
درآمد
به بارنشستن معارف دینی در نهاد انسانها همراه با اصولی فطری و منطبق بر وجود انسانی است. همانگونه که در اصل خلقت آدمی و حتی کل جهان خلقت چنین اصلی بر اساس حکمت الهی مورد نظر بوده و حتی در تدبیر امور و تربیت و مدیریت جهان و انسان نیز مورد توجه است و بدون توجه به این اصل، اهداف تربیتی و اخلاقی حتی پیمودن مسیر خلقت نیز محقق نخواهد شد. در پاسخ به شبهات و سوالات دینی نیز این اصل مورد توجه قرآن کریم است و در سیره و روش معصومان؟عهم؟ نیز مشهود و نمایان است. یکی از اصولی که پاسخگوی سؤالات دینی است اصل مرحلهای و ترویجی بودن پاسخ است، این اصل میگوید پاسخگو باید به صورت مرحلهای و با توجه به اصول دیگر پاسخگویی و رعایت شرایط و نیز تناسب روحی، فکری، سنی و دیگر شرایط ارائه کند.
البته این اصل هم ناظر به محتوای پاسخ است هم به روش. در محتوای پاسخ قرآن برای بیان مباحث فقهی و اعتقادی و حتی اخلاقی از این اصل بهرهمند شده و در پاسخگویی به آن توجه کرده، این اصل میتواند پاسخگو را از افتادن به ورطه مغالطه یا ابهام و کلیگویی نجات دهد و در تاثیرگذاری و بهرهوری در پاسخگویی نیز بسیار تاثیرگذار است. این اصل در همه عرصههای پاسخگویی حاکم است که برخی از مصادیق آن را در قرآن بررسی میکنیم:
1. در بیان خلقت و تکوین
بسیاری از سؤالات در مورد اصل خلقت و چگونگی خلق جهان و انسان است. به عنوان نمونه خداوند در قرآن ضمن در نظر گرفتن چنین اصلی در خلقت و تکوین به برخی مسائل تشریعی بهویژه در امور معرفتی، اخلاقی، تربیتی و مسائل رفتاری توجه نموده است. بهعنوان نمونه آیه »یا أَیهَا النَّاسُ إِنْ كُنْتُمْ فِی رَیبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَةٍ مُخَلَّقَةٍ وَ غَیرِ مُخَلَّقَةٍ لِنُبَینَ لَكُمْ وَ نُقِرُّ فِی الْأَرْحامِ ما نَشاءُ إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی ثُمَّ نُخْرِجُكُمْ طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ وَ مِنْكُمْ مَنْ یتَوَفَّی وَ مِنْكُمْ مَنْ یرَدُّ إِلی أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَیلا یعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَیئاً وَ تَرَی الْأَرْضَ هامِدَةً فَإِذا أَنْزَلْنا عَلَیهَا الْماءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ وَ أَنْبَتَتْ مِنْ كُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ[i]» .از دو مسئله در مرحلهای بودن خلقت تکوینی انسان پرده بر میدارد یکی مرحلهای بودن خلقت و دیگری مراحل رشد حیات آدمی؛
چنانکه مشهود است مراحل؛ تراب، نطفه، علقه، مضغه، مخلقه، مضغه غیر مخلقه، و پس از آن به مراحل رشد آدمی پس از آمدن به این جهان سخن میگوید و این مراحل را به ترتیب از کودکی تا پیری یاد میکند. این مراحل هفتگانه تطور انسان حاکی از سیر تکاملی اوست.[ii]
این اصل هم در محتوا و هم روش پاسخ نمایانگر است. در اینجا قرآن میتوانست بدون توجه به تدریجی بودن و یا داشتن مراحل مختلف خلقت از خلقت انسان یاد کند ولی با بیان چنین مراحلی ضمن تبیین پاسخ و دست کشیدن از کلیگویی به شکل جزئی به مراحل خلقت و تدریجی بودن آن توجه میدهد.
این روش و توجه داشتن به مرحلهای و تدریجی بودن هم ناظر به محتوا و هم روش است در این صورت میتواند مسیر پاسخ به سمت مطلوب و دریافت مناسبتر و کاملتری بینجامد.
