اخبار نامتعارف در منابع تاریخ اسلام
حجتالاسلام دکتر رسول جعفریان در گزارشی تلگرامی نوشت:
استاد درس منابع تاریخ اسلام، به طور عمده، به معرفی منابع تاریخی از همه زوایا میپردازد؛ و به نظرم این درس، یکی از کلیدیترین درسها برای دانشجویان گرایش تاریخ اسلام است. در این درس، علیالرسم، سخن از مهمترین منابع، روش نگارش آنها، ارزیابی هر یک به لحاظ منابع و اتقان آنها، و نیز مرور بر تنوعی است که در منابع تاریخ اسلام از تاریخهای روزشمار، یا انساب و غیره وجود دارد.
یکی از مهمترین حساسیتهای بنده، منبعشناسی در درون خود منابع تاریخی است؛ این که منبعی مانند طبری از چه کتابهایی و به چه صورت اقتباس کرده و درجه اعتبار هر روایتی از آن، بر حسب منبعی است که از آن بهره برده است. بخش قابل توجهی از کلاس، صرف بررسی منابعی شد که گرچه مفقود هستند، اما امکان بازسازی آنها بر اساس منابع متأخر وجود دارد.
امروز به عنوان آخرین جلسه درس، بحث بنده درباره منابعی از قدیم و جدید، یعنی منابع درجه اول و دوم و حتی پژوهشهای تازه بود که تلاش دارند روایتی نامتعارف را درباره برخی از تحولات تاریخ اسلام گزارش کنند. بکار بردن کلمه «نامتعارف» لزوماً به معنای نادرستی آن اخبار نیست، بلکه به این معناست که وقتی غالب منابع، روی خبری اتفاق دارند، اگر کسی اراده آن داشته باشد تا خبری متفاوت با آن را نقل کند، به نظر نامتعارف میآید. در این منابع، گزارشهایی در باره اخبار تاریخی میشنویم که تقریباً روی روال معمول نیست. به طور کلی در اینجا این سه فرض دارد:
الف: این که در میان منابع کهن، وقتی روایتی نامتعارف نقل میشود، آن خبر، خبری در کنار اخبار فراوان دیگر است. مسلماً در اینجا، مقصودمان، مواردی نیست که فرضاً دو خبر کاملا متفاوت، اما هر کدام در چندین منبع در باره یک مسأله آمده است، بلکه اشاره به مواردی است که قریب به اکثر منابع مطلبی گفته و در موردی، روایتی دیگر آمده است. اگر دو گزارش متفاوت، هر کدام در تعدادی از منابع باشد، متفاوت با چیزی است که ما در اینجا آن را خبر نامتعارف مینامیم.
ب: در منابع متأخر در قرنهای بعدی، و البته نسبت به تاریخ صدر اسلام، وقتی روایت کاملاً متفاوتی که در هیچ منبع کهن نیامده، و متفاوت با روایات معمول هم هست، میشنویم، قدری در داشتن حس نامتعارف بودن خبر باید جدیتر باشیم. برای مثال در منابع قرن هفتم تا دهم و یا حتی بعد از آن گزارشی ببینیم که در هیچ منبع کهن امری موافق با آن نیست، بلکه چیز دیگری است. برای مثال، خبر کشته شدن عایشه به دست معاویه را که سنایی یا عماد طبری گزارش میکنند، میتوان یک نمونه دانست. تدارک کندن چاه و ریختن آهک در آن، و پوشاندن سقف آن و دعوت عایشه به مهمانی و انداختن او در آن چاه، از مواردی است که در منابع قرن ششم و هفتم، در روایت های خاصی آمده است. کتاب «کامل بهایی» از این قبیل اخبار متعدد دارد، حتی برخی از منابع حدیثی کهنتر هم در قیاس با منابع تاریخی عمومی و اتفاقی که آنها روی خبری دارند، خبر متفاوتی را نقل میکنند. این نیاز به توجه خاص دارد.
