
ضرورت آموزشهای بدو خدمت
امروزه با توجه پیچیدگیهای دانشگاه نسبت به گذشته، اگر مسئول نهادی غیر بومی باشد، آموزشهای بدو خدمت برای او لازم است و ضرورتش کاملاً احساس میشود. این آموزشها را میتوان به دو بخش تقسیم کرد: یک بخش کلی که عبارت است از آشنایی با جایگاه دانشگاه و کیان و مأموریت دانشگاه و دفتر نهاد، شناخت خط فکری و سیاسی حاکم بر دانشگاه و اساتید، و اینگونه موارد؛ و بخش دیگر این است که یک مسئول دفتر نهاد بداند که جایگاههای حقوقی او در جلسات و هیأتهای گوناگونی که شرکت میکند(مانند هیأت اجرایی جذب، هیأت رئیسه دانشگاه، شورای فرهنگی، کمیسیون ماده یک ارتقاء، کمیته انضباطی بدوی و تجدید نظر و ...) چیست و وظیفه اش در هر کدام چه میباشد؟ متأسفانه نهاد مرکز و ستاد حداقل در این بخش دوم دچار کم کاری است. برای همین است که دیده میشود مسئولان دفاتر نهاد در کرسی واحدی به عنوان عضو هیأت اجرایی جذب یا هیأت نظارت یا دیگر کمیتهها و جلسات، دارای عملکردهای متفاوت هستند! پس این آموزشها و کارگاهها و کارورزیها بسیار مهم است. چگونه است که مثلاً برای به کارگیری یک فرد در یک مرکز صنعتی و تولیدی یک تا شش ماه آموزش و کاروزی پیش بینی میشود ولی در دانشگاه که این قدر مهم است، ما این امر را نادیده میگیریم! گاه اولین خطا یا موضعگیری ناسنجیده در دانشگاه تا مدتها، راه را بر انجام وظیفه و فعالیتهای موثر میبندد. مقام معظم رهبری گفتهای بسیار کلیدی دارند که میفرمایند: روحانی که میخواهد به دانشگاه برود و کار کند باید دانشگاه را با همین علوم و اساتید و ...، و خلاصه به همین شکل که هست، به رسمیت بشناسد و اگر نه، نرود؛ به هر دلیل اگر قبول ندارد نرود؛ چون کار را خراب میکند. آقای روحانی که ما شما را به دانشگاه میفرستیم شما در آنجا در مقام برتر و سلطه بر دانشگاه نیستی، بلکه شما باید بروی رسالت پیامبری خود را در آنجا دنبال کنی و ...، به جهت عدم رعایت اینگونه مسائل است گاه دیده میشود عملکردهایی از موضع اقتدار سر میزند و ... .
تعامل با دانشجو و تشکّل
درباره مراجعات به دفتر نهاد و فعالیتهای آن به طور کلّی دو نکته را یادآور میشوم:
یکی آنکه مراجعات و فعالیتها بنا به نسبت تطوّرات و رویدادهای سیاسی و اجتماعی مختلف هستند، و با متقضیات زمان تغییر میکنند؛ مثلاً بعد از داستان دوم خرداد 76 که به طور کلی فضا برای روحانیت در دانشگاه و خصوصاً به عنوان دفتر رهبری بسیار سنگین بود، دانشجویان نوعاً میدانستند که چندان دست ما پر نیست و در دانشگاه کاره ای نیستیم و ...، آن سالها نوع مراجعات بیشتر عاطفی بود؛ بچههای مذهبی مراجعه میکردند، بعضی شبهات اعتقادی و شبهات کلامی و ... مطرح بود. اما امروزه این چنین نیست، امروز به دلیل حضور یک مسئول نهاد در بسیاری از شوراها و مجامع حقوقی و جایگاههای تصمیم گیری در دانشگاه، مراجعات به دفاتر خیلی زیاد شده است؛ دانشجویان کانون میخواهند تشکیل دهند، استادی در ارتقاء به مشکل برخورده است، در تبدیل وضعیتش حرف دارد و ...، همه اینها از مراجعین به یک دفتر نهاد هستند.