اصل پاسخگویی از این جهت که هم ناظر به پاسخگویی و جهت کارایی پاسخ است و هم در محتوا و تبیین آن نقش مهمی دارد به عنوان اصلی مهم تلقی میشود. از طرفی این اصل در تربیت فقهی و اخلاقی جامعه نیز نقش بهسزایی دارد و در پاسخهای اعتقادی، فقهی و اخلاقی بسیار کارا و اساسی است. بیتوجهی به این اصل میتواند مسیر پاسخگویی را به انحراف بکشاند و منجر به ابهام و ایهام در پاسخ شود به گونهای که پرسشگر از مقصود اصلی در پاسخ دور میشود.
2. در مسائل فقهی و حقوقی
نمونه دیگر توجه به مراحل رشد و ورود به عرصه مسائل اقتصادی است که قرآن به آن تأکید دارد. لزوم واگذاری اموال كودكان یتیم به آنان، پس از رسیدن به مرحله رشد اقتصادی و بلوغ از جمله این مباحث است. قرآن در باره یتیمان هشدار میدهد: «وَ ابْتَلُوا الْیتامی... فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَیهِمْ أَمْوالَهُمْ[iii]» در این آیه نیز مرحلهای بودن و تدریج ناظر به محتوا و روش ناظر به رفتار است. این آیه که معطوف به پرداخت مراحل اموال یتیمان از طرف والیان آنهاست ابتدا ملاک و معیار را رسیدن به سن بلوغ و رشد کافی برای اداره اموال خود بیان میکند که در معاملات فریب نخورد. مرحله دوم، ملاک را رسیدن به حد ازدواج و مرحله سوم، مطمئن شدن از رشد کامل فرد میداند. [iv] شاید بتوان گفت این مرحله اطمینان یافتن از دو مرحله قبل است که جامع آن این سقف از اعتماد را به وجود میآورد.
از نمونههای دیگر مرحلهای بودن در قرآن، مرحلهای بودن احکام الهی و تدریجی بودن پیادهسازی آن است که تحریم تدریجی میگساری توسط شارع مقدس از جمله آنهاست: «یسْئَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیسِرِ قُلْ فیهِما إِثْمٌ كَبیرٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ إِثْمُهُما أَكْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما وَ یسْئَلُونَكَ ما ذا ینْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ كَذلِكَ یبَینُ اللَّهُ لَكُمُ الْآیاتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُون[v]» در این آیه سه سؤال مطرح شده که بیشتر شاهد مثال ما ناظر به دو سؤال اول است. وقتی از شراب و قمار سؤال میشود میفرماید: بگو در این دو، گناه بزرگی است و البته منافعی نیز برای مردم دارد منتها گناه آنها از نفعشان بیشتر است. اقتضای نگاه کلانی که به این سؤال شده ایجاب میکند که هم منافع و هم زیانهای جسمی و روحی آن بیان شود و از آنجا که خداوند دانای به امور است در مرحله بعد اشاره میکند که هرچند این دو منافعی دارند اما گناه و زیانشان بیشتر است. اسلام دین علم و عقل است و هر چه را با این دو هماهنگ بداند تأیید و هر چه با آن مزاحمت داشته باشد تحریم میکند [vi] و به قطع هر عقل سلیمی برای دستیابی به نفع کم به این همه زیان تن نمیدهد.[vii] تعمق در این آیه و دیگر آیات مشابه نشان میدهد که یک مقام پاسخگو باید تمام جوانب سؤال یا شبهه مطرح شده را بسنجد و این جامعیت صرفا ناظر به سؤال نیست بلکه توجه به شرایط خود پرسشگر نیز هست.
