اشاره:
نياز شديد انسان امروز به معنويت، بازار پر رونقي براي مروجان و مدعيان مرامهاي معنوي و مكاتب عرفاني ايجاد كرده است. يكي از مشاهير اين عرصه لي هنگجي بنيان گذار روشي نوظهور به نام فالون دافا است، كه با تبليغات وسيع و حمايتهاي بينالمللي، در حال گسترش در جهان است. اين مكتب با شعار راستي، دوستي و بردباري (جِن، شَن و رِن) تزكيه همزمان جسم و ذهن را آموزش ميدهد.
با تزكيه هم زمان جسم و ذهن ميتوان نيروي عظيمي را در خود جريان داد كه تمام مسيرهاي انرژي را يك باره گشوده و بدن را به بدن بودا و پاكيزه از بيماري و ضعف و پيري ميسازد. انرژي عظيمي كه انسان را به فراسوي تناسخ و مرگها و تولدهاي متوالي ميبرد و او را به بودا تبديل ميكند.
ليهنگجي ميكوشد با ناقص يا نادرست اعلام كردن همة روشهاي ديگر خود را منجي بشر و روش خود را كاملتر از سنتهاي كهن و روشهاي نوپديد معنوي معرفي كند. او ميگويد: "تا امروز تنها كسي هستم كه به طور واقعي چي گونگ1 در سطوح بالا را به طور عمومي منتقل ميكنم، فرد ديگري وجود ندارد."2 البته او با تلفيق بوديسم و تائوئيسم، فالون دافا را شكل داده و براي آشنايي و بررسي انديشههايش بهتر است نگاهي اجمالي به اين دو سنت معنوي شرقي بيندازيم.
مباني تائوئيستي
كسي كه با رويكردي معنوي به جهان مينگرد، اولين چيزي كه چشم و دلش را پر ميكند، نيروي در جريان و تحولپذيري يا تحولآفريني است كه شب و روز و روييدن و خشكيدن و فصول رنگارنگ و گوناگون و ساير مظاهر متغير طبيعت را رقم ميزند، و عظمت طبيعت بازيچة نيروي غالب اوست. فوتسي، لائوتسه، چانگ تزو و حكيماني كه تائوئيسم را يافته و پروراندهاند، اين حقايق عيني را در كانون توجه خويش قرار داده و با رويكردي معنوي به زندگي كوشيدند تا تفسير و تبييني از اين نيروي تكاپوگر ارائه دهند. اصول جهانبيني تائوئيسم را ميتوان به صورت زير خلاصه كرد:
1. جهان باشعور و منظم است.
2. تضاد اساس ساختار طبيعت است. (يين و يانگ)
3. جمع دو اصل قبلي نظريه تائوست كه به معناي بستر رود است و مفهوم قانون ثابت، تغيير يا روش مقرر حركت موجود است.
1-3. اين قانون ازلي و ابدي است.
2-3. قبل از پديد آمدن طبيعت جهان بالقوه بوده و با پيدايش آن ظهور كرده است.
3-3. اين روش در اوج كمال و اتقان است.
4-3. اگر خطاكاران و شياطين نبودند، اين حركت با سرعت پيش ميرفت و سعادت ميآورد. مثل زمان "يائو" و "شون" كه روش تائو را كشف كرده و براساس آن حكومت كردند.3
آنها معتقدند كه همه جهان زنده و پر از نيروهاي روحاني است و سعي ميكنند كه با اين ارواح يا نيروهاي با شعور ارتباط برقرار كرده، از نيروي آنها استفاده كنند. بدين جهت از آفتاب و ماه و پنج سياره و ستارهها و باد و درختان و كوهها و رودها و... در معابدشان تجليل نموده، راهي براي اتحاد با آنها و به كارگيريشان در زندگي پيدا كنند.
البته اين نيروها به خير و شر تقسيم ميشود، نيروهاي خير از روح نيكان و نيروهاي شر از ارواح پليد پديد ميآيد. "شن" روح نيكان و "كوي" روح بدان است كه در طبيعت همواره يكي پس از ديگري غلبه ميكنند و همواره در حال تبديل يا بازگشت هستند، زيرا مظهر تائو يعني دگرگون شونده و جاري در جهان.
اگر چه در مكتب تائو فوتسي اولين متفكر است، اولين تدوين كننده و بنيانگذار تائوئيسم لاتوتسه يا لائوتزو است و پس از او چانگ تزو كه به تامل در آراء لائوتزو پرداخت. لائوتزو كتابي دارد به نام تائوته چينگ (Tao Te ching) به معناي تائو و خاصيت آن. كه در اين كتاب به معرفي نيروي تائو و جريان آن در طبيعت، زندگي و سراسر هستي ميپردازد. اين كتاب مختصر امروزه به زبانهاي متعددي در دنيا ترجمه شده و يكي از منابع ميراث معنوي بشر قلمداد ميشود.
تائو بنيان هستي
تائوته چينگ با اين جمله آغاز ميشود: "تائويي كه بتوان آن را بر زبان آورد، تائوي جاودان نخواهد بود. نامي كه بتوان آن را ذكر كرد نامي ماندگار نخواهد بود."4 اين آغاز نشان ميدهد كه تائو حقيقتي مطلق است كه در همه چيز حضور دارد و به هيچ شكل و شيئي محدود نميشود. بلكه تمام اشياء جلوههاي تائو هستند و نميتوان آن را به يك نام خواند، بلكه هر نامي تنها به بخشي از آن حقيقت اشاره كرده و نميتواند همة حقيقت او را باز گويد. تمام هستي كه به صورت طبيعت و جهان پديدار شده نيرويي جاري است و يك نيروست كه به دههزار چهره نمايان گرديده است. همه هستي از تائو بوجود آمده و تائو در همه جا حاضر است.