نکته دوم این است که نوعاً مراجعینی که به دفتر نهاد رجوع میکنند با این اعتقاد میآیند که در این دفتر کاری برایشان صورت میگیرد! حالا بماند که خود عنوان «دفتر رهبری» سطح مطالبات را خیلی بالا میبرد، و مراجعات زیاد و بسیار متنوع است. البته اخلاق و منش و به اصطلاح مدل رفتاری مسئول نهاد هم تأثیر بسزایی در تعداد و نوع مراجعات به یک دفتر دارد. اگر اخلاق و رفتار و ارتباط مسئول دفتر، به اصطلاح پیامبرگونه باشد، قطعاً این مراجعات زیاد و در زمینههای مختلف خواهد بود ولی اگر نه، خیر. خود همین نوع اخلاق هم موجب میشود که فرد مراجعه کننده اگر چه حاجت و خواستهاش برآورده نگردد ولی با رضایت و یک خاطره خوب از دفتر بیرون رود.
دأب و مرام بنده به عنوان یک مسئول نهاد که بومی محل خدمتم هستم، این نیست که همه مراجعات را به غیر حواله دهم. در مسائل اداری دانشگاه هم هرگز ورود نمی کنم. در این بیست و چند سال مسئولیتم، در کار استادان چه معارف و غیره، در توصیه دادن به نمره به یک دانشجو و ... ابداً ورود نکردهام. البته در مشکلات مالی و شخصی، چون بنده امام جماعت بومی شهر هستم، طلبه ام، مسجد و آشنا دارم، اینکه زنگ بزنم و سفارش یک دانشجو را به بیرون دانشگاه یا به فلان کاسب کنم که جنسی را به او قسطی بدهند یا نوبت دکتری بگیرم یا ... این مطلب دیگری است؛ اما اینطور نیست که تصدیگری کنم و یک کار کمیته امدادی داشته باشیم و از صبح که کار را شروع میکنیم یکی را وام بدهیم، دیگری را نمره و یکی را نقل و انتقال و ...، هرگز اینطور نیست و در شأن یک مسئول نهاد هم نیست. بلکه بیشترین کاری که در دانشگاه انجام داده ایم و میدهیم این است که مراجعه کننده را راهنمایی کنیم و قانون را در حوزههای مختلف برایش توضیح دهیم و بگوییم برو از فلان مجرا حق و حقوق قانونی خود را بگیر و پیگیری کن. بنده به عنوان یک مسئول نهاد کهنه کار در دانشگاه به شما عرض میکنم که بزرگترین ظلمی که در سیستم اداری و آموزشی دانشگاه به دانشجو و استاد و غیره میشود و من و دفترم در حد توان تلاش مان این بوده که با آن مقابله کنیم، این است که آئین نامهها و قوانین و حق و تکلیف به ذی نفع منتقل نمی شود. دانشجو نمی داند که مثلاً در فلان مورد خاص حق اعتراض دارد، یا متقاضی هیئت علمی نمی داند وقتی که پذیرفته نشد، طبق قانون و آئین نامه مثلاً تا بیست روز فرصت اعتراض دارد و ... . بله در مسائل عادی روزانه و جاری عمده کار باید راهنمایی و ارائه طریق است.
در بعضی سالها جلسات گفتگوی متعّدد و رویا روییهای صریح چند ساعته با تشکّلها و کانونها و فعالان دانشجویی داشته ام و هم اکنون نیز گاه دارم و اینرا از حضرت آقا آموختهام که کاغذ میگذارم و قلم به دست و هر چه میگویند مینویسم و بعد یک به یک جواب میدهم و بحث میکنیم. ارتباطات عاطفی اینگونهای را بسیار مؤثر و موفق دیدهام.