ج: مورد دیگر، در پژوهشهای نو است؛ زمانی که به نمونههایی از آثار بر میخوریم که مؤلفان با بررسی و نقد، به انکار اخبار معمول در یک زمینه پرداخته، و تلاش میکنند با تمسک به ادله مختلف، آن را نادرست، و نظر دیگری را از نظر نوع اتفاقی که افتاده درست و ثابت شده بدانند. این که افرادی اهل دقت باشند و در روایتهای مشهور تردید کرده راه را برای تحقیق باز کنند، روش خوبی است، اما مشروط بر آن که در یک مسیر پرشیب قرار نگیرد که سبب شود در هر خبری به اندک چیزی تردید واقع شود، مگر آن که بتوان با روش علمی، آن را نشان داد. یکی از این افراد آقای نجاح الطائی است که آثار فراوانی در تاریخ اسلام دارد و به طور معمول هر یک از آنها، یا در نقد کلی یک واقعه تاریخی، یا ارائه یک گزارش تاریخی جدیدی است که در جایی نیامده است. کتابی که در اثبات نبودن ابوبکر در غار ثور نوشته شده، یکی از این موارد است. تقریباً غالب آن آثار این چنین است.
به نظر میرسد، حکم هر کدام اینها با یکدیگر متفاوت است؛ اما به طور کلی، اصل مسأله یعنی نامتعارف بودن یک خبر مهم، بحثی است که از حیث منبعشناسی اهمیت دارد.
دنبال کردن بررسی موارد نامتعارف، باید منطق خاص خود را داشته باشد. به نظر میرسد، از حیث پژوهشی، این امکان هست که با توجه به روشهایی که مقبول مورخان و معقول نزد آنهاست، بتوان تردیدهایی کرد، اما اگر این روش به افراط کشیده شود، آن وقت ریشههای آن را نباید در بررسیهای تاریخی، بلکه انگیزه های مذهبی یا ملی و یا مواردی از این قبیل دانست. در سالهای اخیر، نویسندگانی داریم که در همه آنچه مربوط به مسائل فرقهای مورد نظرشان میشود، نظری دیگر داده و چشم خود را به روی تمام نقلها بسته، و با استفاده از احساسات مذهبی مخاطبان، بازار خویش را در ارائه روایتهای کاملاً نامتعارف گرم نگاه میدارند!
فرض این که مثلاً همه منابع قدیمی، خبری را سانسور کرده باشند ـ البته وجود دارد، به ویژه وقتی که پای مصالح و دیدگاههای خاصی در میان باشد ـ اما به هیچ روی، نمیتوان به صرف این حرف، چشم از نقلهای فراوان موجود پوشاند و به سراغ آرای دیگر رفت. به هر حال، منطق نقد و بررسی اخبار، منطقی است که باید اصول خود را داشته باشد و فارغ از علائق و احساسات، مانند هر علمی، بتواند دلایلی را اقامه کند که در سطح علمی پذیرفته شود.
در میان منابع مذهبی قدیمی، در هر کدام از فرق اسلامی، اخبار و گزارشهای تاریخی نامتعارف وجود دارد که رفتن به سمت آنها، به معنای کنار گذاشتن بخش مهمی از منابع تاریخی است. البته هر شخص مذهبی، حق دارد بر اساس معتقدات خود در دل جامعهای که به آن تعلق دارد این مطالب را مطرح کند؛ اما توصیه این است که همزمان سعی کند، منطق بررسی و پژوهش تاریخی را خدشهدار نکند، در غیر این صورت آثار او ویژه همان جماعت خواهد بود و انتظار نداشته باشد که این آثار به صورت علمی بتواند مورد توجه دیگران، یعنی افراد خارج از حوزه هممذهبان او هم قرار گیرد.
تفاوت در منابع درجه اول و دوم، مثلاً در باره عاشورا، نشان میدهد که گاه، منابع درجه دوم، تصویری از واقعه عاشورا ارائه میدهند که از هر حیث متفاوت با روایت ابومخنف یا ابن سعد و منابع دیگر کهن است، در حالی که مثلا منابعی چون فتوح ابن اعثم، و بعدها منابع دیگری که از قرن هفتم به بعد نوشته شده، و به ویژه منابعی که در دوره صفوی و سپس قاجاری نوشته شده، روایات بعضاً یا کاملاً متفاوتی را ارائه میدهند!