بعد از پيدايش پديدههاي گوناگون تائو دوباره نيروي خود را به خويش بازگردانده و به صورتي ديگر، ضد صورت پيشين مينمايد؛ زيرا مطلق است و همه چيز را در بر دارد. در واقع ايجاد اشياء از عدم، بقاي آنها و بازگشتشان به عدم كار تائو و در گرو اين نيرو است. "همه چيز به عالم وجود ميآيد و سپس ميبينيم كه به دنياي عدم باز ميگردد. بنگر به چيزهايي كه رشد و نمو كرده ميبالند. همه ديگر بار به اصل خود باز ميگردند. اين بازگشت مشيت تائوست." 5
بنابراين همه جهان با تائو هماهنگ و با آن در حركت است. به بيان لاوتزو "...اين چهار قدرت بزرگ هستي است. انسان از زمين پيروي ميكند. زمين از جهان پيروي ميكند. جهان از تائو پيروي ميكند. تائو از خود پيروي ميكند."6 چوجاي و وينبرگ جاي اين چند جمله را طرح كلي سيستم لائوتزو ميدانند.7
تضاد و بازگشت
رابطه امور متضاد از قانون بازگشت (فن يا فنون) پيروي ميكند و چانگ تزو تبديل اين روند را با قانون تبديل (هوا) بيان مينمايد. راه طبيعت يا تائو همواره از چيزي به متضاد آن تغيير مييابد و از آن امر متضاد به صور متضاد ديگري سير خود را ادامه ميدهد. "بازگشت، حركت تائوست." 8 به تعبير چوجاي و وينبرگ جاي "اگر حركتي به نهايت تكاملش برسد، لزوما بازگشت دارد." لائوتزو اين قانون تغيير ناپذير طبيعت را چانگ يا "طبيعي بودن" ناميد.9 اما توشيهكوايزوتسو مينويسد: "اين قاعده حركت (تونگ) وجودي يا جنبه پوياي حقيقت است."10
نيروي طبيعت از آن رو كه نيروست، همواره در تكاپو و تحرك است پس آرام نميگيرد و چون نيروي كامل و مطلق است حركتش كاملترين حركت است و از يك چيز تا نهايت امكان فاصله ميگيرد كه دوباره به سوي آن بازگردد. اين حركت از يك چيز به ضد آن و بازگشت مجدد به سوي چيزي شبيه آن است. اين قاعدة جريان نيروي تائوست.
ته بهرة اشياء از تائو
"تائو در دل همه چيز نهان است..."11 و آن بخش از تائو كه به صورت يك شيء درآمده و در آن پنهان شده يا به صورت آن چيز آشكار گشته "ته" نام دارد. لائوتزو اسم كتاب خود را تائو ته چينگ گذاشته است. كلمه "ته" (Te) قبل از او توسط كنفوسيوس به معناي فضيلت استفاده شده بود. اما لائوتزو سهم و بهره اشياء از تائو را "ته" ناميد.
اگر اشياء را منحل در وحدت تائو بدانيم، چه در مرحله تمايز گذاري و چه در مرحله عدم تمايز و يكساني از آن حقيقت يگانه بهرهاي دارند. "تائو آن است كه همه چيز از او هستي مييابد. اما در اين فرايند هستي يافتن هر چيز منفردي بهرهاي از تائوي جهان مييابد و اين بهره را ته [يا، يافت] ميخوانند. پس "ته" مفهومي است رساننده حالت طبيعي چيزها. از اين رو "ته" هر چيز آن است كه آن چيز [از آن] به طور طبيعي "هست". تائو عنصر نهايي زندگي است و انسان بايد بخواهد كه در سازگاري با آن بزيد12"
ارتباط با تائو و شناخت آن از طريق "ته" صورت ميگيرد. اگر كسي بخواهد به تائو برسد و آن را درك كند بايد ابتدا "ته" خود را دريابد. در مواردي از "تائوته چينگ" عنواني ديگر براي "ته" به كار رفته و آن عبارت است از فرزند، يعني فرزند تائو در درون همه ما هست يا همه ما در حقيقت فرزند تائو هستيم.
بيكنشي
اگر كسي وابستگيها را كنار بگذارد، به ادراك برتر رسيده، "ته" را در خود مييابد و به كمك آن نيرو ميتواند در تائو محو شود و از نيروي جهاني بهره برد، ميتواند به فراسوي تضادها سير كند و اصل بازگشت را در همه جا مشاهده نمايد. در حالي كه شاهد وحدت جوهري جهان است. اما مهم اين است كه انعطاف، نرمي، بيكنشي، و به عبارت ديگر ناتواني و هيچ بودن را كه مايه اصلي زندگي است در يابد. و خود را رها سازد. وينبرگ و چوجاي دربارة لائوتزو مينويسند: "او نه تنها هنر بيكنشي بلكه نبودن را ميآموزد." 13
در تائوتهچينگ آمده است "گياهان هنگامي كه سر از خاك بيرون ميآورند نرم و انعطاف پذيرند و به هنگام مرگ خشك و شكننده. پس هر كه سخت و خشك است. مرگش نزديك شده و هر كه نرم و انعطاف پذير، سرشار از زندگي است."14 "... هيچ چيز در جهان چون آب نرم و انعطاف پذير نيست با اين حال براي حل كردن آنچه سخت است چيز ديگري ياراي مقابله با آب را ندارد. نرمي بر سختي غلبه ميكند و لطافت بر خشونت."15 در جاي ديگر از آن كتاب آمده "ناتواني راه تائوست.16" "بيعملي را بيازماييد و هر چيز در جاي خود قرار خواهد گرفت."17
وقتي انسان خود را در معرض ادراكات حسي و تصورات متكثر عقلي و تعلقات بيپايان قلبي قرار ميدهد، در واقع دريچههاي وجودي خود را به روي امور گذراي اشيايي ناپايدار گشوده و در نتيجه همه نيروي خود را از دست خواهد داد. وقتي انسان با كثرت درگير ميشود، ارزشگذاري كرده، به چيزهايي وابسته شده و از برخي چيزها آزرده و متنفر ميشود. بدينسان از حقيقت يكتا و كلي تائو فاصله ميگيرد. در نتيجه هيچ نيرويي به دست نخواهد آورد. هم از اين رو لائوتزو توصيه ميكند كه: "نوافذ را مسدود كن، درها را ببند (يعني اعضاي حسي و حركتي معمولي گريز از مركز ضمير را متوقف كن.) در طول زندگي فرسوده نخواهي شد. اگر برعكس تو دريچهها را كاملا باز و رها كردي و فعاليت آنها را تا نهايت زندگي خود افزودي، نجات نخواهي يافت." 18
تسوچئي وضعيتي است كه فرد ضمير خود را در حركتي مدام زير تاثير موثرات بيشمار مييابد. انسان عادي خود را درمركز وجود خود ميپندارد. در ميان دههزار چيز ديگر كه در تضادند، بنابراين در صدد حفظ خود و منافعش برآمده، پر از تصورات ذهني و جزئي متمايز همراه با وابستگي و واكنشهاي عاطفي و هيجاني و رفتار حساب شدة عقلاني و غير خنثي ميشود. تداوم اين وضعيت او را سخت و نفوذ ناپذير كرده، هنگامي كه به نهايت سرسختي برسد ميان امور و اشياي مختلف تمايز ميگذارد. سرسختي وقتي است كه انسان در خواستهها و ادراكات خود محدود شده و از تائو دور ميشود. و در اين محدوديت خود را مركز وجود خود ميداند.