درباره مراجعات به دفتر نهاد و فعالیتهای آن به طور کلّی دو نکته را یادآور میشوم: یکی آنکه مراجعات و فعالیتها بنا به نسبت تطوّرات و رویدادهای سیاسی و اجتماعی مختلف هستند، و با متقضیات زمان تغییر میکنند؛ نکته دوم این است که نوعاً مراجعینی که به دفتر نهاد رجوع میکنند با این اعتقاد میآیند که در این دفتر کاری برایشان صورت میگیرد! حالا بماند که خود عنوان «دفتر رهبری» سطح مطالبات را خیلی بالا میبرد، و مراجعات زیاد و بسیار متنوع است. البته اخلاق و منش و به اصطلاح مدل رفتاری مسئول نهاد هم تأثیر بسزایی در تعداد و نوع مراجعات به یک دفتر دارد.
ویژگیهای مسئول نهاد؛ ملحقات و ملاحظات
بنده بعد از سه دهه ارتباط با دانشگاه و دانشگاهیان، میگویم یک مسئول نهاد باید دو ویژگی را با تمام ملحقات و ملاحظاتش داشته باشد:
اول، به روز بودن در علوم و تحولات اجتماعی و هرگونه زمینه علمی لازم و دوم: تواضع؛ که منظور همان تواضع در سیره پیامبری است، یعنی فروتنی نه حقارت، ارتباط و تعامل نه ذلیل شدن و ... . معتقدم بعد از موثر اصلی در اثرگذاری بر قلب مخاطبان و جوانان که همان خداوند متعال است، بالاترین ویژگیهای اثرگذاری در یک روحانی همین دو نکته است. اگر این دو نباشد، روحانی مفید نیست، روحانی متکّبر در همه جا خطرناک و مضّر است و در دانشگاه بیشتر! البته در رعایت حدّ صفت تواضع باید مواظب بود که از حدّ خارج نگردد. گاه انسان در حین عمل نمی فهمد ولی در خروجیها و نتیجه عمل خود متوجه میشود که از حد عبور کرده است یا خیر.
بنده بعد از سه دهه ارتباط با دانشگاه و دانشگاهیان، میگویم یک مسئول نهاد باید دو ویژگی را با تمام ملحقات و ملاحظاتش داشته باشد: اول، به روز بودن در علوم و تحولات اجتماعی و هرگونه زمینه علمی لازم و دوم: تواضع؛ که منظور همان تواضع در سیره پیامبری است، یعنی فروتنی نه حقارت، ارتباط و تعامل نه ذلیل شدن و ... . معتقدم بعد از موثر اصلی در اثرگذاری بر قلب مخاطبان و جوانان که همان خداوند متعال است، بالاترین ویژگیهای اثرگذاری در یک روحانی همین دو نکته است. اگر این دو نباشد، روحانی مفید نیست، روحانی متکّبر در همه جا خطرناک و مضّر است و در دانشگاه بیشتر! به نظر من به یک روحانی که به دانشگاه اعزام مینماییم و مسئولیت دفتر را به او واگذار میکنیم باید بگوییم: مأموریتها و وظایف حقوقی تعریف شده، کف مسئولیت و مأموریت شماست و پیامبری سقف آن است. پیامبری این است که در هنگام درد به فریاد دردمند برسی. صریح عرض میکنم: از هیچ چیز در دانشگاه به این اندازه سود و نفع نبردم که به همان اندازه در مسائل مادی در دانشگاه سهیم نشدم.
به نظر من به یک روحانی که به دانشگاه اعزام مینماییم و مسئولیت دفتر را به او واگذار میکنیم باید بگوییم: مأموریتها و وظایف حقوقی تعریف شده، کف مسئولیت و مأموریت شماست و پیامبری سقف آن است. پیامبری این است که در هنگام درد به فریاد دردمند برسی. اگر من در روز تلفنم خاموش باشد و پاسخگو نباشم، قابل ملامت و پیگیری است ولی اگر بعد از ساعت 6 عصر که به منزل رفتم، تلفن همراهم را خاموش نکنم، آنگاه قابل تحسین هم هستم.