از آنجا كه مردم دارای قریحه حیوانیتند همواره متمایل به لذائذ شهوت هستند، و این تمایل شهوانی را بیشتر در بین آنان شایع میسازد تا حق و حقیقت را. و قهرا مردم به ارتكاب آنها عادت نموده تركش برایشان دشوار میشود، هر چند كه ترك آن مقتضای سعادت انسانی باشد، به این جهت خدای سبحان مبارزه با اینگونه عادتها را تدریجا در بین مردم آغاز كرد و با رفق و مدارا تكلیفشان فرمود؛ یكی از این عادات زشت و شایع در بین مردم میگساری بود، كه شارع اسلام به تدریج تحریم آن را شروع كرد، و این مطلب با تدبر در آیات مربوط به این تحریم به چشم میخورد. بار اول فرموده : «قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّی الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَالإثْمَ وَالْبَغْی بِغَیرِ الْحَقِّ[viii]» این آیه در مكه نازل شده، و به طور كلی هر عملی را مصداق اثم باشد تحریم كرده، و دیگر نفرموده كه شرب خمر هم مصداق اثم است، و اینكه در آن اثمی كبیر است. [ix]
و احتمالاً این همان جهت است كه گفتیم خواسته است رعایت سهولت و ارفاق را كرده باشد، چون سكوت از اینكه شراب هم اثم است خود نوعی اغماض است، همچنانكه آیه «وَمِنْ ثَمَرَاتِ النَّخِیلِ وَالأعْنَابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَكَرًا وَرِزْقًا حَسَنًا[x]» نیز اشاره به این اغماض دارد، چون شراب را در مقابل رزق نیكو قرار داده و گویا مردم با اینكه صراحتا بفرماید شراب حرمتی بزرگ دارد، دست بردار نبودند، تا آنكه آیه «لاتَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَأَنْتُمْ سُكَارَی[xi] » در مدینه نازل شد و تنها از میگساری در بهترین حالات و بهترین اماكن یعنی نماز در مسجد نهی كرده و اعتبار عقلی خود ما و نیز سیاق آیه شریفه نمیپذیرد كه این آیه بعد از آیه بقره و دو آیه مائده كه به طور مطلق از میگساری نهی میكنند نازل شده باشد، و معنا ندارد كه بعد از نهی از مطلق میگساری، دوباره نسبت به بعضی از موارد آن نهی كنند، علاوه بر اینكه این كار با تدریجی كه گفتیم منافات دارد، چون تدریج عبارت از این است كه اول تكلیف آسان را بیان كنند بعد به سخت و سختتر بپردازند نه اینكه اول تكلیف دشوار را بیان كنند. و سپس آیه «یسْأَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَیسِرِ قُلْ فِیهِمَا إِثْمٌ كَبِیرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَإِثْمُهُمَا أَكْبَرُ مِنْ نَفْعِهِمَا[xii]» كه مورد بحث ماست نازل شد. این آیه به بیانی كه گذشت بعد از آیه سوره نساء نازل شد و دلالت بر تحریم هم دارد زیرا در اینجا تصریح دارد بر اینكه شرب خمر گناه است. و در سوره اعراف به طور صریح بیان میكند كه هر چه مصداق اثم باشد خدا از آن نهی كرده.
بر این اساس در بیان احکام الهی باید این مرحلهای بودن را نیز منظور داشت. نکته مهم اینکه خداوند پس از بیان آیاتالاحکام از دلالتهای تربیتی و اخلاقی غفلت نکرده و آن را مورد توجه قرار میدهد.
3. در مسائل اخلاقی وتربیتی
نمونه دیگری که میتوان در این باره برشمرد تذکر قرآن در مباحث اخلاقی و توجه به مراحل تنبیه در مسائل تربیتی ما بین همسران است که بر اساس مراحل مشخصی صورت میگیرد. گو اینکه در پرسش افراد در نوع و روش تربیت باید به مرحلهای بودن آن توجه داشت و آن را به عنوان اصلی مهم در پاسخ مورد توجه قرار داد. قرآن با توجه به تاثیرگذاری و نیز بیان راهکار و بیان مراحلی در مسئله خطای اخلاقی همسر به این اصل توجه کرده مراحلی را بیان میکند:
1. «الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّسَاءِ ... وَاللاتِی تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ ...[xiii]» ترك همخوابگی(بیاعتنایی به همسر ناشزه و ترك همخوابگی با او از جانب شوهر، اوّلین مرحله تنبیه وی).