جالب است که وقتی صدای منابع درجه دوم و سوم بیشتر در جامعه شنیده شود، به تدریج منابع اولیه فراموش شده، و گویی آنها روایت نامتعارف محسوب میشود! در این زمینه، پژوهشگرانی که کار علمی برای عامه مردم انجام میدهند، موظف هستند تا با استفاده از منطق درست علمی و پژوهشی در تاریخ، نشان دهند که به منابع درجه اول، بیشتر وفادار هستند. متاسفانه جامعه ما از این روش بسیار دور بوده و شیوع روش های غلط معرفتی و نقل و انتقال مفاهیم به صورت غیر علمی میان مردم، و نیز اهداف سیاسی و روزمرگی در بهره گیری از تاریخ، سبب شده است تا اغلب داستانهای نادرست تاریخی، به جای گزارشهای صحیح عرضه شود! منبع: کانال رسول جعفریان، تلخیص معارف
بدون عدد ماندگار علم اعداد شد!
حسین آخانی استاد دانشگاه تهران به بهانه درگذشت پروفسور مریم میرزاخانی در یادداشتی نوشت: خبر جانکاه مرگ مریم میرزاخانی همه را شوکه کرد. به خصوص جوانمرگ شدنش خیلی غمانگیز بود. او اولین زن در تاریخ ریاضی است که تا امروز برنده جایزه فیلدز شده است.
به عنوان یک دانشگاهی که هر روز باید با تعداد مقالات خود حضورش را در دانشگاه ثابت کند، رفتم و سری به پروفایل حرفهای خانم میرزاخانی زدم. در سایت webofknowledge (جایی که در آن مقالات آی اس آی فهرست میشوند)، اگر فقط نام Mirzakhani M را جستجو کنید 20 مورد مییابید. با چک کردن عنوان مقالات به زودی در مییابید که اینها بیش از دو نفرند! یکی محمود است که مقالات فیزیک دارد و دیگری مریم.
به ناچار جستجو را فقط با نام Mirzakhani Maryam ادامه میدهم. با کمال تعجب فقط 10 مقاله بیشتر دیده نمیشود! از این ده مقاله 5 مقاله قبل از پروفسوری ایشان تا سال 2008م است و 5 مقاله هم در 9 سالی است که به درجه استادی رسیده است! البته خانم میرزاخانی مقالاتی هم در مجلات غیر آی اس آی دارد؛ که چون در سیستم خودمان به چنین مقالاتی بهای چندانی داده نمیشود، به آن نپرداختم. نام او حتی در لیست دانشمندان آی اس آی هم نیست!
سپس گزارش ارجاع (citation report) را انتخاب میکنم؛ با کمال تعجب پروفایلی را که میبینم در حدّ یک استادیار معمولی در دانشگاههای ایران است! حتی دانشجویان بسیاری هم در ایران هستند که خیلی بالاتر از مریم میرزاخانی هستند. دانشجویان و استادان بعضی رشتهها (به خصوص شیمی) در کشور کم نداریم که در یک ماه میتوانند چنین پروفایلی را پُر کنند! اینجاست که شک میکنم: نکند توطئهای در کار است که این دخترک جوان را با این تعداد کم مقاله، چنان جایزه مهمی دادهاند و در استنفورد استخدامش کردهاند؟! چگونه شده است که دانشآموخته هاروارد که در 31 سالگی به بالاترین درجه دانشگاهی در معتبرترین دانشگاه جهان رسیده، فقط با 5 مقاله آی اس آی استاد تمام شده است؟! با این تعداد اندک مقاله و ارجاع میگویند یک نابغه ریاضی؟! چه اتفاقی افتاده است؟! حتماً اشکالی در کار است.