در زمینه تأثیرگذاری حداکثری و انجام وظایف در حد مطلوب، رعایت شاخصه محدوده سنّی در انتخاب یک مسئول دفتر لازم است. نه یک روحانی خیلی جوان و خام و دارای اُفت و خیز سنین جوانی چنین شایستگی را برای این کار دارد و نه فردی که سنّش گذشته و اصلاً نمی تواند خود را با تحولات و سرعت تغییر گفتمانی هماهنگ کند. بنده اصلاً به «وجود متبرکه» و این حرفها در جایگاه مسئولیت نهاد معتقد نیستم. من وقتی که به این مسئولیت وارد شدم به دانشجویان، برادرم و خواهرم میگفتم، الان دیگر پسرم و دخترم میگویم، اگر قراره باشد به آنها باباجون و ... بگویم، باور کنیم دیگر فایده ندارد، قبول کنیم این فاصله کار را خراب میکند؛ چنانچه کمیِ فاصله نیز همینطور است. الان مثل سابق نیست که گذر نسلی حدود 25 سال باشد، امروز حتی حرف در 7 سال و 5 سال و کمتر است! بله آن جوان را با در نظر گرفتن تمام پارامترهای لازم باید، اول معاون کرد تا کاروزی نماید، و از این طرف هم این فرد مسّن برای امام جماعت مسجد دانشگاه خیلی خوب است، چه بسا فخر مسجد دانشگاه هم باشد؛ اما نمی توانیم به همین آیت اللهِ امام جماعت بگوییم شب به خوابگاه برو و سه یا پنج ساعت حوصله کن و بنشین با دانشجو حرف بزن، حرف چرند بشنو و تحمل کن و مدارا نما و رنگ صورتت هم عوض نشود! اینطور میشود که گاه اثرگذاری و کارآمدی کم میگردد.
ضرروت رفتارشناسی مسئول
در انتخاب افراد برای مسئولیت دفاتر نهاد دانشگاهها، رفتارشناسی فرد مسئله مهمی است. روش و منش و سلوک او را باید در نظر داشت. یک زمان نهاد تصمیم گرفته بود فردی را که میخواهد جذب نماید، ابتدا جهت کاروزی و کارآموزی به مراکز استانها بفرستد تا مسائل را آموزش ببیند. به من زنگ زدند که سهم شما فلان حاج آقا است که میفرستیم. بعد از هماهنگیها، چون با قطار میآمد، قرار شد راننده ساعت 5 صبح به راه آهن رفته و ایشان را بیاورد تا استراحتی کند و صبحانه ای و بعد صبح بنده بروم و کار را شروع کنیم، با شوراهای دانشگاه آشنایش کنم و ... . صبح که به دفتر رسیدم به راننده گفتم، حاج آقا را آوردی؟ گفت نه! گفتم چطور؟ گفت کسی که با من آمد حاج آقا نبود و ...، فهمیدم که با لباس شخصی آمده بود. بعد که به دفتر آمد لباس آخوندی داشت، اما قبا یک رنگ، شوار رنگ دیگر، کفش او ...، جوانی 27-28 ساله بود که با یک حالت خاص روی صندلی نشست که اصلاً جالب نبود. در اثناء صبحت، رئیس جهاد دانشگاهی استان و عضو هیئت علمی دانشگاه شهید چمران بی خبر آمده بود و بچهها او را به در داخل اطاق راهنمایی کردند. من بلند شدم و به استقبال ایشان رفتم، سلام علیک و ...، و ایشان را معرفی کردم؛ اما این طلبه جوان اصلاً از جایش تکان نخورد! همین طور دستش را دراز کرد و دست داد و ...! خلاصه تا ساعت 2 بعد از ظهر و ناهار تحملش کردم، بعد به معاون محترم نهاد نمایندگی در مرکز زنگ زدم که مهمان تان را میخواهم عودت دهم! ایشان را فعلاً جایی نفرستید؛ مگر اینکه اول برود اصول تربیتی را یاد بگیرد! خلاصه سلوک و منش فرد مهم است و تازه اینهایی که بنده میگویم کف کار است.
