
سخن آغازین
«تبیین» از نظر لغوی در مقابل کتمان و تحریف حقیقت، و تشکیک و تردید و ابهام افکنی است. تبیین یعنی «تمیز دادن»، «تشخیص دادن حق از باطل» و «صحیح از سقیم». «جهاد تبیین» در اصطلاح به معنی تلاش برای بیان حقایق و مقابله با وارونهسازی حقایق از سوی دشمن است؛ به عبارت دیگر به معنی تبلیغ کردن، روشنگری و روایت صحیح میباشد.
مقام معظم رهبری مطالبهای را فراروی دغدغهمندان تعالی ارزشهای قدسی قرار دادند. ایشان فرمودند: «خیلی از حقایق هست که باید تبیین بشود. در قبال این حرکت گمراهکنندهای که از صد طرف بهسمت ملت ایران سرازیر است و تأثیرگذاری بر افکار عمومی که یکی از هدفهای بزرگ دشمنان ایران و اسلام و انقلاب اسلامی است و دچار ابهام نگهداشتنِ افکار و رها کردن اذهان مردم و بهخصوص جوانها، «حرکت تبیین» خنثیکننده این توطئه دشمن و این حرکت دشمن است».
نباید از نظر دور داشت که تدریس معارف دینی در دانشگاه، مصداقی از «جهاد تبیین» در روزگار معاصر است. برای تحقق جهاد تبیین در تدریس دروس معارف، باید به بایستههایی توجه نمود. این جستار برای اشاره به این مهم سامان یافته است.
یک. شناخت سامانه فکری و شخصیتی دانشجویان
تدریس، انسانمحور است و نه سرزمینمحور. از این رو بر شناخت سامانه روانی انسان استوار است. برای اثرگذاری هرچه بیشتر تدریس از یافتههای علوم شناختی و روانشناسی فردی و اجتماعی، مردمشناسی و دیگر مطالعات اجتماعی استفاده میشود.
یکی از مهمترین ابعاد و مؤلفههای تدریس، مخاطبان آن هستند. همه فرایندها و محیطهای تدریس متکی بر مخاطبان آن است و اساساً تمامی برنامهریزیهای تدریس تنها در صورتی عملی و محقق خواهد شد که بتواند مخاطبان خود را هدف قرار داده و آنها را به سیر فرایند تحقق اهداف پیوند بزند. از این رو، شناخت مخاطبان آموزشی از مهمترین محورهای شناخت تدریس است.[1]
توجه به ظرفیتهای فکری، عقلانی و تفاوتهای فردی مخاطبان و در نظر گرفتن سطح درک و فهم مخاطب در ارائه نوع برنامه و پیام و ارتباط با او و انتقال پیامهای اخلاقی و تربیتی، و ملاحظه تناسب محتوای کلامی با گنجینه فهم مخاطب در پذیرش پیام نقش تعیینکنندهای دارد؛ زیرا ارسال پیام با هدف تغییر نگرش مخاطب صورت میگیرد تا مخاطب در زندگی خویش از اصولی پیروی کند که در این پیامها بیان میشود. بنابراین، هدف از ترویج و ارائه یک پیام دینی، تغییر و دگرگونسازی بینش و نگرش مخاطب پیام است. بنابراین، توجه ویژه به مخاطب امری ضروری است. از این رو، اگر برنامه و یا پیامی متناسب با سطح فهم مخاطب نباشد، عملاً تأثیرگذار نخواهد بود.
از نظر میزان انطباق دانشجویان با دروس معارف، به مخاطب دارای سه ماهیت تقسیم میگردند: «باورمندان آگاه به معارف دینی»، «بیاطلاعان از جنبههای معرفتی آموزههای دینی» و «تردیدگرایان در معارف دینی». جهاد تبیین برای تأثیرگذاری بر افکار، احساسات و تمایلات هر سه گروه مهم است به طوری که باور باورمندان به این آموزه حفظ شود و افزایش یابد، در صدد مقابله با دشمن برآمده شبهات و ترفند آنان جواب داده شود و اگر امکان آن بود برنامههای آنان خنثی گرد؛ و گروه مخاطب بیاطلاع نیز نهایتاً به باورمندان این آموزه تبدیل گردند. به واقع، به تناسب طبقهبندی مخاطبان نوع روشها و تاکتیکهای جهاد تبیین نیز متغیر است.