2. «وَاضْرِبُوهُنَّ.» زدن. (زدن همسر ناشزه، آخرین مرحله تنبیه از سوی شوهر)؛
- لزوم پرهیز از زدن با شدّت، در تنبیه زن ناشزه؛ « الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّسَاءِ ... وَاللاتِی تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ.. وَاضْرِبُوهُنَّ». «نشوز» به معنای عصیان و استکبار از اطاعت و از برآمدن و برخاستن است[xiv] به همین جهت وجه معنایی در این آیه به اعتبار موضوع مطرح شده یعنی زنی که از تمکین شوهر عصیان و سرکشی میکند.[xv] در این آیه مراحل یاد شده طبق مراتب نهی از منکر و به ترتیب واقعی از خفیف به ثقیل و از ثقیل به اثقل احکام مربوط چگونگی برخورد با زنان ناشزه را مطرح میکند.[xvi] مرحله اول، خوف و ترس از نشوز است و آن این است که علائم ناسازگاری همسر به تدریج آشکار شود. ساز و کار قرآنی در این مرحله، پند و اندرز است. مرحله بعد که درواقع نشوز اتفاق افتاده، راهکار عملیاتی، قهر کردن و هجر (جدا شدن) از همسر و درنهایت مرحله آخر که کاملا این امر اتفاق افتاده، زدن همسر با شرایط قید شده است.[xvii]
باید به این مسئله توجه کرد که بنای قرآن ایجاد حالت بازدارندگی است رسولخدا؟ص؟ درباره آیه یاد شده فرمود: آنان را بزنید؛ امّا نه با شدّت[xviii] و نیز از امام باقر ؟ع؟ نقل است: مقصود از زدن، زدن با چوب مسواك است.[xix]
4. در مسائل اعتقادی
خداوند در بیان مسائل اعتقادی نیز به اصل تدریجی و مرحلهای بودن آن هم در تبیین و استدلالآوری و هم در ارائه محتوای پاسخ توجه نموده است. قرآن در بسیاری از موارد روشهای ساده را بر استدلالهای پیچیده مقدم میسازد و بر اساس مراحلی به بیان استدلال در امور اعتقادی میپردازد. در مباحث خداشناسی، نبوت، امامت، معاد و... به تدریجی و مرحلهای بودن پاسخ توجه شده است. مهمترین مسئله در مرحلهای بودن پاسخ، توجه قرآن به مرحلهای بودن هدایت است که از طریق پیامبر خدا اتفاق افتاده است: « إِنّا أَرْسَلْناكَ شاهِدًا وَ مُبَشِّرًا وَ نَذیرًا[xx]»، در این آیه مرحلهای بودن هدایت مشهود است چرا که رسول بودن پیامبر و اینکه بیانگر احکام الهی است را متذکر شده و پس از آن به مراحلی مثل شاهد، بشیر ، نذیر و در نهایت داعی الیالله بودن اشاره شده است. آخرین مرحله که دعوت به خداست وابسته به مراحل قبل است که قرآن آن را متذکر شده است. نکته دیگر اصل تقدیم انذار بر تبشیر است.
خداوند به پیامبر که بهعنوان واسطه بین خلق و پروردگار به ایفای نقش رسالت و ابلاغ دین میپردازد، نقش حضرت را بیان و مسیری را به صورت مرحلهای بر وی میگشاید. در این آیه عنصر مبلغ و مدرس و کسیکه مسئولیت مردمان را به عهده دارد حائز اهمیت است و ضمن آنکه به یکی از اصول بنیادین تبلیغ دین و پاسخ به شبهات و پرسشهای دین اشاره شده به روشهای مورد نظر نیز اشاره شده است؛ در این آیه بشارت سپس نذیر بودن مطرح و پس از آن نقش سراج بودن و هدایتگری آشکار بیان گردیده است که نشان میدهد کسیکه به معارف دینی میپردازد باید با چنین ملاحظاتی با جامعه مخاطبش روبهرو شود. در دل این اصل، اصل تناسب نیز گمارده شده است که مخاطب باید به آن توجه داشته باشد.
در آیه دوم سوره یونس نیز ابتدا به انذار و ترساندن عمومی مردم اشاره شده وپس از آن بشارت اهل ایمان مطرح میشود گو اینکه در مرحله ابتدایی و عمومی باید انذار عمومی مورد توجه باشد و مرحله بعد بشارت اهل ایمان مدنظر است: «أَ كانَ لِلنَّاسِ عَجَباً أَنْ أَوْحَینا إِلى رَجُلٍ مِنْهُمْ أَنْ أَنْذِرِ النَّاسَ وَ بَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَ رَبِّهِمْ؛ آیا براى مردم شگفتآور است كه به مردى از خودشان وحى كردیم كه: مردم را بیم ده و به كسانى كه ایمان آوردهاند مژده ده كه براى آنان نزد پروردگارشان سابقه نیك است؟ »
اینکه انذار عمومی در این آیه قبل از بشارت مطرح شده میتواند نشانگر مرحله ای بودن موعظه و تذکر در قرآن باشد. یا در بسیاری از آیات میتوان مراحلی چون تشویق، تذکر و تنبیه را به عنوان مراحل تربیت در نظر داشت.