اما در وضعيت تسوونگ در شرح حال يكي از اساتيد تائو آمده كه ميگويد: "من اينك خودم را از دست دادم"19 در اين حال با از دست دادن خود تائو در مركز وجود شخص قرار ميگيرد و او منبع قدرت در جهان شده، همه چيز را از درون ميبيند و مييابد.
"لين آي" در شرح اين عبارت گويد: "تا آنجا كه نفس باشد اشياء هم هستند. ولي هنگامي كه من نفس خود را فاقد شدم، ديگر من نميماند و چون من وجود ندارد، مخاطباتي (= اشياء) هم براي من نميمانند." 20
چانگ تزو وضعيتي شبيه به مديتيشنهاي رايج را توصيف كرده، آن را نشستن در عزلت (تسوونگ) مينامد. به اين شكل كه فعاليت بدن كاهش يافته، ادراكات حسي به حداقل برسد و آرامش ذهن و جسم را در برگيرد.21 در تائوته چينگ انسان فرزانه كسي است كه همة دغدغههاي ذهني را رهاكرده، احساسات و هيجاناتش را به حالت تعليق درآورده، رفتارش را به نيروي كنشساز طبيعت درونش سپرده است. لاتوتزو مينويسد: "غرزانه تسليم آن چيزي است كه لحظة حال براي او به ارمغان ميآورد. او ميداند كه بالاخره خواهد مرد. و به هيچ چيز وابستگي ندارد. توهمي در ذهنش وجود ندارد و مقاومتي در بدنش نيست او دربارة عملش فكر نميكند. اعمال او از مركز وجودش جاري ميشوند. به گذشتهاش نچسبيده، پس هر لحظه براي مرگ آماده است. همانطور كه ديگران پس از يك روزكاري سخت براي خواب آمادهاند."22
براي رسيدن به حالت تسوونگ بايد به شو (تهي بودن) رسيد. اين حالتي است كه انسان حقيقي هم ذهن و هم روح خود را از همه چيز خالي كند و آمادة درك حضور تائو شود. اين توفيق با چاي حاصل ميشود. براي اصطلاح "چاي" ميتوان معادل روزه داري يا مراقبت را برابر نهاد. چانگ تزو "چاي" را چنين تعريف ميكند: "تمام فعاليت ضمير را به نقطه وحدت برسان با گوشهايت نشنو، بلكه با روح (چئي) بشنو گوش محصور به شنيدن است. (يعني هر حسي تنها اشياء مرتبط به خود را به گونهاي فيزيكي ادراك ميكند. ضمير مقيد است (به شكل مفاهيم) كه همتاي موضوعات خارجي هستند. با اين حال روح تهي است و بيحد و حصر به تبديل يافتن ادامه ميدهد و اين مطابق با تبديل (: هوآ) اشياء آن گونه كه ميآيند و مقصود من از روزه داري ضمير، ضمير را تهي كردن است." 23
"چئينگ شو آن يينگ" آنچه را كه تزو ميكوشد آموزش دهد، در عباراتي خلاصه كرده و اظهار ميدارد: "كلمه انسجام (هو) اشاره به اين مطلب است كه چون ما متعلقات معرفت خود را وحدت ميبخشيم و همه اشياء را در هم ميريزيم، ضميرهاي ما در آن هنگام متمتع از آرامش كامل شده و ديگر با آنچه چشمان و گوشهايمان ميپذيرد مشوش نميگردد."24
تائوئيسم در فالون دافا
تأكيد بر نيرو سرشتي جهان و امكان جذب شدن در آن و برخورداري از انرژي كيهاني مهمترين اصلي است كه لي هنگجي از تائوئيسم گرفته و در فالون دافا استفاده كرده و همراه با آن كاستيها و كژيهايي را نيز به مرام خود وارد كرده است. از جمله:
حقيقت غايي فروكاهيده شده: اعتقاد به اصالت طبيعت و حيات مادي موجب محدوديت ديد ماورايي اين مكتب است هر چند كه ژرفنگري در لايههاي پيدا و پنهان طبيعت را به ارمغان ميآورد. اما غايت سير و سلوك را به شدت ساقط كرده، به نيروي جهاني فروميكاهد. خدايي كه متحرك است يعني خدايي كه حضورش محدود است. در جايي كه با حركت به آنجا ميرسد، نيست. خدايي كه از اجزاي متضاد تركيب شده، به اجزايش نيازمند و وابسته است. خدايي كه همة جلوه و قلمرو حكومتش جهان بوده، فراتر از آن چيز قابل ذكري نيست. در حالي كه اين جهان مادي با همة عظمتش در برابر تمام هستي مانند حلقهاي در دشتي پهناور است. و اگر نيرو حالتي از ماده دانسته شود اثري از معنويت و ماوراء طبيعت نخواهد ماند غير از نامي پوچ و بيمعنا. و بايد از خداي كوآنتومي سخن بگوييم. و آن طور كه لي هينگ جي ميپندارد همة هستي را به ماده و انرژي فيزيكي تقليل بدهيم.
در جستجوي بهرهاي ناچيز رفتن: چون توجه اين مكتب به تعالي حيات مادي و رسيدن به آرامش و سلامت جسماني در زندگي است، در اين راه به نيروي مرموز طبيعت بايد پيوست. صد البته ارتباط با نيروي طبيعت اتفاق جالبي است و دستيابي به آرامش ارزشمند است اما آيا تمام ظرفيت و نياز معنوي انسان همين دستيابي به آرامش است؟ عرفانهاي ديني معمولاً به حقيقت برتري توجه دارند كه يكي از آثار نزديك شدن و يا رسيدن به آن آرامش است و هزار نكتة باريكتر ز مو و دهها هزار گنجينة گرانبهاتر از آرامش عميق و لذت پايدار در آن نهفته است. كه با پيوستن به نيروي طبيعت و رسيدن به آرامش به دست نميآيد. و اساساً مورد توجه نبوده، شناخته نميشود.
