضمن بیان اهمیت مسأله روش در تمایز علوم و همچنین تأثیرپذیری روش تحقیق از دیدگاههای معرفتشناسانه محققان، به معرفی نظریه «وحدت روش علمی» و نقد و بررسی ادله قائلین این دیدگاه پرداخته و در ادامه نظریه «تکثر روشی علوم انسانی» توضیح داده شده و دیدگاه اسلامی را در این موضوع تبیین کرده است.
فصل هفتم به تحلیل نقش نظام ارزشی در علوم انسانی پرداخته و ضمن نقد و رد دیدگاههایی که مدعی عدم تأثیر ارزشها در علوم انسانیاند، نظریه تأثیرپذیری علوم انسانی از نظام ارزشی محققان به تفصیل تبیین شده است. فصل هشتم با عنوان «علوم انسانی اسلامی، واقعبینی و آزاداندیشی علمی» نشان دهنده این است که ایده علوم انسانی اسلامی نه تنها منافاتی با واقعبینی و آزاداندیشی علمی ندارد، که بدون پذیرش آن نمیتوان از بیطرفی علمی، حقیقتپژوهی و آزاداندیشی سخن گفت.
فصل نهم با عنوان «بررسی ادله مخالفان علوم انسانی اسلامی»، مهمترین ادله مخالفان این ایده مورد بررسی و تحلیل قرار گرفته است.
بررسی فلسفی، فرهنگی و اجتماعی تولید و تکوین علوم انسانیاسلامی
کتاب «بررسی فلسفی، فرهنگی و اجتماعی تولید و تکوین علوم انسانیاسلامی» درسگفتارهای دوره فلسفه علوم انسانی عبدالحسین خسروپناه و حمید پارسانیا است که مهدی عاشوری این درسگفتارها را به شکل کتاب به رشته تحریر در آورده است و به همت موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران در سال 1392 در اختیار علاقهمندان قرار گرفته است.
در این کتاب میخوانیم هر چند سابقه بحث از علم دینی در میان متفکران اسلامی و مسیحی اندک نیست و از اهداف انقلاب اسلامی بوده و از آغاز انقلاب، تلاشهای مختلفی در این راستا صورت گرفته است، با این حال باید اعتراف کرد که هنوز در آغاز راه هستیم. زیرا هنوز پرسش جدی ما این است که چه باید کرد و تحول علوم انسانی چگونه ایجاد میشود؟ البته در این چند دهه نگرشها و راهکارهای ارائه شده برای تحول نیز تحول و پیشرفتهای بسیار داشته است و آرا و نظرات چون در ابتدای کار ایدههایی خام نیست، اما این امر پیچیدگیهایی دارد و نیازمند توجه به ابعاد مختلف فلسفی، منطقی، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی است.
با این حال یکی از آسیبهایی که برخی پاسخها به پرسشهای فوق دچار آن هستند نگرش غیررئالیستی به علم و تبیین نسبیگرایانه از علم دینی است. در مبحث علم دینی دو مساله اساسی وجود دارد: اول امکان یا عدم امکان علم دینی و دوم راهکارهای تحقق علم دینی.
با توجه به اینکه تحول در علوم انسانی و تولید علوم انسانیاسلامی، نیز فعالیتی انسانی است و الگوها در جهتدهی و حرکت آن مهم هستند، در تدوین و هدایت فرایندی این تحول پرهیز از نسبیگرایی و پایبندی به رئالیسم علمی یکی از اصلیترین وظایف ماست. رکن دیگر زمینهسازی برای چنین تحولی، تربیت نیروی انسانی متخصص و معتقد به چنین حرکتی است.
کتاب حاضر در سه فصل «تبیین مدلهای علم دینی»، «فلسفه، فرهنگ و تکوین علوم انسانی» و «تولید علوم انسانیاسلامی و جهاد علمی» تدوین شده است.