تردید ندارم اگر خانم میرزاخانی با این تعداد مقاله به دانشگاههای معتبر خودمان میآمد، اول معلوم نبود که با استخدامش موافقت کنند! اگر هم با پیگیری و سفارش هم استخدامش میکردند، باید در همان سالهای اول، حجم بالایی از تدریس را پُر میکرد و برای گذراندن از مرحله پیمانی به رسمی آزمایشی، هر بار حداقل دو مقاله میداد. کل پولی هم که به او در این چند سال تا مرحله دانشیاری میدادند، شاید در بهترین حالت از 10 میلیون تومان تجاوز نمیکرد و با آن میتوانست شاید یک کامپیوتر بخرد و در یک کنفرانس شرکت کند! بعد باز اگر شانس یاریش میکرد و به اندازه کافی اخلاقش خوب بود و مدیر و دانشجویی هم از او آزرده نمیشد، در بهترین حالت در 40 سالگی با این تعداد مقاله شاید میتوانست یک دانشیار شود و اگر مشکل گزینشی نداشت استخدام رسمی شود! اینها را برای این ننوشتم که در رزومه مریم میرزاخانی شک کنید. من نیک میدانم آنهایی که به او جایزه فیلدز را دادهاند، بسیار سخت گیرند و خود را بدنام نمیکنند. رشته من ریاضی نیست و اصلا سر در نمیآورم که او چه گفته است. اینها را گفتم تا تلنگری بشود به مسئولین وزارت علوم و دانشگاههای خودمان.
بساطی داریم در ایران: برای ارزیابی آثار علمی اتفاقاً با کمک علم اعداد چنان شما را درگیر میکنند و اگر بخواهند به شما پژوهانهای، جایزهای بدهند، شما راهی ندارید جز تا میتوانی به هر روشِ راست و غلطی، تعداد مقالات را بالا ببری. کمیتههای ارزیابی - اگر چه به تازگی هم معیارهای جدیتر مانند ظریب تاثیر و H-Index را وارد ارزیابیهای خود کردهاند (که اینها هم پایه عددی دارند) - همچنان تعداد مقالات شما را میشمارند و بر اساس آن به افراد پژوهانه و جایزه میدهند! نتیجه این میشود که استاد نمونه کشوری، کسی انتخاب میشود که در رشته گیاهشناسی، اسفناجی را پیدا میکند و مدعی است کشف جدیدی کرده است و مقاله مینویسد! کسی در آن کمیته انتخاب برگزیدگان استادان نمونه کشوری نیست، سری به مقالات ایشان بیاندازد که اینها به کار علم نمیآید؛ و این بنده خدا بهتر است برود در جایی که استعدادش را دارد زندگی بگذارند. به زور که نباید ردای استادی به تن گیاهشناسی کرد که اسفناج را هم نمیشناسد! او را زحمت ندهید تا هم به خودش ظلم کند و هم به بچههای ما.
وزارت علوم و دانشگاههای ما نیاز جدی به بازنگری دارند، در همه چیز؛ در هیأتهای ممیزه (به خصوص)، در انتخاب مدیران، در نوشتن آییننامهها و در گزینش دانشجویان و اعضای هیأت علمی. نمیگویم انقلاب کنید، نمیگویم همه چیز را دور بریزید. فقط میگویم در نظام شما مریمها جایی ندارند. چه بسیارند مریمهایی که بلد نیستند مقالهسازی کنند و در زیر چرخ بروکراسی دانشگاهی ایران له میشوند. آنها به گوشهای کز میکنند، اشک میریزند و حتی ممکن است بمیرند و کسی هم نیست برایشان اشک بریزد. خوششانسهایشان هم میروند تا افتخار مراکز علمی غربیها شوند!
مریم میرزاخانی آنقدر شانس داشت که اگر جوانمرگ هم شد، بلند آوازه هم شد. همه اعتراف کردند او دانشمند بود، بدون آنکه بدانند دانشمندیش را در علم اعداد، بدون بالا بردن اعداد مقالاتش کسب کرده بود. این شاه بیت داستان است. منبع: خبرآنلاین؛ تلخیص: معارف
بیان تاریخ، مثلِ داستان
بازخوانی نقطه نظرات آیتالله سیدعلی خامنهای درباره ضرورت توجه به ادبیات داستانی در بیان تاریخ، برای مدرسان و استادان معارف دانشگاه، راهگشاست: