
درآمد
«وَأَدْخِلْ یدَک فِی جَیبِک تَخْرُجْ بَیضَاءَ مِنْ غَیرِ سُوءٍ فِی تِسْعِ آیاتٍ إِلَى فِرْعَوْنَ وَقَوْمِهِ إِنَّهُمْ کانُوا قَوْمًا فَاسِقِین؛[1] ای موسی دست در گریبان خود کن، هنگامی که خارج میشود درخشان است بیآنکه زیانبار باشد، این در زمره معجزات نهگانهای است که تو با آنها به سوی فرعون و قومش فرستاده میشوی؛ آنان قومی فاسق و طغیانگر هستند.»
حضرت موسی؟ع؟ یکی از پرمعجزهترین پیامبران خداست. قوم بنیاسرائیل نیز از نظر تفکر و رفتار پیچیدهترین اقوام و به عبارتی از نظر انجماد فکری و لجاجت بر تفکرات خود، یکی از اقوام استثنایی تاریخند که با کجاندیشیهای خود عملاً حاضر به پذیرش حق نبودند و کراراً از پیامبران درخواست معجزات گوناگون برابر سلیقه شخصی و اراده هوسآلود و بیهدف خویش میکردند. حتی برخی خواستار عملیاتی میشدند که عقلاً تحقق آن ناممکن بود در حالیکه واقعگرایی و نظر حقجویی و هدایت داشتن که تنها طریق رستگاری است مستلزم خالی شدن نهاد و درون انسان از کششهای لجاجتآمیز است و صدور معجزات هم به اراده خداوند و بر حسب ضرورت و مقتضیات وضع موجود تحقق مییابد و نه وسیله سرگرمی و هوسرانی افراد بیمنطق.
خداوند سبحان که در رساندن موجودات به کمال، کوچکترین مضایقهای روا نداشته در رساندن انسان به کمال شایستهاش علاوه بر هدایت فطرت از طریق هدایت تشریعی نیز او را یاری داده است. آرمان برگزیدگان آستان ملکوت خداوندی یعنی انبیا که کانون پرفضیلت و چشمههای جوشان اخلاقی هستند، تغذیه روح بشری برای اوج گرفتن در جهت ارزشهای الهی و رسیدن به حقیقت برتر است. آنها راه نجات را به انسانهای از درون تهی شده نشان میدادند تا برای شفای جانشان و رسیدن به پایگاه آسمانی در قلمرو تعلیمات وحی قرار گیرند و به نیازهای فزاینده و همیشگی درونی خود پاسخ دهند. با چنین هدفی پروردگار بزرگ برای اتمام حجت بیشترین سفیران خویش را برای بنیاسرائیل فرستاد و بالاترین معجزات و برهان و چراغ فروزان را در اختیار آنان قرار داد تا چهره حقیقت را نتوان با پردههای فریب و غلطکاری پوشاند. اما این قوم کفران نعمت ورزیده و جمعی از پیامبران الهی را که مأموریت تربیت و تزکیه آنها را به عهده داشتند به قتل رساندند. ولی خداوند در برابر رفتار نابخردانه آنان همچنان صبورانه حجتهای خویش را با اعزام انبیا تداوم میبخشید؛ زیرا همانگونه که نظم حیات از علم و حکمت خداوندی سرچشمه میگیرد، هدفداری نظام هستی و از جمله انسان که از اراده و اندیشه برخوردار است نیز چنین است و جامعه بشری هرگز نمیتواند بدون رهبر و پیشوای معنوی در خط سیر انسانی به اهداف اصولی خود دست یابد و آنچه را که شایسته ارزش والای اوست کسب کند.
موسای کلیم؟ع؟ بزرگترین پیامبری بود که برای آن قوم به رسالت برانگیخته شد، تا پیام خود را به گوش زن و مرد، پیر و جوان و حکام و زورمندان و همه طبقات اجتماع برساند. او با برآوردن فریاد توحید خواستار آزادی واقعی انسانها شد. محتوای تعالیمش تعیینکننده خط مشی حرکتهای اصلاحی و هدفش تنها نیکبختی بشر بود که به آنها مبدأ و مقصد حرکت کمالیابی را نشان داد و از کجاندیشی و تذلل و سرسپردگی و پرستش شرمآوری که در شأن و مقامش نبود، بازداشت و به آنان گوشزد کرد پیمانهای فطرت را ادا کنند و بر گسستن بندهای بردگی و دریدن پردههای جهل و نادانی از آستانه عقل و خرد خود همت گمارند تا در سایه توحید یک دگرگونی عمیق بنیادی شکل بگیرد و جامعه به سمت رشد و تعالی به حرکت درآید. در حقیقت قوم آن حضرت زیر فشار رقیت و عبودیت، همه فضایل را از دست داده بودند و در دید آنها باطل در لباس حق جلوه میکرد و ملاکهای ساختگی، محور سنجش خوبیها قرار میگرفت.
او تلاش رسالت خود را ابتدا در دایرهای محدود و به شکلی بسته در محیطی که از فرهنگ و معارف آسمانی خبری نبود آغاز کرد تا نیروی قوم را به تحرک افکند و قدرت اندیشه را در درونشان برانگیزد و میکوشید همچون انبیای گذشته با اعلام اصل ایمان به جهان برتر، به دید تنگ و محدود مردم پایان بخشد.
نکتههای بدیع آیه
آیه فوق که حاوی نکات بدیع و ظریفی است، گویای گوشهای از معجزات شگفتانگیز آن مرد الهی است که به شرح زیر عنوان میگردد:
از نظر مفسران دانشمند«بَیضَاءَ مِنْ غَیرِ سُوءٍ» به معنای سفیدی دست حضرت موسی؟ع؟ است و آن پیامبر بزرگ به منظور اطمینانبخشی به رسالت الهی خود آن را به عنوان یک معجزه برای مردم حاضر در صحنه ارائه کرده است که با عبارت «مِنْ غَیرِ سُوءٍ» تفکر بیماری و پیسی بودن دست حضرت موسی؟ع؟ منتفی میگردد. در واقع، قرآن کریم این نوع سفیدی معجزهگونه را از بیماریهای رایج جدا میسازد.
این تفسیر که مفسران بزرگوار از آیه فوق برداشت کردهاند، به جهاتی احتمالش ضعیف میگردد:
1. سفیدی دست پیامبر خدا بایستی در حد سپیدی یک نوع بیماری (پیسی و برص) باشد و نه بیش از آن تا اینکه آیه شریفه در صدد برآید این توهم را از ذهن بینندگان بزداید و به آنها گوشزد کند که پیامبر خدا دچار نوعی بیماری نیست.
2. در عصر حضرت موسی؟ع؟ ساحران دست به کارهای شگفتانگیزی میزدند و در عین حال که عملیات ساحران و یا مرتاضان از نیروی محدود انسان مایه میگرفت و از قلمرو مسائل نظری و تعلیم و تمرین بیرون نبود، که خواه ناخواه نتایج خود را به دنبال داشت و از عهده کسانی دیگر هم که در همین مسیر قرار میگرفتند برمیآمد، در عین حال افکار مردم به آنان گرایش خاصی داشت و عملکردشان برای جامعه آن روز بسیار جذاب و چشمگیر بود؛ لذا معجزهای در این حد (سفیدی دست) آن هم در کنار سایر معجزات عظیم حضرت موسی؟ع؟ که هر کدام به نوبه خود بهتانگیز و رقابتناپذیر بود، تناسبی نداشت. به علاوه چنین دستآوردی نمیتوانست اذهان عمومی را به سمت و سوی یک امر خارقالعادهای که در محدوده عملیات رایج ساحران عصر قرار نداشت بکشاند و محصول کار ساحران را تحقیر کند و آنها را از صحنه مبارزه بیرون براند تا آنجا که دست از مقابله ناکارآمد خویش بردارند و به شکست و ناتوانی خود اعتراف کنند.
3. ارائه این معجزه یعنی دستی که سفیدی آن در حد یک بیماری (برص) است، فاقد هرگونه درخشش چشمگیر است و تنها برای گروهی که پیرامون پیامبر خدا اجتماع کردهاند، قابل رؤیت است و حتی مشاهده آن برای کسانی که به اندازه چند متر با حضرت موسی؟ع؟ فاصله داشتند، به آسانی میسر نمیگشت تا چه رسد برای انبوه جمعیتی که در یک گردهمایی گسترده در فاصلهای دور از حضرت موسی؟ع؟ حضور داشتند که به طور طبیعی قادر به رؤیت دقیق آنچه در صحنه رویارویی اتفاق میافتاد نبودند. در تأیید این مطلب یاد شده میتوان به آیه دیگر نیز استناد کرد؛ قرآن میفرماید: «فَأَلْقَى عَصَاهُ فَإِذَا هِی ثُعْبَانٌ مُبِینٌ* و َنَزَعَ یدَهُ فَإِذَا هِی بَیضَاءُ لِلنَّاظِرِینَ؛[2]در آن موقع موسی؟ع؟ عصای خود را بیفکند که ناگاه اژدهایی عظیم پدیدار شده و نیز دست از گریبان بیرون آورد که ناگهان دست درخشان برای بینندگان نظارهگر آشکار گشت.»
آیه فوق به بیان این نکته میپردازد که در اجتماع بزرگی که با اعلام قبلی از فرعونیان و افراد دیگر تشکیل یافته بود ابتدا حضرت موسی؟ع؟ معجزه خود را در میدان مبارزه با شرک و گمراهی به نمایش گذاشت، عصا را افکند که تبدیل به اژدهایی عظیم گشت و بینش و تفکرات گروهی از حضار و کسانی که برای مقابله جدی و به امید پیروزی بر او آمده بودند را دگرگون کرد، آنگاه دست به اقدام دیگری زد و معجزه دوم یعنی دست درخشان خویش را نمایان ساخت.
اینجا اگر روشنی دست پیامبر را آنقدر کمجلوه تلقی کنیم و سطح آن را در حد سفیدی بیماری پیسی پایین بیاوریم به جز یک عده از ناظرین برای انبوه جمعیت قابل رؤیت نبود تا آن را به عنوان یک اعجاز الهی که تنها منبع شناخت نبوت آسمانی و پشتوانه اصلی معارف او بود، به رسمیت بشناسند و به نبوت پیامبر خدا اعتراف کنند، معجزهای که برای ایجاد دگرگونی و تحول مثبت و عمیق در جان و دل انسانها ارائه شده تا افقهای گسترده را در آسمان افکار مردم تسخیر کند. معجزه بزرگی که میباید جهش عظیمی را ایجاد نماید و کانون فساد اندیشه و گمراهی را منهدم سازد و افکار مردم را در مجرای راستین و واقعی خود به جریان اندازد و فرهنگ عدالت و تألیف قلوب و همبستگی اجتماعی را به ارمغان آورد.
این را اضافه کنیم که معجزه در مقطع زمانی خاصی تحقق یافته است؛ زمانی که میتواند هدف خاص و نقطهنظر ویژهای را دنبال کند؛ قرآن میفرماید: «قَالَ مَوْعِدُکمْ یوْمُ الزِّینَه وَأَنْ یحْشَرَ النَّاسُ ضُحًى؛ موسی گفت وعده ما و شما روز زینت(عید) است به شرط آنکه همه مردم هنگام ظهر جمع شوند.»[3] ممکن است انتخاب پیامبر خدا برای ارائه معجزه خود در آن زمان خاص که خورشید کاملاً بالا آمده و در نهایت نورافشانی است به این منظور بوده که دیگر کسی نمیتواند در وقوع و کیفیت معجزه و دیدن تمام عیار آن تردید کند و دست معاندین هم برای افشاندن بذر شبهه در دل اجتماع کنندگان کوتاه گردد. وقتی در آن ساعت از روز یعنی حوالی ظهر و در فضای درخشش خورشید آن معجزه پیامبر را مشابه یک بیماری به تصویر کشیم، آنگونه که مردم سفیدی دست حضرت موسی؟ع؟ را با بیماری برص اشتباه بگیرند و خداوند هم ذهنیت آنها را اصلاح کند و آگاهشان سازد که آنچه دیدهاند معجزه پیامبرش بوده نه یک نوع بیماری پوستی! با این تحلیل نمیتوان امیدوار بود که این حرکت و دستآوردی که از روشنی چشمگیر و درخشندگی پرجاذبه خالی است بتواند موجی ایجاد کند و آنچنان تأثیرگذار و الهامبخش آنها گردد و زمینه فکری و علمی جدیدی در درونشان پدید آورد، که جمعیت حاضر را به ترک عقاید فاسد خود وا دارد و در یک چرخش فوقالعاده دعوت رسول خدا را پذیرا شوند. راستی چنان برداشتی ممکن است با واقعبینی همراه نباشد که مردم با دیدن صحنهای این چنین دست از باورهای خود بشویند و یکسره تسلیم پیامبر خدا گردند؛ زیرا معجزه نمایانگر انتساب آن به مبدأ جهان و عالم وحی است و خصوصیاتش به کیفیتی صورت میگیرد که برای انسانهای غیرمرتبط به جهان ماورای طبیعت یارای مقابله با آن نیست و مردم با دیدن آن احساس میکنند برای کشف حقیقت چشمه پرفیض تازهای در دسترسشان قرار گرفته که میتواند سیرابشان کند و عطش درونی آنها را فرونشاند.
از سوی دیگر میفرماید: «وَمَا نُرِیهِمْ مِنْ آیةٍ إِلا هِی أَکبَرُ مِنْ أُخْتِهَا وَأَخَذْنَاهُمْ بِالْعَذَابِ لَعَلَّهُمْ یرْجِعُونَ؛ و ما هیچ معجزه و آیهای به آنان نشان نمیدادیم مگر اینکه از دیگری بزرگتر (و مهمتر) بود و آنها را به انواع عذاب گرفتار کردیم شاید باز گردند.» در این آیه تصریح شده است هر معجزهای که به دست حضرت موسی؟ع؟ انجام میگرفت، معجزه بعدی بزرگتر و از اهمیت بیشتری برخوردار بود و این بیانگر نکته ظریف و عمیقی است و شیوهای در جهت انتخاب آگاهانه و رشد انسان تا او در یک نظام فکری نو به حرکت در آید و تکاپویش در نیل به مرزهای فضیلت و کمال متوقف نشود و اگر برخی کجاندیشان با معجزه اول قانع نشدند و تیرگی کفر همچنان بر دل و جانشان مستولی بود، معجزه دوم کارساز باشد و آنها را تحت تأثیر و نفوذ خود بگیرد؛ و آنگاه این دسته از منحرفان بتوانند با مرکب اندیشه مسیر درست و مستقیم را دنبال کنند و با بهرهگیری از ارشاد مربی آسمانی، استعدادهای نهفته خود را شکوفا سازند و به ثمر برسانند و برای دلمردگان عنود و نه پیجویان حقیقت هم حجت کاملاً تمام شود. پس روز عید و در اجتماع فرعونیان که تمام نیروهای کفر، خود را برای رویارویی با پیامبر خدا؟ع؟ بسیج کرده بودند و پیامبر خدا؟ع؟ با افکندن عصای خود آن معجزه عظیم را نمایان ساخت و همگان را مبهوت و حیرتزده کرد به گونهای که جمعی از گمراهان به زانو درآمدند و از اسارت و سلطه فکری زمامدار باطل و خودسر رها شدند، اگر معجزه دوم یعنی ید بیضاء را به سفیدی دست پیامبر خدا مشابه سفیدی یک بیماری تفسیر کنیم چگونه میتوان آنرا بزرگتر و مهمتر از معجزه نخست تلقی کرد؟ در حالی که اینگونه سفیدی دست برابر با یک بیماری شناخته شدهای در جامعه آن روز نه تنها بزرگتر و مهمتر از نخستین معجزه نیست بلکه نمیتوان با آن همطراز و برابر دانست و نه حتی قابل مقایسه ارزیابی کرد.
تصویر معجزه«ید بیضاء»
با توجه به موارد یاد شده تفسیر آیه به سفیدی کف دست مشابه دست یک بیمار به نظر میرسد نشان دهنده چهره واقعیت نیست؛ زیرا کسی که مدعی رسالت آسمانی و دریافت کننده پیام وحی از سوی خداوند است در اینجا مبادرت به عملی خارج از شرایط طبیعی و در حوزه اعجاز روشن و خطاناپذیر کرده تا به منزله استوارنامه او از جانب پروردگار پذیرفته شود و از تحقق چنان عملی با نشانه قاطع ادعای او در ارتباط با منبع وحی مورد تأیید قرار گیرد. لذا به دلیل حساسیت موضوع میتوان به گونهای مسئله را شکافت و بازشناسی کرد تا اشکالات فوق پیش نیاید. تصویر این معجزه الهی را بهاین صورت میتوان بیان کرد:
به لحاظ اینکه بیضاء در لغت نیز به معنای خورشید آمده است، ارائه این معجزه از سه حالت بیرون نیست: یا درجه روشنی و درخشندگی دست حضرت موسی؟ع؟ پایینتر از نور خورشید است که قابل رؤیت نیست؛ و یا با نور خورشید برابر است که آن هم نمود قابل توجهی ندارد؛ بنابراین باید درخشش دست پیامبر خدا فوق نور خورشید باشد تا پرتو نافذ آن برای هر بینندهای شگفتی بیافریند و به جویندگان راه حقیقت پیامی دهد که آن را به عنوان سند قاطع نبوت تلقی کنند که سرچشمه آسمانی دارد و سرانجام فرعونیان را با درماندگی کامل به تسلیم وا دارد.
از طرفی چون روشنی و درخشندگی بیش از نور خورشید از نظر علم پزشکی برای دستگاه بینایی انسان قابل تحمل نیست و اگر نور از میزان ظرفیتی که دستگاه بینایی دارد فراتر رفت برای چشم هر بینندهای زیانبار است و این خطر وجود دارد که منجر به پارگی شبکیه شود ـ حتی در خیره شدن زیاد به سطح خورشید ممکن است چنین اتفاقی بیفتد، تا چه رسد اگر درجه نور به بالاتر از نور خورشید برسد ـ لذا به نظر میرسد اشاره قرآن کریم به این حقیقت باشد که نور درخشان فوق نور خورشید که از دست موسای کلیم؟ع؟ تابش کرده و از انوار جاویدان علم بیپایان خداوندی سرچشمه گرفته است، به علت معجزه بودن آن کاملاً بیضرر است.
بالاخره در آن عرصه که انبوه جمعیت حضور خود را به نمایش گذاشته بودند تا معجزه پیامبر را مشاهده کنند، معجزه نخست که معجزهای کامل بود در یک بُعد خاص به وقوع پیوست «فَإذا هِی ثُعْبَانٌ مُبِین». سپس معجزه دوم که دو بُعد از اعجاز را در برداشت، تحقق یافت. پس در حقیقت به این معجزه باید با دو بُعد آن نگریست. یکی درخشندگی فوق نور خورشید و دیگری زیانبار نبودن آن، یعنی «بَیضَاَءَ» و «مِنْ غَیرِ سُوءٍ». اگر تابش این میزان از درخشندگی معجزه نبود، خطرآفرین بود و چشمان بینندگان با مشاهده پرتو آن نور دچار آسیب جدی میگردید. اما به لحاظ معجزه بودن این رویداد نور پرقدرت و فراگیر دست پیامبر به چشمان جمعیت حاضر در صحنه هیچگونه آسیبی وارد نساخت.[4] اینجاست که روشن میشود بینش جدید از مفهوم «مِنْ غَیرِ سُوءٍ» (روشن بیضرر) میتواند این نقطهنظر را تقویت کند که پرتو درخشانی که از دست پیامبر خدا تابش کرده و سراسر فضا را پوشانده تأثیر سویی برای بینندگان به جا نگذاشته است.
با توجه به آنچه بیان گردید تفسیر کلمه «بَیضَاَءَ» نیز روشن میگردد که به معنای رایج سپیدی تلقی نمیگردد و تفسیر آن به درخشندگی و روشنایی، با آیات الهی سازگاری بیشتری دارد.[5] چنین کلمهای از کلمه بیضاء در اصطلاحات فقهی نیز رایج است، نظیر تعبیر «ایام البیض» که نور ماه در شب به حد اعلا میرسد و میتواند به کشف واقعیت کمک کند، تأیید دیگری بر مطلب فوق باشد.
بنابر آنچه گذشت آیه را میتوان اینگونه ترجمه کرد: «ای موسی دست در گریبان خود کن هنگامی که خارج میشود درخشان است بیآنکه زیانبار باشد این در زمره معجزات نهگانهای است که تو با آنها به سوی فرعون و قومش فرستاده میشوی آنان قومی فاسق و طغیانگر هستند.»[6]
پینوشتها:
[1]. نمل:12.
[2]. شعرا:31 و 32.
[3]. طه:59.
[4]. چنانكه در لغت آمده يكي از معاني سُوء، آسيب است، المنجد، واژه سوء.
[5]. فيض کاشانی در تفسير آيه ميگويد: «دست از گريبان خود بيرون آورد و فضا را روشن و منور ساخت». تفسير صافي، ج4 ، ص 89. پس درخشندگي يد بيضاء حضرت موسي× در آن لحظات از روز بر نور خورشيد فزوني داشته است و گرنه سخن از روشن شدن فضا با دست پيامبر خدا درآن مقطع زماني و هنگام ظهر بيمعنا خواهد بود.
علامه مجلسي در تفسير اين آيه ميگويد: «شعاع نوري كه از دست حضرت موسي× ظاهرشد بر نور خورشيد غالب بود» بحارالانوار، ج13 ، كتاب النبوه، ص78.
ابوالفتوح رازي نيز در تفسير آيه ميگويد: «دست از گريبان بركشيد كه نگاه كردي سفيد بود چنانكه آفتاب را غلبه ميكرد» تفسير رازي، ج7، ص353.
صاحب ناسخالتواريخ هم ميگويد: «دست از جيب برآورد چون ستاره روز (خورشيد) گيتيافروز گشت چندانكه كسي را با آن تاب نظاره نبود» ناسخالتواريخ ، ج اول هبوط، ص373.
همه اينها بيانگر اين است كه تفسير سفيدي دست پيامبر خدا× در حد سفيدي بيماري برص كه مفسران بزرگوار از عبارت«بَيْضَاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ» برداشت كردهاند با هيچيك از تعبيرهاي فوق همخواني ندارد.
[6]. نمل/12.