تولید علم و علوم انسانی
کتاب «تولید علم و علوم انسانی» نوشته دکتر ابراهیم فیاض، توسط انتشارات «سپیده باوران» منتشر شده است. فیاض این کتاب را با توجه به ضرورتهای بومیسازی و بومینگری تولید علم در کشور نوشته است؛ موضوع مورد نیاز جامعه دانشگاهی که در حالحاضر بهجای بومیسازی توسط فرهیختگان و دانشآموختهگان کشور، از طریق ترجمه و تدریس آثار غربیان ارائه میشود!
این کتاب دو بخش به نامهای «مقالات» و «گفتوگوها» دارد که نگارنده در آنها، موضوع تولید علم و علوم انسانی را نقد، بررسی و واکاوی کرده است.
«فرمولی برای علوم انسانی اسلامی»، «اقتصاد اسلامی پیشرفته»، «مردمشناسی دینی فلسفه»، «فقاهت و نوآوری»، «فلسفه تاریخ ایرانی و نوآوری»، «خلاقیت و سازمان»، «علم کلام و نوآوری»، «شرق و غرب معرفتی و نوآوری»، «علوم انسانی و سیاستگذاری کلان»، «دانش و قدرت»، «سازمان و دانش»، «انقلاب فرهنگی و دانشگاه اسلامی» و «وحدت حوزه و دانشگاه : زمینههای معرفتی»، عنوان مقالههای این اثر هستند که در بخش اول کتاب به آنها پراخته شده است.
بخش دوم کتاب، مصاحبهها و گفتوگوهای صورت گرفته با ابراهیم فیاض را در خود جای دارد. «اشرافیت معرفتی در مصاف با علم بومی»، «تولید ثروت ملی در گرو وحدت حوزه و دانشگاه»، «فاجعه علوم انسانی»، «وضعیت علوم انسانی در ایران»، «ایران بدون مردم شناسی به جایی نخواهد رسید»، «فلسفه متاخر ایرانی»، «ساز فرهنگ با نوای ایرانی»، «مظلومیت فرهنگ برآیند فقر معرفت دینی»، «مصرف گرایی از کالا تا اندیشه»، «غرب دیگر شاخص نیست!!» و «حرکت ایران به سوی سرمایه داری»، عناوین مطالب این بخش هستند.
ماجرای جدایی حوزه و دانشگاه
دکتر سلیمان خاکبان در کتاب »ماجرای جدایی حوزه و دانشگاه» موضوع ریشههای جدایی و همچنین زمینههای همگرایی حوزه و دانشگاه را در تاریخ معاصر از آغاز عصر قاجار تا پایان حکومت پهلوی مورد تحلیل قرار داده است.
گروه مطالعات انقلاب اسلامی پژوهشکده «فرهنگ و مطالعات اجتماعی» در بخش پیشگفتار، درباره کتاب نوشتهاند: «در این تحقیق، بررسی بسترهای طرح روابط علم و دین در قالب و پنداری تعارضی از یک سو و شناسایی شخصیتهای اصلی ایرانی و مبلغ، به همراه ابزارهای مورد استفاده آنها در این زمینه از سوی دیگر، به مثابه سؤالاتی مبنایی پاسخ داده شدهاند تا در پرتو این پاسخگویی، مقدمات ارائه تحلیلی جامعهشناسی از روابط حوزه و دانشگاه فراهم آید. دغدغه راهبر و راهنمای نویسنده، پردازش الگوی نوین توسعه دینی (جامعه مدنی اسلامی) است و برای توجه به نگرشهای خرد و کلان، به صورتی توامان، در چارچوب نظام ارزشی دین مبین اسلام، از روش سیستمی استفاده کرده است.»
مؤلف در این کتاب 336 صفحهای، نقش عوامل موثر در جدایی حوزه و دانشگاه را به دو بخش خارجی و داخلی تقسیم کرده است. در بخش اول با عنوان «نقش عوامل خارجی در جدایی حوزه و دانشگاه»، نقش رنسانس، سرمایهداری و استکبار و در بخش دوم با نام «نقش عوامل داخلی از جدایی حوزه و دانشگاه»، سه عامل حکومتها، روشنفکران و روحانیت بررسی شدهاند.