در تعامل و ارتباط با تشکلهای مختلف فرهنگی و سیاسی در دانشگاه بنده آزمون و خطا بسیار کرده ام. به نظر من اصلی ترین نکته و شاه کلید در این ارتباطات که باید به مرحله بروز و ظهور برسد و دانشجو آن را بفهمد و باور کند، صداقت و خیرخواهی یک مسئول نهاد است؛ یک رنگی و نداشتن هیچ حرف مکتومی. این را من با تمام وجود درک کردهام که دانشجو به سبب جوانی و آلوده نشدنش به گناهان متعدد، چون فطرتش پاک است، به اصطلاح بوی بد را تشخیص میدهد و اگر با او به نفاق برخورد شود، دلش گواهی میدهد اگر چه هیچ سندی هم نباشد. هیچ چیز بالاتر از صداقت با تشکلها و گروهها و کانونهای دانشجویی نیست، حتی در آنجایی که شما با آنها در موردی مشکل دارید.
یادم میآید که یکبار حاج آقای ترابی که در مقطعی مسئولیتی در نهاد و ستاد مرکزی داشتند، روزی برای دادن گزارش خدمت شان رسیدم، گفت فلانی یک نکتهای را بگویم؟ گفتم بفرمایید، گفتند: ما هیچ صحبت خصوصی با هیچ تشکّلی نداریم! هر چیزی که خواستی به تشکلها بگویی با این فرض بگو که همان شب بچهها در خوابگاه برای هم نقل میکنند و چیزی پنهان نمیماند، پس همان مقداری بگو که راضی به نقل آن هستی نه بیشتر. و این چه توصیه خوب و درستی است!
داشتن اخلاق حسنه و حوصله کردن و مهربانی و بسیار مهم است. من سعی کرده ام در تعامل با تشکلها طوری عمل کنم که حتی آنهایی که از نظر سیاسی همسوی با نهاد نبودند و میدانستند که نهاد با آنها هم فکر نیست، اما در مسائل شخصی خود، مشورتهای خانوادگی، حتی در قرض کردن پول و حتی گاه در عاشق شدنهایشان هم، فارق از حیث تشکلی خود، آمدند و مشورت گرفتند و رفتند. آنقدر آدم خوشحال میشود و آنقدر خوب است وقتی که بعد از فراغت از تحصیل تماس میگیرند که حاج آقا شما خیرخواه ما بودید بعدها ما در جامعه که وارد شدیم فهمیدیم شما چه میگفتید و ... .
به اعتقاد بنده مفیدترین و موثرترین راه برای انتقال آموزههای دین و اسلام و معارف اسلامی و انقلاب، به طور عمومی در دو چیز خلاصه میشود:
اول، شخص مسئول نهاد و سلوک و منش و رفتار اوست؛ همان نکتهای که درباره پیامبر اکرم(ص) نقل شده که آن قدر که آدمها به دلیل رفتار و سلوک پیامبر به دین اسلام گرایش پیدا کردند و ایمان آورند از طریق منطق ایشان ایمان نیاوردند. یعنی نگاه کردند دیدند پیامبر اسلام تجسم کامل هر آنچه است که ادعا میکند و خدا به او میگوید، بسیار ساده و معمولی زندگی میکند. اگر ما از انقلاب دم میزنیم در عمل هم باید نشان دهیم که انقلابی هستیم، اگر به زهد دعوت میکنیم، پس در هدیهها و پاداشهای آخر سال، و یا بریز و بپاشها دیگر نباید سهیم باشیم. یعنی تعارض و تفاوتهای در گفتار و رفتار نباید داشته باشیم. بنده بارها گفته ام که بسیاری از حرفها و اعمال ما را همان منشی ساده، راننده و کارپردازی که اصلا فکرش را هم نمیکنیم به بیرون انتقال میدهد. تعریف از خود نباشد، یک نفر در دانشگاههای استان شماره حساب بانکی بنده را ندارد، اصلا نخواستم که اینگونه ارتباطی برقرار کنم. گفته اند حاج آقا مثلا این کار قانونی است، گفته ام بله، خدا نکند شما کار غیرقانونی نمایید، ولی من از نهاد حقوقی میگیرم و با همان زندگی ام اداره میشود و نیازی ندارم و نمی خواهم. این طور و این شکل رفتار خیلی در بحث انتقال دین و معارف آن کمک کار است. صریح عرض میکنم: از هیچ چیز در دانشگاه به این اندازه سود و نفع نبردم که به همان اندازه در مسائل مادی در دانشگاه سهیم نشدم.