از طرفی بر اساس اصل تناسب ممکن است این مراحل جابهجا شوند و بشارت بر انذار مقدم شود. در این صورت بشارت برای مؤمنین جنبه تشویقی دارد و البته برای اینکه مؤمنین در حالت خوف و رجا ماندگار باشند و به رجای محض نیانجامد قرآن دست به انذار زده است با این توجه میتوان برای انذار و تبشیر مراحلی منظور نمود: 1. انذار عمومی مردم، 2. بشارت مؤمنان، 3. انذار مؤمنان نسبت به عواقب ضعف ایمان یا بی ایمانی. یا میتوان بر اساس آیات قرآن و دیدگاه مفسران در آیاتی که بشارت مقدم شده بر انذار را با آیه مذکور که بشارت خاص مؤمنان مطرح شده را به این ترتیب و بر اساس این مراحل منظور کرد:
1. بشارت عمومی که در بسیاری از آیات مطرح شده و برای همه انسانها ایراد گردیده است، 2. انذار عمومی که این نیز برای عموم مردم مطرح شده است کما اینکه قید ناس در آیه مذکور بیانگر انذار عمومی است، 3. بشارت خاص که در آیه مذکور آمده و برخی مفسران نیز آن را بشارت مخصوص مؤمنان میدانند و معتقدند بشارت عظمی که «أَنَّ لَهُم قَدَمَ صِدقٍ عِندَ رَبِّهِم» بعضی به وجود مقدس حضرت رسالت؟ص؟ و در بعض اخبار بهولایت تفسیر كردهاند و بعضی گفتهاند توحید. و تحقیق كلام این است که مراد وسیله شفاعت است و شفعاء روز قیامت قدم صدق و آبرومند نزد خدا هستند که قبول شفاعت آنها را میفرماید در حق مؤمنین و وجود حضرت رسالت و ائمه؟عهم؟ اعظم مصادیق آن است[xxi] ».
می توان این مراحل را بر اساس دیدگاه قرآنی منظور داشت. البته بر اساس اصول پیش گفته مثل اصل تناسب، هدفداری و اصول دیگر ممکن است در جایی این مراحل مقدم بر دیگری شود تا اهداف فقهی ، اعتقادی و اخلاقی– تربیتی محقق شوند.
حاصل کلام
در روزگار جدید که ما باشبهات و پرسشهای مختلف فقهی، اعتقادی و اخلاقی مواجهیم توجه به اصل مرحلهای بودن پاسخ میتواند ما را از کلیگویی و طفره رفتن از پاسخ نجات دهد و به مخاطب این اطمینان را بدهد که اسلام و محتوای دین به ویژه قرآن و روایات به همه ابعاد و جنبههای انسانی توجه داشته و گام به گام به مسائل مختلف و متفاوت پاسخ میدهد و در پاسخ به شبهات به این مرحلهبندی و تدریجی بودن حقائق دینی توجه دارد به ویژه آنکه قرآن در نزول آیاتش طی 23 سال و به شکل تدریجی فرود آمده است.
از طرفی توجه به این اصل در پاسخگویی به شبهات در کنار اصولی مثل تناسب و هدفداری میتواند پاسخگویی به سؤالات و کسانیکه متولی امر پاسخگویی دینی هستند مثل مبلغان دینی و استادان معارف اسلامی دانشگاهها را در پاسخگویی کارامد ساخته و منجر به پاسخگویی اثربخش خواهد شد.
[i]. حج :5.
[ii]. طبرسی، مجمعالبیان، ج7، ص114.
[iii] . نساء: 6.
[iv] . ماوردی، تفسر ماوردی، ج1، ص453.
[v] . بقره: 219.
[vi] . جوادی آملی، تسنیم، ج11، ص58.
[vii] . مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج2، ص118.
[viii]. اعراف:32.
[ix]. طباطبایی، المیزان، ج8، ص85.
[x]. نحل:67.
[xi]. نساء:45.
[xii]. بقره:219.
[xiii]. همان
[xiv]. جوادی آملی، تسنیم، ج18، ص445.
.[xv] طبرسی، مجمعالبیان ، ج3، ص69.
[xvi]. جوادی آملی، تسنیم، ج18، ص445.
[xvii]. طباطبایی، المیزان ، ج4، ص546.
[xviii]. محمد بن جریر طبری، جامعالبیان، ج4، ص95.
[xix]. طبرسی، مجمعالبیان ، ج 3، 4، ص96
[xx]. احزاب:45.
[xxi]. طیب اصفهانی، اطیبالبیان، ج 9، صفحه 344.