گونهشناسی میزان انطباق دانشجویان با دروس معارف در دانشگاهها
در تبیین معارف دینی؛ استاد باید با روشهای علمی مخاطبشناسی، نیازهای همه مخاطبان را مورد توجه قرار دهد تا از این طریق بتواند اعتماد آنان را جلب کند و روز به روز بر کمیت و کیفیت مخاطبان خود بیفزاید.
دو. ابطال قرائتهای ناصحیح در عرصه معرفت دینی
اندیشه دینی در راه رسیدن به سر منزل مقصود ممکن است در دریای پرتلاطم حوادث یا انحرافات و قرائتهای ناصحیح مواجه شود. شرط رسیدن به ساحل نجات در درجه اول تقویت نیروی محرکه این گفتمان و در درجه دوم انحرافزدایی از آن است.
تدریس معارف دینی در دانشگاهها، باید بر مبنای اصول و مبانی موجود در قرآن و سنت اصیل و تردیدناپذیر باشد، نه بر مبنای تعاریف و تفسیرهایی که دستمایههای ذهنی جاری در جامعه؛ زیرا بر اساس آموزههای معصومین علیهمالسلام این نحوه تلقی از روایات نادرست و اساساً ناروا است.
سه. اهتمام پویا برای تغییر نگرش حداقلی دانشجویان به آموزههای دینی
با توجّه به جایگاه «دین» در دنیای کنونی و تأثیر پنهان و آشکار «فضای مجازی» در شکلدهی و تحول ارزشها و هنجارها، به راحتی میتوان از آثار ناشی از عملکرد رسانه در تغییر نگرش به آموزههای دینی سخن گفت. ارتباط رسانه و آموزههای دینی نیز اگر در چارچوب الگویی خاص به تعریف در آید، پویایی و بالندگی هر دو عامل – یعنی رسانه و آموزهها- را در پی خواهد داشت.
صاحبنظران، مطالعه نگرش (Attitude) را برای درک رفتار اجتماعی، حیاتی میدانند. آنان معتقدند که نگرشها تعیینکننده رفتارها هستند و با تغییر دادن نگرشهای افراد میتوانیم رفتار آنان را پیشبینی یا بر رفتار آنان کنترل داشته باشیم. تعریفهای بسیار متعدد و متنوعی از نگرش شده است؛ عدهای آن را سازمان بادوامی از باورها حول یک شیء یا موقعیت میدانند که فرد را آماده میکند تا به صورت ترجیحی نسبت به آن واکنش نشان دهد. برخی معتقدند نگرش نظام بادوامی از ارزشیابیهای مثبت یا منفی، احساسات عاطفی و تمایل به عمل مخالف یا موافق یک موضوع اجتماعی است.[2]
اگرچه نگرشها دارای ثبات و دوام قابلتوجهی هستند، ولی به هر حال، امکان تغییر آنها وجود دارد؛ در روانشناسی اجتماعی، موضوع تغییر نگرش، در چارچوب چندین الگو بررسی شده است. هاولند از نظریهپردازان این حوزه معتقد است که تقویتکنندههای ارائهشده برای متقاعد کردن تغییر نگرش، باید قویتر از تقویتکنندههایی باشند که وضع موجود را حفظ میکنند. از دیدگاه وی تغییر نگرش مبتنی بر چهار عنصر است که سبب متقاعدشدن شخص پیامگیر یا به عبارتی تغییر نگرش او میشود. این عناصر عبارتاند از: «منبع ارائه پیام» (پیامرسان)؛ این که چه کسی رساننده پیام به دانشجویان است، ممکن است به همان اندازه خود پیام دارای اهمیت باشد. هر قدر نیز منبع پیام قابلقبولتر باشد، احتمال تغییر نگرش بیشتر خواهد بود. شباهت منبع پیام به مخاطبان نیز تأثیر بیشتری بر تغییر نگرش خواهد داشت. دومین عنصر «ویژگیهای پیام» است به معنی اینکه شیوه انتقال پیام به دانشجویان، تأثیر بیشتری بر تغییر نگرش خواهد داشت. سومین عنصر، زمینهای است که پیام در آن زمینه عرضه میشود. و در نهایت شخصیت گیرندگان پیام (دانشجویان) می باشد.[3]
گونهشناسی عناصر دخیل در تغییر نگرش دانشجویان
در بحث پیشرو منبع پیامرسان «اساتید معارف» هستند. نجاتباوری مردم مستضعف و تمامیتخواهی استکبار جهانی زمینه مهیا کننده این پیام است و مخاطبان این پیام نیز تمامی انسانهای عدالتخواه هستند.
به طور کلی برای نگرش تعریفهای مختلفی ارائه شده است. یکی از اصلیترین این تعریفها که بیشتر مورد پذیرش واقع شده است، نگرش را به عنوان «منظومهای از عناصر شناختی، عاطفی و رفتاری» مطرح میکند.[4] بنابراین نگرش شامل سه بعد شناختی، عاطفی (احساسی) و رفتاری است.
نمودار ابعاد نگرش
اگر شخصی دارای ایمان مذهبی باشد و این ایمان در قلب او رسوخ کرده باشد، ایمان برای او مبنای شناخت خاصی مبتنی بر آموزههای مذهبی میشود. این شناخت و رسوخ ایمان در قلب باعث ایجاد احساسات خاص در جهت مورد نظر مذهب میشود. این شناخت و ایمان موجب بروز رفتارهای خاص مورد نظر مذهب میشود؛ یعنی یک فرد تحت تأثیر مذهب، تمایلات خود را به صورتی تنظیم میکند که مذهب مدنظر دارد و همچنین قواعد مورد نظر مذهب را در رفتارهای خود مراعات میکند. در نتیجه برخی رفتارها را انجام نخواهد داد و برخی را انجام میدهد.
ضرورت بررسی نقش جهاد تبیین در تغییر رویکرد به اندیشه دینی بر کسی پوشیده نیست. با این حال باید تلاش شود که نشان داده شود:
1. اساتید معارف چه تأثیری بر تغییر نگرش دانشجویان به معارف دینی دارند؟
2. آثار این تغییر نگرش، به چه شکل است؟
گفتنی است در جهاد تبیین با مدیریت «انگیزههای دینی»، «اندیشههای دینی» و «رفتارهای دینی» میتوان مهمترین نقش را در تغییر نگرش دانشجویان ایفا کرد. در حوزه مدیریت «انگیزهها» استاد میتواند تمایلات و حساسیتهای مخاطبان را حول یک مسئله دینی برانگیزد؛ یعنی با ایجاد بسترهای خاص اجتماعی و شرایط به گونهای عمل کند که مخاطبان در این موضوع حساسیت پیدا کند؛ در حوزه مدیریت «اندیشهها» استاد با ارائه موضوعات گزینشی و هدفمند بسترسازی میکند تا به نحو مطلوبی اولاً تولید گمانه در موضوع مورد نظر صورت گیرد، ثانیاً از میان احتمالات و گمانههای مختلف، گمانه برتر و کارآمد گزینش شود.
در حوزه مدیریت «رفتارهای دینی» استاد باید اینگونه رفتارها را آسیبشناسی و درصدد برطرف سازی اینگونه آسیبها باشد. برای نمونه نمادگرایی افراطی یکی از آسیبها در این زمینه است. استاد معارف باید مخاطبان را از نمادها به صاحب نماد و پیام اصلی سوق دهد.
چهار. بازپیرایی پیام دینی در تدریس
از جمله مؤلفههای مهم در فرایند نهادینهسازی اندیشه دینی در تدریس، مرتبط بودن نیاز درونی دانشجو با پیام است. برای ترویج اندیشه دینی و تقویت باورها در جامعه، روشهای تحمیلی و اجباری نمیتواند به گونه شایسته و بایسته مؤثر واقع شود.