دومین مطلب در راه انتقال معارف دینی با منطق روشن با مخاطب صحبت کردن، ساده و به اندازه فهم مخاطبان حرف زدن است: «نحن معاشر الانبیاء، اُمرنا ان تکلّم الناس علی قدر عقولهم».
تعامل با استادان (معارف و غیر آن)
دفاتر نهاد باید گروه معارف را در مأموریتها، بخشی از خودشان بدانند اما متوجه باشند که این گروه، یک گروه آموزشی مستقل است. ما باید بپذیریم که نسبت به گروه معارف مکّلف هستیم، اما حقی و طلبی از گروه معارف نداریم؛ مگر این که از ایشان بخواهیم به تکالیف خود در تقویت بنیه دینی دانشگاه واقعا کمک کنند. دانشگاه کاملا ما را مویّد گروه معارف احساس کرده و در طول این سالها دانسته که اگر بخواهد به قول معروف سر به سر گروه معارف بگذارد، در واقع با دو مجموعه خودش را درگیر کرده است. البته اگر گاه اشکالاتی وارد شده و گزارشی از جایی و دانشجویی نسبت به استاد معارفی آمده، با مدیر گروه در میان گذاشته و مطلب حل شده یا اگر مدیر گروه با آن استاد به دلایلی رودربایستی و حساسیتی داشته، استاد به دفتر دعوت شده و مطلب با او در میان گذاشته شده و مسئله فیصله پیدا کرده است.
دأب و مرام بنده به عنوان یک مسئول نهاد که بومی محل خدمتم هستم، این نیست که همه مراجعات را به غیر حواله دهم. در مسائل اداری دانشگاه هم هرگز ورود نمیکنم. در این بیست و چند سال مسئولیتم، در کار استادان چه معارف و غیره، در توصیه دادن به نمره به یک دانشجو و ... ابداً ورود نکردهام. البته در مشکلات مالی و شخصی، چون بنده امام جماعت بومی شهر هستم، طلبه ام، مسجد و آشنا دارم، اینکه زنگ بزنم و سفارش یک دانشجو را به بیرون دانشگاه یا به فلان کاسب کنم... این مطلب دیگری است؛ اما اینطور نیست که تصدیگری کنم و یک کار کمیته امدادی داشته باشیم و از صبح که کار را شروع میکنیم یکی را وام بدهیم، دیگری را نمره و یکی را نقل و انتقال و ...، هرگز اینطور نیست و در شأن یک مسئول نهاد هم نیست. بلکه بیشترین کاری که انجام میدهیم این است که مراجعه کننده را راهنمایی کنیم و قانون را در حوزههای مختلف برایش توضیح دهیم و بگوییم برو از فلان مجرا حق و حقوق قانونی خود را بگیر و پیگیری کن.
بنده چون در دانشگاه علوم پزشکی و غیر آن، هر دو کار کردهام، تجربه ام نشان میدهد، زمینه تعامل با اساتید غیر معارفی برای مسئول نهاد در دانشگاههای علوم پزشکی از یک بُعد، بسیار جّدی تر است و آن تعامل در حوزه اخلاق پزشکی و اخلاق پژوهش پزشکی و درمان بوده میباشد. بنده اگر در نهاد کاره ای بودم میگفتم مهم تر از این که برویم مسئول نهاد را مثلاً عضو حقوقی هیئت رئیسه کنیم این است که او را عضو حقوقی کمیته اخلاق و پژوهشهای پزشکی نماییم و این کار را در وزارت بهداشت دنبال میکردم!