معنويت خطرناك: براي دستيابي به اين نيروي تائو روشهاي بدني و تمرينات جسمي و ذهني لازم است. اما اصول اخلاقي شرط به كار گيري درست اين نيروهاست و نه لازمة دستيابي به آنها. البته نكتهاي كه در حوزه عملي اين مكتب ميتوان مثبت ارزيابي كرد روي آوردن به نرمش و ورزشهاي رزمي و غير رزمي است. حركاتي كه در اتحاد با نيروي جهاني موثر بوده، استفاده از نيروي كيهاني را ميسر ميسازد. اما مشكل اينجاست كه ارواح خبيث هم ميتواند اين اسرار را دزديده، از نيروهاي تائو سوء استفاده كنند. بنابراين كاربرد شر اين نيرو توسط ارواح ناپاك و پرداختن به سحر و جادو براي رسيدن به قدرت، يا ثروت و يا زيان رساندن به ديگران كاملاً امكان پذير است و اين همان چيزي است كه لي هينگ جي تقريباً تمام استادان چيگونگ را به آن محكوم ميكند.25
البته توصيه به ترك تعلقات و وابستگيها در تائوئيسم شاخص بسيار درست و شايستهاي است كه در فالون دافا مورد استفاده و اقتباس شده است.
مباني بوديستي
در اين دين اعتقادي دربارة خدا وجود ندارد ولي برخي از فرقهها بعدها بودا را به مقام خدايي رسانده و مورد پرستش قرار دادند. اساس انديشة بودا بر تحليل سه ويژگي "هستي"، "انسان" و "جهان" است كه مهمترين آن رنج (دوكه: Duhkha) است؛ زيرا اعتماد و دلبستگي به هر چيز محكوم به شكست است.
با اين جهان بيني، اعتقاد به چهار حقيقت شريف شكل ميگيرد:
1. در هر جاي دنيا رنج وجود دارد.
2. رنج را ميتوان به زنجيره علتهاي دوازده گانه باز گرداند.
3. توقف رنج امكان پذير و زنجيره عليت را ميتوان نابود ساخت (نيروانا)
4. راههاي هشتگانة مشخص براي از بين بردن رنج وجود دارد.
زنجير علّي
آنچه تصور عادي از پديدههاي جهان به ذهن ميآورد، اين است كه اينها هستيهاي پايداري هستند كه ميتوان آنها را به كار گرفت و از آنها استفاده كرد، لذت برد و با آنها هستي و حيات خود را به دوام و خوشي آراست. نظريةزنجيرهاي علّي بودا ميخواهد اين پندار را از ميان بردارد. او ميخواهد به ما بفهماند كه امور فاني اگر چه چندي باقي باشند؛ به زوال و نيستي انجاميده و در حقيقت نيستند. همة كوشش بودا براي اثبات همين نيستي و پوچي صورت گرفته كه در قالب نظريه زنجير علّي بيان ميشود.
"رنج از تشنگي و تمايل به چيزهايي پيدا ميشود كه از دسترس ما بيرون است. اين جهان كثرتها جهان تغيير و شدن دائم است؛ از اين جهان ناكامي پيدا ميشود و از ناكامي هم رنج."26 بنابراين رنجها از تعلقات و وابستگيها پديد ميآيد و انسان را شكسته، پير و ناتوان ميسازد. براي زندگي شاد و نيرومند و پاك بايد وابستگيها را كنار گذاشت و رنج را باور كرد.
نيروانا
حقيقت نيروانا در مهايانا بسيار فراگيرتر از فرقههاي ديگر بودايي است. نيروانا در لغت به معناي خاموشي است. مثل فرو نشستن شعلة اتش پس از تمام شدن سوخت. وقتي انسان همه اميال و شهوات را از درون ريشه كن كند و دورويي را كنار بگذارد، آن گاه دل پاكي آغازينش را كه همانا دل و جان بوداست مييابد. و يكسره از نگرانيها و غمها و زاد و مرگها رها ميشود. اين مفهوم از نيروانا در برابر سنسارا يا تناسخ قرار دارد. مهايانا نيروانا را فراتر از اين دانسته، مفهوم چنيني را به جان بودا مربوط ميكنند. به طوري كه همه چيز را فراگرفته، نيروانا به معناي پيوند و شهود جان بودا نيز همه جايي قلمداد ميشود. و ديگر در برابر سنسارا قرار نميگيرد؛ بلكه سنسارا نيز تهي است و در حقيقت پر از چنيني است. بنابراين در سنسارا نيز ميتوان به نيروانا پيوست و در عين حال از رنجها رها شد.
اين برداشت و تفسير از نيروانا باعث شد كه در مكتب مهايانا سالك (بواسف) در نهايت روشن شدگي (بودهي) به جايي ميرسد كه رسيدن به نيروانا و رهايي از رنج سنسارا نيز براي او اهميت ندارد.
در يكي از سورههاي مهايانا ميخوانيم چون روشن شدگي به كمال رسد، بوداسف از بند چيزها آزاد ميگردد، اما بوداسف طالب رهايي از اشيا نيست. او نه از سنسارا بيزار است و نه نيروانا را دوست ميدارد. چون روشن شدگي كامل بدرخشيد، نه بند است و نه رهايي. موجودات، به گوهر بودايند. پس سنسارا و نيروانا به خواب دوشينه ميمانند. چون به خواب دوشينه ميمانند، نه تولدي هست و نه مرگي، نه آمدني هست و نه شدني.27
گويي در اين آيات رازي نهفته آشكار ميشود كه اين است: همه در حقيقت جان بودا هستيم و غير از آن هيچ چيز نيست. و كسي كه در جان بوداست چرا رهايي بخواهد؟ از چه زاد و مرگي و از چه رنجي ميهراسد؟ همه اينها رويا و خواب است. من غير از بودا نيستم چيزهاي ديگر نيز همه پر از چيني هستيم. "پس تنها كارمان يافتن خويش است" 28
ديانا، سير در عوالم درون
هشت راه رهايي از رنج كه به عنوان راه ميانه شناخته شده و در هينه يانا مورد تأكيد است، در مهايانا نيز نفي نميشود، آن هشت راه عبارتند از: 1.ديدگاه درست، 2.قصد درست، 3.سخن درست، 4.اعمال درست، 5.امرار معاش درست، 6.كوشش درست، 7.توجه درست، 8.تمركز درست. اما در فرقههاي مهايانا به خصوص روي مورد آخر تاكيد فراوان است.