دکتر خاکبان در قسمت مقدمه، درباره ریشههای جدایی حوزه و دانشگاه در یک نگاه مینویسد: «مجموعه علل قریب جدایی حوزه و دانشگاه را میتوان در امور پنجگانه زیر خلاصه کرد: 1. ظهور برخی تحولات فکری و اجتماعی در دامن رنسانس و عصر روشنگری؛
2. شکلگیری نظام سرمایهداری نوین و سیاستهای استعماری مدرن؛
3. سوءتدبیر و خودباختگی حکومتهای قاجار و پهلوی در برابر بعد مادی تمدن جدید غرب؛
4. غربزدگی و شرقزدگی بخشی از جریانهای روشنفکری ایران معاصر؛
5. غفلت بخشی از روحانیت در درک به موقع تحولات جاری بینالمللی، و غافلگیر شدن در برابر مدرنیته، و در نهایت، اتخاذ مواضع انفعالی و صرفاً دفعی در برابر مکاتب فکری و سیستمهای اجتماعی مدرن.»
دستآوردهای فرهنگی انقلاب اسلامی: كتاب حوزه و دانشگاه
کتاب «دستآوردهای فرهنگی انقلاب اسلامی: كتاب حوزه و دانشگاه» نوشته حسین خسروی، ششمین مجلد از مجموعه «اینروزها»، محصول مؤسسه «نشر شهر» است. اگر چه کتاب در قطع جیبی و 48 صفحه گردآوری شده است، اما مطالب آن با وجود ایجاز، به شکلی جامع مخاطب را در جریان جدایی حوزه و دانشگاه در دوران قبل از انقلاب و روایت وحدت این دو نهاد بعد از انقلاب اسلامی ایران، قرار میدهد.
در مقدمه این کتاب که باهدف آشنایی مخاطب با دستاوردهای فرهنگی انقلاب اسلامی و نشان دادن وضعیت حوزه و دانشگاه در دوران قبل و بعد از انقلاب تدوین شده است، میخوانیم: «چه فرقی دارد میان حوزه و دانشگاه وحدت باشد یا نباشد؟ اصلا این وحدت چیست و به چه درد میخورد؟ حوزه و دانشگاه با علم سر و کار دارند، پس نقطه اشتراکشان علم است و اتفاقا نقطه افتراقشان هم. اگر علم را، مجموعه پاسخهای بشر به آنچه نمیداند، تعریف کنیم، میتوانیم بگوییم تفاوت و اختلاف در حوزه و دانشگاه ناشی از تفاوت آن دو در روش و شیوه پاسخگوییشان به این پرسشها است.»
این کتاب از سه بخش تشکیل شده است. در بخش اول با عنوان «آنروزها» سه روایت از همراهی و جدایی حوزه و دانشگاه قبل از انقلاب اسلامی، تشکیل اولین مراکز علمی میان مسلمانان و همچنین تلاشهای استعماری برای تفرقه میان حوزه و دانشگاه، فرا روی مخاطب قرار میگیرد. در بخش دوم که «این روزها» نام دارد، روایت وحدت حوزویان و دانشگاهیان در انقلاب اسلامی، وحدت و تفرقه از نگاه رهبران، روایتی از وحدت حوزه و دانشگاه در مبارزه علیه شاه، روایتی از تلاش برای وحدت تئوریک و روایتی از برخی از فعالیتهای بهثمر نشسته مورد بررسی قرار گرفته است. این کتاب با «روایت آخر» به پایان میرسد.
وحدت حوزه و دانشگاه
کتاب «وحدت حوزه و دانشگاه» در سال 1390 توسط موسسه فرهنگی هنری «اشراق و عرفان» انتشار یافت. علی بخشی، تحقیق و نگارش این اثر را بر محور مصاحبهها و سخنرانیهای حجتالاسلام والمسلمین علیرضا اعرافی با موضوع وحدت این دو نهاد علمی ـ حوزه و دانشگاه ـ بر عهده داشته است.