اساتید معارف در حوزه مطالعات دینی، در عین حفظ اصالت و عمق هر رأی و فکر، میتوانند آن را به واضحترین صورت ممکن، یعنی با نزدیکترین بیان به مرتبه فهم دانشجویان، به مخاطبان خود انتقال دهد. اگر دو یا چند پزشک بر سر بالین بیماری به زبانی چنان فنی و تخصصی سخن بگویند که خود بیمار کلمهای از آن را فهم نکند باکی نیست؛ زیرا، به هر حال حاصل این تبادلنظرها توصیه دارو و درمانی است که، بدون اینکه بیمار اندک آگاهیای از چندوچون آن داشته باشد، تأثیر خود را بر بدن او خواهد داشت. اما اگر دانشجویان از گفتهها و نوشتههای اندیشمندان جامعه چیزی سر در نیاورند تشخیصها و درمانهای آنان مسئلهای را حل و مشکلی را رفع نخواهد کرد. زیرا، در این جا تأثیر دارو و درمان متوقف بر اطلاع و فهم کسانی است که دارو و درمان برایشان توصیه میشود. از این رو، اندیشوران این حوزه نباید ثقل و صعوبت و غموض سخن را دلیل و علامت عمق آن تلقی کنند و سخنان دشوار و پیچیده و دیریاب را دستمایه فضل فروشی و تفاخر بدانند.
در زمینه بازپیرایی معارف دینی در تدریس معارف در دانشگاهها، پیشنهادهای ذیل تقدیم میشود:
1. ایجاد فضا از سوی مدیران نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها برای زمینهیابی عنصر خلاقیت در تدریس دروس معارف.
2. تغییر نگرش به جذب اساتید معارف با عنوان هنر – علم نه کارمند اداری صرف بودن.
3. جذب و پرورش متخصصان رسانهای به منظور فکر خلاقیتمحور[5] در عرصه انتقال پیام دینی به جوان.
4. ایجاد فضای باز برای جذب افراد مستعد و نواندیش در چارچوب ارزشهای دینی در راستای تدریس معارف.
5. درک درست پیام دینی از سوی استاد معارف.[6]
6. تولید صحیح پیام مورد نظر از سوی استاد.[7]
7. توجه همزمان به دو مقوله «شناخت» و «عاطفه» در ارائه پیامهای دینی.[8]
8. رعایت تدریج و پرهیز از شتابزدگی در تبیین معارف دینی: فرایند فهم و درک معارف دینی، فرایندی مستمر و تدریجی است و نمیتوان بدون در نظر داشتن موقعیت مناسب، برنامه معرفتی خاصی را به صورت شتابزده به مرحله اجرا درآورد. این امر نه فقط در مورد کودکان، که در مورد بزرگسالان نیز صادق است. در مباحث یادگیری، دو اصطلاح «زنجیرهسازی»[9] و «یادگیریِ سلسله مراتبی»[10] به قانون تدریج اشاره دارند.[11]
بنابراین، اگر به دانشجویان اجازه دهیم که برای کشف یک مطلب پیچیده وقت صرف کنند، به رشد فکری آنان بیشتر کمک کردهایم تا اینکه همان مطلب را در مدت کمتری به آنها یاد بدهیم.[12]
سخن پایانی
نیک میدانیم گفتمان تجدد و مدرنیته به یک هژمونی بلامنازع در دنیای امروز بدل گشته است و مبتنی بر مبانی، اصول و اهداف خود به دنبال هماهنگی همه عرصههای حیات بشری است. تمدن لیبرال دموکراسی، صورت تمدنی جدیدی است که تفاوت جوهری با صورتبندیهای تمدنی اسلام دارد. تخریب رسانهای و نرم آموزههای دینی میسزد که متولیان دروس معارف درصدد ارتقای کیفی آن برآیند.
در نهایت اگر دروس معارف در دانشگاهها نتواند متناسب با اهداف و رسالتهای خود، اندیشهها، پایههای فرهنگی و نرمافزارهای خود را تولید و بازسازی کند، هیچگاه نمیتوان به تغییر نگرش دانشجویان در این عرصه امیدوار بود. شناخت هر چه بیشتر و عمیقتر نیازهای دانشجویان به طور عام و نیز رویکرد کیفی و راهبردی به دروس معارف، ما را به قدرت معرفتی و علمی لازم برای صیانت از هویت دینی مجهز میسازد. اگر غایت بلند پیریزی دروس معارف، بنای رویکرد جدید بر مدار تفکر دینی در جوانان است، اساساً این پرسش مطرح میشود که ویژگیهای این رویکرد کدامند و دروس معارف چه رسالت و نقشی در این زمینه میتواند ایفا کند؟
پینوشتها:
[1] . گسترة وجودی مخاطب برای تدریس، شبیه به یک منطقة عملیاتی برای فرماندهان نظامی است، همانگونه که فرمانده نظامی، اگر بدون شناخت از منطقه، دست به عملیات بزند خطا کرده و امکان دارد با خطرهای بزرگی روبهرو شود، تدریس نیز دقیقاً همینگونه است. در وجود مخاطبان نیز موانع بزرگ و کوچک روانی و موقعیتهای استراتژیک و... وجود دارد که اگر در صدد تسخیر مخاطب هستیم، باید به شناسایی او بپردازیم.