ديانا به معناي مراقبه، تمركز، تامل دروني، انتظار گشايش درون و... در انگليسي meditation گفته ميشود. افزون بر عبادات، مناسك، سرودخواني، سوره نويسي، دعا، نماز و زيارت معابد كار مهمي كه در سلوك و رسيدن به نيروانا ضروري به شمار ميرود، همين مراقبه است.
در حالت مراقبه معمولا بدن را در وضعيتي راحت و آرام قرار ميدهند و تنفس را كنترل ميكنند و ذكرهاي مخصوص ميگويند يا به تفكر دربارة آموزههاي آييني ميپردازند. مثلا در فرقة تن دايي از مهايانا، داياناي سه حقيقت تهيت، نپايندگي، راه ميانه (هشت راه رهايي) و داياناي همدردي انجام ميشود.
پيروان مهايانا با اين اعتقاد از پيروان "هينه يانا" متمايز ميشوند كه نه تنها در رهايي خود ميكوشند بلكه براي نجات ديگران نيز ميكوشند چرا كه براستي معتقدند چينيني همه جا را فرا گرفته و همه در نيروانا به خواب رفته بايد بيدار شوند. آنها چون معتقدند كه در سنسارا نيز ميتوان به نيروانا رسيد ديگر در گير گذر از اين زندگي نبوده و ميكوشند تا در دنيا به اوج رهايي برسند و دست ديگران را هم بگيرند. لي هينگ جي بر اساس اين نگرش خود را مسئول نجات بشريت معرفي ميكند.29
بوديسم در فالون دافا
لي هنگجي تناسخ و حقانيت رنج را از بوديسم گرفته است و تأكيد ميكند كه براي افزايش گونگ و تزكيه روان بايد رنج را تحمل كرد و در نهايت از اين راه ميتوان از چرخة تناسخ رهايي يافت. گذشته از بياعتقادي به خدا و خدا انگاري بودا را نيز پذيرفته است. در بوديسم به راستي هيچ غايت متعالي كه به آن بپيوندند و به عنوان هستي بخش و مدير عالم باشد، نميشناسد. البته در فرقه مهايانا بودا به جاي خداي اديان توحيدي مينشيند. اما در اينجا نيز نيروانا يعني بيتعيني و بينام و نشاني رنگ اصلي بوداست. به همين دليل هيچ انديشة او را نميشناسد؛ حتي نميتواند براي شناخت او رفع مانع بكند. زيرا او فقط بيتعيني است. نه اوصاف كمالي دارد و نه جلوة جمالي كه قلب را به سوي او جذب كند. و اين مشكل دست كم در آغاز سلوك كار را دشوار ميكند. اين مسأله آنجا به وضوح معلوم ميشود كه امور ديگري غير از معرفت جايگزين هدف سير و سلوك معنوي ميشوند. چيزهاي ناپايداري مثل جواني!
اعمال بوداييان به ويژه تكيه بر اخلاق و ترك هوسها و تمايلات، زيبا و نجات بخش است. و منع از افراط در زهد و رياضت مانند هندوها، بسيار شايسته و به جاست كه فالون دافا نيز از آن بهره برده است؛ اما در اينجا اعمال خود مانع سيرند، نه مركب مسير. و سلوك درست هنگامي است كه به عملي نياز نباشد و شخص بدون رفتار و اعمال خاصي حقيقت را در خويش بيابد. بنابراين در فالون دافا اين نقص تشخيص داده شده و با تأكيد بر تزكيه ذهن ـ جسم كوشش ميشود مجال مستقلي براي اعمال و رفتار به عنوان تكنيكهاي تزكيه جسم باز شود.
همچنين براي تمركز و مراقبه توصيههاي خوبي نميشود. بيترديد اگر براي غايت سلوك كمالات و اوصاف حسنهاي وجود داشته باشد كه بتوان در آنها تأمل كرد چه بسا كه زودتر جدايي و رهايي از تعلقات به دست آيد. برخي از اذكار ديانا به ويژه در فرقة ذن بوديسم عبارات بيمعنا و مبهمي است كه به منظور شكستن تصورات عادي از جهان به كار ميآيند. اين خلاء فكري در فالون دافا همچنان باقي بوده و چارهاي براي آن انديشيده نشده است. فالون دافا براي حل اين مسأله به طور ناقص و محدودي اقدام كرده و سه ويژگي راستي، دوستي و بردباري را به عنوان سرشت جهان و نيروي كيهاني معرفي كرده و تزكيه كنندگان را دعوت ميكند تا خود را با آن سه صفت هماهنگ سازند.
جِن، شَن، رِن
اين سه شعار اصلي فالون دافاست كه سرشت جهان را تشكيل ميدهد و تزكيه كننده براي اين كه در نيروي كيهاني جذب شود و به ماوراي مرگ و تولد راه يابد بايد اين سه را در خود تحقق بخشد. صداقت، شفقت و صبر سرشت جهان است. جوهرة بودا بودن و بنيادينترين سرشت جهان جن شن و رن است. ذرات هوا، سنگ، چوب، خاك، آهن، بدن انسان اين سرشت حقيقت، نيك خواهي و بردباري را دارد.30 او در حقيقت با رويكرد ماهرانهاي اعلام ميكند كه بودا تمام جهان را پر كرده و بايد به او پيوست و در وجود او جذب شد و اين سه خصلت بنياديترين خصال بوداست.
لي هنگجي معتقد است كه مكتب تائو روي حقيقت و صداقت و درستي (جن) تأكيد بيشتر دارد و مكتب بودا روي نيك خواهي و دوستي و شفقت (شن). "اما فالون دافا بر پاية والاترين استاندارد جهان حقيقت، نيك خواهي و بردباري است. ما به طور همزمان همه را با هم تزكيه ميكنيم، بنابراين آنچه كه تزكيه ميكنيم عظيم است."31
او فالون دافا بر خوردار از امتيازات تائوئيسم و بوديسم و درنهايت چيزي بيشتر ميداند. و روي بردباري و تحمل رنج تأكيد ويژهاي دارد. تائوئيسم در جستجوي درك حقيقت و حقيقي بودن و حقيقي زيستن هماهنگ با سرشت نيروي جهاني بود. و بوديسم در سدد نيكي و شفقت به ديگران و گذشتن از نفس و تعلقات پوچ آن از طريق عشق ورزي به ديگران است. اما فالون دافا با حفظ اين دو آموزة ارزشمند تحمل رنجها و سختيهاي زندگي را بسيار اساسي و نجات بخش در زندگي بشر ميداند.