این کتاب چهار بخشی با مقدمه حجتالاسلام اعرافی آغاز میشود. بخش اول با محور «حوزه» شامل چهار فصل است: «تاریخ تطور حوزههای علمیه»، «ویژگیهای تاریخی حوزههای شیعه»، «قوتها و فرصتهای حوزه در دوره معاصر» و «کاستیها و چالشهای حوزه در روزگار معاصر».
در بخش دوم، سیمایی کلی از «دانشگاه» در فصلهایی با عنوان «پیشینه، تعریف و عناصر دانشگاه»، «مزیت نظام آموزشی و پژوهش»، «رسالت و وظایف دانشگاهها در ایران» و «اسلامی کردن دانشگاهها» ارائه شده است. دو بخش نخست این اثر، به مثابه مقدمه میماند و با آغاز بخش سوم با عنوان «مواجهه حوزه و دانشگاه» به تنه اصلی کتاب وارد میشویم که محقق در آن به «تبارشناسی مواجهه»، «علوم انسانی محور مواجهه»، «امکانسنجی ارتباط بین علوم انسانی و معرفت دینی»، «تعاملات علوم انسانی و دین»، «رویکردها به علوم انسانی دینی یا علم دینی» و «مکانیزم سازگارسازی علوم انسانی با آموزههای اسلامی» میپردازد.
«وحدت یا جدایی» حوزه و دانشگاه در بخش چهارم مورد بررسی قرار گرفته است که فصلهای آن عبارتنداز: «تعریف، ضرورت و اهداف وحدت حوزه و دانشگاه»، «آسیبشناسی وحدت»، «راهبردها و راهکارهای وحدت»، «قلمروهای وحدت حوزه و دانشگاه»، «رویکردهای وحدت حوزه و دانشگاه»، «کامیابی و ناکامیهای وحدت» و «منشور ارتباطی و تعاملی حوزه و دانشگاه».
دانش اسلامی: قرائتی بر مبنای علوم انسانی
کتاب «دانش اسلامی: قرائتی بر مبنای علوم انسانی» اثر محمد ارکون و ترجمه عبداقادر سواری، توسط انتشارات نسل آفتاب در سال 1394 منتشر شده است.
دکتر محمد ارکون، متفکر و اسلامشناس درگذشته و پرحاشیه الجزائری با اندیشههای انتقادیاش در جهان اسلام شناخته میشود. پر حاشیه به این دلیل که او در دوران زندگی اش هم در جهان عرب و هم در ایران حاشیههای فکری و سیاسی بسیاری به وجود آورد. به اسلام گرایی و تفکر احیایی انتقاد داشت و لیبرال بود و از این جهت اندیشههایش در ایران از سوی گروه روشنفکران مورد استقبال و از سوی اندیشمندان حوزوی مورد انتقاد قرار گرفته است.
این اثر مقدمهای بر یککلام جدید در حوزه اسلامی است؛ مقدمهای که در آن، روشهای نو در نشانهشناسی و هرمنوتیک و جامعهشناسی و زبانشناسی در راه ارائه تفسیری نو از سنت اندیشگی مسلمانان و متون مقدس آنان به خدمت درآمدهاند. نویسنده در واقع حوزهای میسازد که پر است از اشارههایی به دانشمندان و اندیشمندان حوزههای متفاوت. آن چیزی که او آن را علوم انسانی و اجتماعی نوین مینامد، با علم اثبات گرایانه کلاسیک شده غرب تفاوتهای ماهوی دارد. او در این کتاب بر پایه همه این آموزهها که آنها را از اندیشمندان مختلف میگیرد سعی در واسازی حوزه اندیشگی و متون مقدس دارد.
شکلگیری علم اسلامی
کتاب «شکلگیری علم اسلامی» نوشته مظفر اقبال (۱۹۵۴ م) اندیشمند پاکستانی الاصل مقیم کانادا و مؤسس مرکز اسلام و علم، با ترجمه گروهی از مترجمان به کوشش محمدرضا قائمی نیک و به همت انتشارات ترجمان علوم انسانی در سال 1394 منتشر شده است.
این کتاب داستان شکلگیری یا فرایند ساختن سنت علمی اسلامی و رابطهاش با اسلام را میگوید؛ دینی که تمدن خاصی را خلق کرد که آن تمدن متکی بر جهان بینی قرآنی بود. این داستان از دیدگاههای مختلف جامعه شناختی تا تاریخی و متافیزیکی تا علمی روایت میشود. روششناسی به کار رفته برای این کار، تا حد زیادی وابسته به این است که رابطه میان اسلام و علم را چطور بفهمیم.
قرابت حوزه پژوهشی نویسنده در این کتاب با سنتهای فکری رایج در ایران، مخصوصا سنتهای فلسفی، فقط به آثار سدههای هشتم تا شانزدهم میلادی منحصر نمانده و او به نویسندگان معاصر ایران مانند استاد مرتضی مطهری و آیتالله حسن زاده آملی نیز اشاره کرده است. به علاوه نیازی به گفتن نیست که مسئله اصلی اقبال در این کتاب، یعنی شکلگیری یا ساختن علم اسلامی مطابق با یکی از مهمترین دغدغههای پژوهشی ایران در دهه گذشته است؛ دغدغهای که با عناوین مختلفی مثل تحول در علوم انسانی یا علم دینی و گاه اسلامیسازی علوم به رغم تفاوتهایی که با هم دارند مطرح شده است.
این کتاب شامل هفت مقاله از مظفر اقبال است که عبارتند از: جنبههای سنت علمی اسلامی (سده هشتم تا شانزدهم)، سطوح رابطه اسلام و علم(سده هشتم تا شانزدهم)، مسجد و آزمایشگاه و بازار (سده هشتم تا شانزدهم)، اسلام، عصر انتقال و افول علم اسلامی، مقاله اسلام و علم مدرن؛ دوره استعماری (۱۸۰۰ تا ۱۹۵۰)، اسلام و علم جدید؛ مسائل معاصر، و مقاله آیا علم اسلامی ممکن است؟.
در بخشی از مقدمه اقبال آمده است: تفاوتی اساسی وجود دارد میان علم مدرن و ماهیت علمی که در تمدن اسلامی در طول سدههای هشتم تا شانزدهم وجود داشت. رویکرد این دو به طبیعت دو شمل متفاوت دارد و از این رو نمیتوانیم برای روایت رابطه متقابل اسلام با علم مدرن و رابطه آن با علم پیشامدرن از روششناسی یکسان استفاده کنیم. این تقسیم بندی تصادفی نیست؛ بلکه از ضرورتی تاریخی برخاسته است: سنت علمی اسلامی از درون خاستگاه بزرگتر تمدن اسلامی برآمده و با دیگر رشتهها و شاخههای دانش، تعاملی نظاممند و هماهنگ دارد. این شیوههای تعامل در خلأ نیست؛ بلکه درون عالم فکری بزرگتر از اسلام است؛ عالمی که لبههای تیز و صدای ناموزون داشت؛ اما با وجود این عالمی بود که جهانبینی قرآنی به آن شکل داده بود.
پرسشهایی که در فصول این کتاب بررسی شدهاند عبارتند از: در علم اسلامی، چه چیزی اسلامی بود؟، اسلام چگونه بر مسیر توسعه سنت علمی اسلامی تأثیر گذاشت؟، آیا تنشی در سنت اسلامی وجود داشت که بتواند مانع شکوفایی این فعالیت علمی شود؟، این سنت کی و چرا و چگونه به پایان رسید؟ این دانش علمی چگونه به اروپا رفت؟