[2]. یوسف کریمی، نگرش و تغيير نگرش، ص 3-8.
[3] . همان، ص 74.
[4] . مرتضی عزتی، «اثرگذاری دین بر توسعه»، ماهنامه خردنامه، شماره 60، آبان 1389، ص 85.
[5] . دارا بودن فکر خلاق در تدریس دروس معارف؛ مهمترین نقش را در دستیابی به اهداف دارند. برخورداری از تفکر خلاق، به معنای رصد معضلات و اولویتهای معرفتی در تدریس است.
[6] . درک دقیق و صحیح ابعاد مختلف و محتوای پیام دینی، اقدامی مهم است، زیرا چه بسا بدون درک درست و عمیق پیام، محتوایی غیر از آنچه مورد نظر است یا حتی در تعارض با آن قراد دارد، انتقال یابد که در هر حال، نتیجه، دور شدن از هدف است.
[7] . استفاده مناسب از فناوریها و شیوههای هنری تولید پیام نقشی با اهمیت دارند. ساختار فنی و هنری پیام باید با محتوای دینی پیام هماهنگی داشته باشد و پیام در ساختار و قالبی تولید شود که از حداکثر جذابیت و ارزش هنری برخوردار باشد و بتواند مخاطب را جذب کند. در این زمینه ر.ک: علیرضا پویا، «نقش رسانه در پشتیبانی از راهبردهای سند چشمانداز جمهوری اسلامی ایران»، فصلنامه پژوهشهای ارتباطی، ش 65،ص 158.
[8] . امامان معصوم علیهم السلام نیز از این دو مقوله به درستی استفاده کردهاند. ادعیه ما بیشتر عواطف را پرورش میدهند. در اهمیت این موضوع باید گفت که اگر شناخت به صورت صحیح شکل گرفت، دیگر برای عواطف مناسب آن، حد و مرزی وجود ندارد. به هنگام متقاعد کردن دیگران اگر عواطف جاری میان دو طرف، مثبت باشد، چندان به استدلال نیاز نیست، اما اگر عواطف منفی باشد، گاهی با قویترین استدلالها نیز نمیشود طرف مقابل را متقاعد کرد. از دیدگاه علمی نیز جایگاه عواطف، بسیار قابل توجه است. آقای رابرت کوپر، برخلاف بسیاری از روانشناسان که ضریب هوششناختی(IQ) ر اسبب پیشرفت و تکامل و ارتقا دانستهاند، این دیدگاه را باطل شمرده و ثابت کرده است که این قلب انسان است که او را متحول میکند. وی ضریب هوش عاطفی (EQ) را معیار کارآیی انسان میداند.ر.ک: محمد کاویانی، روانشناسی و تبلیغات،ص 114.
[9] .Chaining.
[10] . Learning hierarchies.
[11] . محمد کاویانی، روانشناسی و تبلیغات، ص 141.
[12] . این سرعت شتابزا نه تنها در یادگیری معنادار و تربیت درونی کمکی نمیکند، بلکه خود موجب کندی یا توقیف نیز میگردد.البته لازم به ذکر است که نباید موضوع تدریج و پرهیز از شتابزدگی در تبیین معارف دینی را با کندی و از دست دادن فرصتها خلط کرد. در پاسخ به نیازهای دینی مخاطبان توجه به اصل تدریج حیاتی است. انتظاری نابجا است که بخواهیم معارف غنی دینی را در چند واحد درسی معارف تبیین کنیم. در مرحله اول باید بعد عاطفی مخاطب را در کنار بعد شناختی تقویت کرد و از موضوعاتی نظیر محبت امام به شیعیان، نیاز به امام و ... استفاده کرد.