تجربیات شخصی
در موضوع بحرانها و ناهنجاریهای موجود در دانشگاه، بخشی از کار از طریق بنیانها و پیریزیهایی که از ابتدا گذاشته میشود قابل حل است. این را از باب تجربه میگویم، که از اول بنده این بنا را گذاشتهام که در مورد جلسات هیئت نظارت، هرگز تلفنی یا مکاتبهای اظهارنظر نمیکنم و پاسخ نمیدهم. طبق قانون باید جلسه تشکیل شود، اینکه رئیس دانشگاه وقت ندارد و تقاضا دارد که حاج آقا شما راجع به درخواست تشکّل فلان نظرت را بگویی یا ...، معنا ندارد.
نکته مهم در بحرانها اینست که عجله نکنیم و سعه صدر داشته باشیم. این کار خیلی به رفع مشکل کمک میکند، خیلی مسائل در دانشگاه پیش میآید، حال چه برسد به این که مثلاً خود دفتر نهاد یک طرف ماجرا باشد. بنده یک وقت به حاج آقای محمدیان عرض کردم که گاه پذیرش مسئولیت برای روحانی در دانشگاه مثل رفتن در میدان مین است. محیط دانشگاه یک محیط متفاوت است که با کُدهای یک طلبه فرق دارد. باید بپذیرید که دانشگاه هر روز آبستن یک حادثه جدید است. به قول معروف دانشگاه روز بی حادثه ندارد! یک روز دانشجویی خودکشی میکند، یک روز اعتصاب غذا میشود، یک روز حقوق کارمندان به تأخیر میافتد و کارکنان تجمع میکنند، یک روز اداره برق به خاطر بدهی زیاد میخواهد برق دانشگاه را قطع کند! و ... . اقتضای محیط دانشگاه همین است. وقتی در دانشگاه شهید چمران هفده هزار جوان بین نوزده/ بیست ساله تا بیست و چهار/ بیست پنج ساله حضور دارند، اینها فقط راه هم که بروند و هیچ کاری با هم نداشته باشند، خب به هم که میخورند!
دوست دارم شیرین ترین خاطره را نیز در این مدت خدمتم یادآور شوم، انشالله برای بعد از حیات ما یک جایی ماندگار شود. حدود 14 ماه بعد از ماجرای آغاجری در سال 79 و 80، در همان دوران اصلاحات به لطف خدا و با همدلی بچههای بسیج و ولایی توانستیم به عنوان اولین دانشگاه دولتی در کشور، در دو وزارتخانه علوم و بهداشت، میزبان 5 تن از شهدای گمنام دفاع مقدس باشیم. با همه مخالفتهایی که شد و حتی فشارهای بعضی سیاسیون که مثلاً به شهرداری زنگ زده بودند که دفن اموات در غیر از قبرستانهای عمومی ممنوع است و ...، در روز شانزدهم دی ماه سال هشتاد و یک با تشییع حدود ده هزار شرکت کننده این عزیزان در دانشگاه ما دفن شدند. در اینجا یاد میکنم از جناب آقای دکتر پزشکیان که آن موقع وزیر بهداشت دولت وقت بودند. تا یک روز قبل از مراسم که قرار بود فردایش تشییع در دانشگاه صورت گیرد وقتی از وزارتخانه استعلام کردیم این کار را خلاف نظر خود اعلام کردند و گفتند وزارتخانه جلوی آن را میگیرد! من از طریق مدیر حراست دانشگاه و از طریق مدیر حراست وزارت بهداشت به آقای دکتر پزشکیان که آن روز برای کاری به تبریز رفته بود دسترسی پیدا کردم و ضمن گزارش کار، پیغام دادم که میخواهند ما را از شما بترسانند و میگویند که امکان دارد شما جلوی این را کار بگیرید! آقای دکتر پزشکیان به مدیر حراست خود گفته بود: «به فلانی سلام برسان و بگو وارد کار شوید ببینیم چه کسی جرأت دارد جلوی دفن شهدا را بگیرد!» و ما هم با اتکاء به خداوند و این دلگرمی، تدفین شهدا را به کمک بچهها انجام دادیم، بعدا خود آقای پزشکیان در اولین سفری که به اهواز آمد، به درخواست من، همراه حاج آقای قمی بر سر مزار شهدای گمنام دانشگاه حاضر شد، و چون در مورد ساخت یادمان بر سر مزارشان مقداری تعلّل میشد، با این کار، خود دانشگاه هم پای کار آمد و یادمانی درست شد.
بنده اصلاً به «وجود متبرکه» و این حرفها در جایگاه مسئولیت نهاد معتقد نیستم. من وقتی که به این مسئولیت وارد شدم به دانشجویان، برادرم و خواهرم میگفتم، الان دیگر پسرم و دخترم میگویم؛ اگر قراره باشد به آنها باباجون و ... بگویم، باور کنیم دیگر فایده ندارد، قبول کنیم این فاصله کار را خراب میکند؛ چنانچه کمیِ فاصله نیز همینطور است. الان مثل سابق نیست که گذر نسلی حدود 25 سال باشد، امروز حتی حرف در 7 سال و 5 سال و کمتر است!
ضرورت و نیاز تفقّد و دلجویی از دفاتر نهاد در دانشگاهها، مخصوصاً در مناطق دور از مرکز موضوع قابل انکاری نیست. همچنین یک مسئول نهاد، مثل پدر، باید خیرخواه پرسنل دفتر خودش هم باشد، دلسوزشان باشد. مبادا گاه آنقدر به بیرون دفتر بپردازیم که از درون آن و همکاران غافل بمانیم. صرف نظر از وظایف اداری باید وظایف غمخواری و پدری نسبت به آنها داشت. چه اشکالی دارد مسئول نهاد به اصطلاح دسته چک خود را بردارد و برود ضامن همکارش در دفتر گردد؟! روابط باید دو طرفه باشد، وقتی رابطه عاطفی باشد، خروجی آن هم خوب است.
جمله دلنشین و بیاد ماندنی هم از حاج آقای قمی و هم حاج آقای محمدیان در ذهن من مانده به این مضمون که شرایطی که در دانشگاه برای روحانی مستقّرِ در دانشگاه وجود دارد، شرایط و موقعیتی است که آرزوی قلبی انبیاء بوده تا یک مجموعه از مخاطبان جوان تحصیل کرده و نخبه در اختیار آنان قرار داشت تا بهترین استفادهها را ببرند. این را هم بگویم که این موقعیت با اهمیت فراوانی که دارد دیگر با این حرفها و نگاهها که مثلاً: «بهتر است مسئول نهاد عضو هیئت علمی همان دانشگاه شود که حق و حقوقش را هم بدهد تا اگر فردا خواستیم او را کنار بگذاریم، دیگر دنبال جا برایش نگردیم و ...!» نمی سازد و نشدنی است. اگر چنین دیدگاهی داشتید دیگر نمی توانید دنبال یک فرد آرمانگرای مجاهد بگردید. قبول کنیم که عضو هیئت علمی هزار تا دغدغه دارد، ضمن اینکه به قول معروف تیغش مشکل پیدا میکند و نمی بُرد؛ چون پروندهاش دست همین دانشگاه است، سر و کارش با این معاون آموزشی است، رئیس همین دانشگاه باید اضافه کارش را امضاء کند و .... این در حالی است که حضرت آقا فرمودند که حوزه باید انقلابی باشد. خب نهاد هم باید انقلابی باشد، یعنی بگردیم دنبال یک سری آدمهای آرمان گرای پرشور و دنبال کار جهادی و انقلابی.
نکته مهم در این زمینه این که هر فردی برای یک دانشگاه و یک فضا به درد میخورد و کار ساز است. جو دانشگاههای علوم پزشکی با دانشگاههای دولتی یا آزاد فرق میکند. جمله ای از شهید مطهری وجود دارد که میفرمایند: فتوای مجتهد دِه بوی ده میدهد و فتوای مجتهد شهر بوی شهر میدهد! من به عنوان یک مسئول نهاد قدیمی، اگر کسی را نشناسم ولی 5 دقیقه با او صحبت کنم، میتوانم تقریباً تشخیص دهم مسئول نهاد آزاد است یا دولتی یا وزارت بهداشت! اقتضاءات دانشگاهها با هم فرق میکنند.