رنجهاي زندگي نتيجة خطاها و تعلقات و ناپاكيهاي زندگي گذشته است و تا از آنها پاك نشويم نجات نخواهيم يافت. اين پاكي در گرو تحمل رنج و تن دادن به زندگي بردبارانهاي است كه به منظور تزكيه انجام ميشود.
بازگشت به اصل
لي هنگجي جهان را بسيار فراتر از اين دنيايي كه اكنون در آن به سر ميبريم ميداند. بلكه اين دنيا وقت اضافهاي است كه روشن بينان به مردم بد كار دادهاند تا با رنج كشيدن به جايگاه اوليه خود باز گردند. واقعيت اين است كه مادة از جهان حقيقت، شفقت و بردباري تشكيل يافته و تمام انسانها در فضاي جهان از اين سه اصل ساخته شدهاند. اما هنگامي كه در روابط اجتماعي با ديگران قرار ميگيرند بر خلاف اين سرشت عمل كرده و سقوط ميكنند. در مرحلة سقوط يافته نيز عدهاي هستند و زندگي اجتماعي ديگري شكل ميگيرد و باز هم بر خلاف سرشت جهان عمل ميشود و سقوطي دوباره رخ ميدهد تا اينكه تمام سطوح جهان طي ميشود.32 اينجاست كه روشن بينان شفقت ميورزند. "در اين سطح اين افراد ميبايستي از بين رفته يا نابود ميشدند. اما روشنبينهاي بزرگ از روي نيكخواهي والايشان تعمداً اين بعد دنياي بشري را خلق كردند. در اين بعد به آنها يك بدن فيزيكي اضافي و يك جفت چشم اضافي كه فقط به ديدن چيزهاي موجود در اين بعد مادي محدود است ميدهند، به اين معنا كه آنها در اين سرزمينِ توهم ميافتند....از آن جا كه در اين توهم قرار دارند، در ميان بزرگترين زجر هستند. به آنها اين بدن را ميدهند كه با آن زجر بكشند. وقتي شخصي بخواهد ازاين بعد، به بالا برگردد، بخواهد برطبق مدرسة تائو به خود واقعي اوليهاش برگردد، بايد قلبش را براي تزكيه كردن بگذارد كه بدين معنا است كه سرشت بودايي او ظاهر شده است."33
در اين سطح از جهان كه انسان پديد ميآيد بيماري و سرما و گرما و گرسنگي و تشنگي و مرگ و انواع رنجها وجود دارد پس كسي كه از اين فرصت استفاده كند و خود را به سطوح بالا بكشد از زاد و مرگهاي پيدرپي نجات پيدا ميكند و در غير اين صورت بارها و بارها متولد خواهد شد و رنج خواهد كشيد. در فرايند تزكيه اين بدن به سوي سطوح بالاتر ميرود و به بدن بودا تبديل ميشود. و از هر گونه بيماري و رنج و پيري رهايي مييابد.
كارما و تقوا
كارما همان نتيجة خطاها و وابستگيهاست كه رنج و بيماري را ايجاد ميكند. لي هنگجي تحليلي كاملاً مادي از اين موضوع ارائه داده و ميگويد: "يك نوع ماده سياه وجود دارد كه اين جا ما آن را كارما ميناميم... مادة سياه را مردم به وسيلةانجام كارهاي بد و انجام كارهايي كه خوب نيست با آزار به ديگران به دست ميآورند."34 اين ماده سياه ضد نيروست و بدن را ضعيف ميكند پس موجب رنج و درد و بيماري ميشود. و اين مجازات بديهاست هركه اين را تصفيه كند، از بديها پاك ميشود. در حقيقت تحمل رنج و بردباري در كنار شفقت و مهرباني و حقيقت جويي و راستي مادة سياه را به مادهاي سفيد كه تقوا نام دارد تبديل ميكند.
در فالون دافا تقوا نيز ماهيتي مادي دارد. مادهاي سفيد كه تزكيه كنندگان سطوح بالا و روشن بينان ميتوانند آن را ببينند. "تقوا نوعي مادة سفيد رنگ است و در واقع چيزي معنوي يا چيزي فقط عقيدتي، مثل آنچه افراد فكر ميكردند نيست.... تقوا تمام دور بدن فرد قرار دارد و يك ميدان را شكل ميدهد....مادهاي كه تقوا ناميده ميشود، چيزي است كه از طريق تحمل سختيها، گذر از اوقات سخت يا به وسيلة انجام كارهاي خوب براي مردم به دست ميآوريم."35
هر كس كه در اين دنيا متولد ميشود، حتماً يك ميدان كارمايي دارد، اگر نداشت از چرخة تناسخ و زاد و مرگ خارج ميشد. اما با اين حال همه از كارماي يكسان برخوردار نيستند؛ بعضيها كيفيت مادرزادي بهتري دارند و با دارا بودن تقواي بيشتر از مادة سياه كمتري رنج ميبرند. اما خود همين مادة سياه هم در حقيقت سرمايهاي است و براي رشد ما قرار داده شده. زيرا كارما بيماري و محروميت و رنج ايجاد ميكند. اگر اين "عقوبت كارمايي" نبود و بشر در سلامت و آسايش زندگي ميكرد، ديگر انگيزهاي براي تزكيه و رشد پيدا نميكرد در آن صورت شبيه موجودات آسماني بود در حالي كه به كارهاي بد خود هم ادامه ميداد.36 پس ميدان كارمايي و رنج و ضعف حاصل از آن ما را به ضرورت تلاش براي رهايي و نياز به تزكيه متوجه ميكند. به علاوه خود اين ماده ميتواند با تحمل و بردباري به تقوا تبديل شود. "مادة سفيد و مادة سياه شخص ميتوانند به يكديگر تبديل شوند. چگونه تبديل ميشوند؟ انجام كارهاي خوب مادة سفيد را به وجود ميآورد. وقتي سختيها را تحمل كرده، زجر كشيده يا كارهاي خوب انجام دهيد مادة سفيد به دست ميآوريد و وقتي كارهاي بد يا كارهايي كه خوب نيستند انجام دهيد مادة سياه به وجود خواهيد آورد و آن كارماست. بنابراين يك فرايند تبديل وجود دارد."37
فالون دافا روشي است براي از بين بردن كارما يا كرمه و افزايش تقوا. اين مسير تزكيه است و بايد با دقت طي شود ما براي تزكيه به تقواي زيادي نياز داريم و اين نياز محدوديتي ندارد. هرچه بيشتر مادة سفيد داشته باشيم، رشد بيشتري خواهيم داشت. و البته ذرهاي كارما جريان تزكيه را با مشكل مواجه ميكند. تقوا ميتواند ما را رويين تن كند و در برابر هر آسيبي نگهدارد. ولي براي اين كار بايد دو برنامه را اجرا كرد يكي تزكيه شين شينگ و ديگري تمرينات فالون دافا.
تزكيه شين شينگ
شين شينگ سرشت قلب و ذهن و خصوصيات اخلاقي است.38 تزكية شين شينگ در هماهنگي با سرشت جهان يعني شن، رن و جن اتفاق ميافتد. كسي كه بتواند راستي، مهرباني و بردباري بورزد در حال تزكيه شين شينگ است و ميتواند با ادامة اين راه با جهان و نيروي طبيعت يكي شود و در سرشت جهان كه همين سه خصلت است جذب گردد. "براي رشد خود بايد سرشت جهان را به عنوان راهنما برگزينيم... اگر ميخواهيد به خود واقعي اوليهتان برگرديد اگر ميخواهيد به وسيلة تزكيه سطحتان را بالا ببريد مجبوريد با اين استاندار زندگي كنيد."39
تزكيه شين شينگ به اين خلاصه نميشود كه با راستي و مهرباني و بردباري تقوا كسب كنيد بلكه اين فرايند تزكيه ادامه مييابد و ماده سفيد را هم به چيز ديگري كه انرژي تزكيه است تبديل ميكند. انرژي تزكيه گونگ نام دارد و از انرژي معمولي حيات كه چي ناميده ميشود برتر بوده امكان ارتقا و افزايش فوق العادهاي را داراست. پس روند تزكيه دو مرحله دارد نخست به دست آوردن مادة سفيد و سپس تبديل آن به گونگ كه اين دو با عمل به سه اصل رن، شن و جن صورت ميگيرد. "كليد رشد گونگ شما اين است: شما شين شينگ خود را تزكيه ميكنيد و جذب سرشت جهان ميشويد، سپس سرشت جهان شما را ديگر محدود نميكند، شين شينگ شما رشد ميكند و عناصر تقوا به گونگ تبديل ميشود."40
تزكيه كاملاً ارادي و اختياري است و كسي نميتواند كاري براي ديگري انجام دهد، مگر اينكه خودش بخواهد. تغيير ذهنيت و رفتا و هماهنگسازي آن با سرشت جهان آزموني است كه براي نجات از اين زندگي رنج بار طراحي شده و "چگونگي پيشرفت تزكية شما تماماً به ذهنتان بستگي دارد... به توانايي بردباري و توانايي تحمل سختيها. اگر ماده سفيد خودتان مصرف شود ميتوانيد ماده سياه خود را از طريق تحمل سختيها به مادة سفيد تبديل كنيد. اگر هنوز هم كافي نباشد ميتوانيد گونگ خود را از طريق تحمل گناهان اعضاي خانواده يا دوستان خودتان كه تزكيه نميكنند افزايش دهيد."41
لي هنگجي اين قسمت آخر را توضيح نميدهد ولي شايد منظورش اين است كه وقتي خطاها، جنگها، دغدغهها، وابستگيها و ناآرامي آنها را ميبينيد و رنج ميكشيد، اين خود موجب افزايش تقوا و به دنبال آن گونگ شماست و ميتواند به پيشرفت تزكية شما كمك كند. به هر حال براي نجات بشر از دور تناسخ به انرژي گونگ نيازمنديم و تنها با اين نيرو است كه ميتوانيم به اصل خود بازگرديم.
چي گونگ و تواناييهاي فوق طبيعي
فالون دافا مثل بسياري از روشهاي شرقي در پي پاكي روان و رهايي از چرخة تناسخ است. در اين بين از نوع روشهايي است كه به نام چي گونگ شناخته ميشوند و ميكوشند تا با تمرينها و حركاتي بدني نيروي خود را افزايش دهند. و به اين وسيله راه رهايي و نجات را طي كنند. فالون دافا روشي است براي افزايش گونگ تا جايي كه انسان را به نجات و رهايي كامل برساند. اما در كنار اين افزايش گونگ كه قرار است به نجات شخص بينجامد، اتفاقات خارق العاده و فوق طبيعي هم روي ميدهد. نظير اين كه تزكيه كننده در مراحلي از رشد گونگ ميتواند بيماران را شفا دهد يا كارهاي غير عادي انجام دهد. اين موضوع بازار روشهاي مختلف چيگونگ را گرم كرده و فالون دافا نيز مدعي دستيابي به اين نيروها و تواناييهاي فوق طبيعي است.
اما توصية اساسي ليهنگجي اين است كه مبادا اين تواناييها هدف شوند و اهميت پيدا كنند. شفا يافتن يا شفا دادن و يا باز شدن چشم سوم، هيچ كدام نبايد از راه رن تزكيه كننده شود. و شخص بايد براي رسيدن به سطوح بالاي تزكيه و بازگشت به خويشتن اوليه همواره آماده باشد و نيروي خود را ذخيره كند. در صورتي كه ذهن خود را از شفا يافتن و دغدغة بيماري پاك نكني نميتواني به تزكيه دست يابي. وقتي تزكيه را به درستي انجام دهي و گونگات افزايش يابد اثري از بيماري نخواهد ماند. "اگر نتوانيد وابستگي يا نگراني در مورد بيماري را كنار بگذاريد، نميتوانيد هيچ كاري انجام دهيد."42
همچنين كساني كه ميتوانند بيماران را شفا دهند يا كارهاي خارق العاده انجام دهند، نبايد به اين كارها دست بزنند؛ زيرا اين كارها يا براي خودنمايي است يا براي پول يا براي شهرت كه همة اينها برخلاف تزكيه است.43 اگر هم براي خود بيمار ميخواهيد او را شفا دهيد بدانيد كه اين كار به زيان اوست. چون او با رنج بيماري و بردباري ميتواند خود را تزكيه كند و به گونگ زيادي دست يابد در اين صورت هم بيمارياش شفا يافته و هم چيزهاي ارزشمندتري به دست آورده است. ولي اگر ديگري او را شفا دهد در حقيقت كار او را دشوار و راهش را طولاني كرده است. چون رنج بيماري نتيجة نادرستيهايي است كه در اين زندگي يا زندگي گذشتهاش داشته و اگر به اندازه لازم رنج نكشد و خود را نجات ندهد، دوباره بيماري و رنج به سراغش خواهد آمد. بنابراين فرصت تزكية او به تأخير ميافتد و اگر در اين زندگي هم فرصت بيماري و بردباري را نيابد ناچار است كه پس از مرگ دوباره به اين جهان بيايد و رنج بكشد. پس شفا دادن تو در واقع به رنج بيشتر او و ماندگاريش در دور تناسخ كمك كرده است. و اين زيان رساني به ديگران بر خلاف تزكيه است و موجب از دست دادن گونگ و ايجاد و افزايش كارما ميشود. پس تزكيه كنندگان اين روش اجازة ابراز تواناييهاي خارق العاده و شفاي بيماران را ندارند. مگر كساني كه تزكيه خود را انجام دادهاند و تنها به يك كمك و حركت نهايي نيازمند هستند. كه اين را روشن بينان ميبينند و اجازه دارند در اين مواقع از توانايي ماورائي خود استفاده كنند.
سوتيترها
نيروي طبيعت از آن رو كه نيروست، همواره در تكاپو و تحرك است پس آرام نميگيرد و چون نيروي كامل و مطلق است حركتش كاملترين حركت است و از يك چيز تا نهايت امكان فاصله ميگيرد كه دوباره به سوي آن بازگردد.
وقتي انسان خود را در معرض ادراكات حسي و تصورات متكثر عقلي و تعلقات بيپايان قلبي قرار ميدهد در واقع دريچههاي وجودي خود را به روي امور گذراي اشيايي ناپايدار گشوده و در نتيجه همه نيروي خود را از دست خواهد داد.
اساس انديشة بودا بر تحليل سه ويژگي "هستي"، "انسان" و "جهان" است كه مهمترين آن رنج است؛ زيرا اعتماد و دلبستگي به هر چيز محكوم به شكست است. با اين جهان بيني، اعتقاد به چهار حقيقت شريف شكل ميگيرد: 1. در هر جاي دنيا رنج وجود دارد. 2. رنج را ميتوان به زنجيره علتهاي دوازده گانه باز گرداند. 3. توقف رنج امكان پذير و زنجيره عليت را ميتوان نابود ساخت 4. راههاي هشتگانة مشخص براي از بين بردن رنج وجود دارد.
جِن، شَن، رِن سه شعار اصلي فالون دافاست كه سرشت جهان را تشكيل ميدهد و تزكيه كننده براي اين كه در نيروي كيهاني جذب شود و به ماوراي مرگ و تولد راه يابد، بايد اين سه را در خود تحقق بخشد.
صداقت، شفقت و صبر سرشت جهان است. جوهرة بودا بودن و بينادينترين سرشت جهان جن شن و رن است. ذرات هوا، سنگ، چوب، خاك، آهن، بدن انسان اين سرشت حقيقت، نيك خواهي و بردباري را دارد.
كارما همان نتيجة خطاها و وابستگيهاست كه رنج و بيماري را ايجاد ميكند. لي هنگجي تحليلي كاملاً مادي از اين موضوع ارائه داده و ميگويد: "يك نوع ماده سياه وجود دارد كه اين جا ما آن را كارما ميناميم... مادة سياه را مردم به وسيلةانجام كارهاي بد و انجام كارهايي كه خوب نيست يا آزار رساندن به ديگران به دست ميآورند." اين ماده سياه ضد نيروست و بدن را ضعيف ميكند پس موجب رنج و درد و بيماري ميشود. و اين مجازات بديهاست هركه اين را تصفيه كند، از بديها پاك ميشود. در حقيقت تحمل رنج و بردباري در كنار شفقت و مهرباني و حقيقت جويي و راستي مادة سياه را به مادهاي سفيد كه تقوا نام دارد تبديل ميكند.
پينوشتها:
1. چي: انرژي حيات و گونگ انرژي تزكيه است. چي گونگ نام روشهايي است كه با تمرينهاي بدني در صدد كسب انرژي معنوي و فوق العاده هستند.
2. لي هنگ جي، شوآن فالون ص 118.
3. تاريخ جامع اديان، جان ناس، ص 327 و 328
4. تائوته چينگ، لائوت سو، برگردان: فرشيد قهرماني تهران: انتشارات مثلث. چاپ دوم 1385. ص1.
5. تاريخ جامع اديان، جان ناس، ص 347
6. تائوتهچينگ، لائوت سو، برگردان: فرشيد قهرماني، ص25.
7. تاريخ فلسفه چين، چاي چو و چاي ينبرگ، ص 111.
8. همان، ص 117.
9. همان، ص 117.
10. توشيهكوايزوتسو صوفيسم و تائوئيسم ـ محمد جواد گوهري انتشارات روزنه - چاپ اول 1378 - ص 347
11. تائوته چينگ ص34.
12. تاريخ فلسفه چين، ص 114
13. تاريخ فلسفة چين، ص 120
.14 تائوتهچينگ ص76.
.15 همان ص 78.
16. تاريخ فلسفه چين، ص 121.
17. تائو تهچينگ ص3.
18. صوفيسم و تائوئيسم، ايزوتسو توشي هيكو، ص 357.
19. همان، ص 360
20. همان، ص 373
21. همان ، ص 360
22. تائوته چينگ ص50.
23. صوفيسم و تائوئيسم ص 364
24. همان، ص 390
25. شوان فالون ص 130و131.
26. بئاتريست لين سوزوكي، راه بودا، عسكري پاشايي، چاپ اول ويرايش دوم، 1380 نشرنگاه معاصر، ص43 .
.. همان ص 16027
. همان ص 7028
29. شوان فالون ص 339.
30. همان، ص20.
31. همان، ص 22و23.
32. همان، ص119.
33. همان، ص79.
34. همان، ص38.
35. همان، ص38.
36. همان، ص80.
37. همان، ص391.
38. همان، ص8 و ص417.
39. همان، ص22.
40. شوآن فالون ص87.
41. همان، ص 88.
42. همان، ص9.
43. همان، ص80.