
درآمد
آیا تا به حال دقت کردهاید که پدیدههای اجتماعی با چه فرایندی در میان مردم انتشار مییابد یا یک ارزش و هنجار به ضد ارزش و هنجار تبدیل میشود؟ مردم تابع چه عواملی و با تقلید از چه گروهی یک پدیده را میپذیرند؟ چه رخ میدهد که مردم پس از اینکه سالها به رفتاری خو کردهاند، از آن دوری میکنند یا رفتاری که سالها نپذیرفته اند، با استقبال میپذیرند؟ همان را که سالها بد میدانستند، در نگاهشان دلپذیر میشود و به عکس؟ مطالعات جامعهشناسی نشان میدهد که تقریبا همیشه سیر تغییر ارزشها و انتشار یک پدیده و تبدیل آن به هنجا، بدین شکل صورت میگیرد.
چهار دسته در پذیرش یا ردّ ارزشها
مردم در پذیرش یا ردّ ارزشها چهار دستهاند:
1. نو آورها (ثروتمندان)
2. زود پذیرها ( قشر متوسط بالا)
3. اکثریت زود پذیر (مردم عادی)
4. اکثریت دیر پذیر ( گروههای سنتگرا)[1]
در هر جامعهای ابتدا «نو آورها»یند که یک پدیده برایشان با ارزش میشود و آن را میپذیرند. چون آن پدیده زودتر از بقیه مردم نیازهای این گروه را بر آورده میسازد. (نیاز جسمی، عاطفی، نیاز به احترام، حفظ شخصیت و جایگاه اجتماعی). ثروتمندان و شبه ثروتمندان (آنها که به رفاه خو کرده و از موقعیت مالی خوبی بهره مندند و بسیار مایلاند که خود را ثروتمند نشان دهند) به همان میزان که از نظر مالی در بینیازی به سر میبرند، بسیار شکننده و محتاج اند. داشتن ثروت، آنها را به سادگی به پذیرش و استفاده از هر ابزار نو ظهور وا میدارد. آنها در استفاده از هر ابزار تازه خود را شایستهتر از بقیه مردم میدانند. به همین خاطر زودتر از همه اقشار چیزهای تازه را میخرند، میپوشند، میپذیرند و مورد استفاده قرار میدهند. آنها با تکیه بر ثروت خود، در برخورداری از احترام اجتماعی و حفظ جایگاه و موقعیت، خود را سزاوارتر میشناسند. به همین سبب اگر بتوانند با پذیرش هر پدیده جدید، از احترام اجتماعی بیشتری برخوردار باشند، بسیار زودتر از همه پذیرای آن پدیده میشوند و در هنگام پذیرش به درستی یا نادرستی آن پدیده نگاه نمیکنند. مهم این است که بدینوسیله میتوانند نیازشان را بر طرف کنند.
همه وسایل زندگی که در دست مردم است در همه جوامع ابتدا در دست گروه ثروتمند قرار میگیرد. چون آنهایند که با داشتن ثروت به سادگی میتوانند به آن وسایل دست پیدا کنند و از آن بهره ببرند.
پس از این گروه پیشرو، قشر متوسط بالا، پیشگام پذیرش پدیدههای نو ظهورند. اینها از نظر وضعیت فکری یا اجتماعی، به نو آورها نزدیکاند و میتوانند خود را تا حدی با آنها مقایسه کنند. این دسته به خوبی آگاهاند که نمیتوانند خود را در رتبه گروه پیشرو قرار دهند و همردیف آنها یا بالاتر قرار گیرند، ولی بی تمایل نیستند در عملیات پذیرش پدیدههای نو ظهور همتراز گروه پیشرو باشند و حتی گاه بدون دارا بودن ثروت مورد انتظار، و بینیاز از پذیرش یک پدیده، آن را دربست قبول کنند، تا بدینوسیله دست کم در ظاهر در نگاه مردم، جزو پیشروان شناخته شوند.
گروه پیشرو تقلیدگر نیستند، اما اینان تقلیدگرند و در تقلید خود مانند یک توده بهمن[2] عمل میکنند که به تدریج همه اعضای جامعه را فرا میگیرند. این عده در واقع موتور حرکت بهمن وار انتشار یک پدیده و تبدیل آن به هنجار هستند. بدون آنها امکان ندارد حرکت هنجاری آغاز شود.
گروه پیرو بعدی، تودههایند: مردم عادی (ضعیف، فقیر، پایینتر از متوسط). آنها را باید «اکثریت زود» نامید. همان کسانی که ممکن است به نان شب و سطح متوسط زندگی نیازمند باشند، اما ندارند. به طور طبیعی اینها در پذیرش پدیدههای نو ظهور باید بسیار دیرتر از گروه دوم (زود پذیر) اقدام کنند اما تنها به یک دلیل ممکن است شتاب آنها در پذیرش بیشتر باشد: فرار از برچسب فقر، هراس از متهم شدن به عقب ماندگی، نگرانی از محروم ماندن از آنچه ممکن است نصیب گروه پیشرو و قشر متوسط شود.
این دسته از نظر زمانی معمولا پس از دسته دوم، پیروی از گروه پیشرو را آغاز میکنند، ولی شتابشان در پذیرش سریعتر است. زیرا هراس و نگرانیشان بیشتر و سطح اندیشهشان گاه ضعیفتر است. بنابر این در زمانی کوتاهتر تسلیم موقعیت جدید میشوند و هویت خود را از دست میدهند. رفتارهایشان نیز گاه ناشیانه و شتاب زده است. مانند کسانی عمل میکنند که بدون داشتن ظرفیت، یکباره در موقعیت مالی بهتر قرار گرفته باشند.
در میان این مردم میتوان کسانی را یافت که به واقع فقیرند، اما هستند کسانی که بیش از فقر، از «احساس فقر» رنج میبرند و میان این دو تفاوت است. در یک تعریف ساده فقیر کسی است که درآمد وی کفاف مخارج زندگیاش را نمیدهد. و «احساس فقر» همانطور که از نامش پیداست، فقر نیست، یک احساس است. یعنی چه بسا در آمد او برای مخارجش کافی باشد، اما خود چنین نمیپندارد. بنابراین، رنج او با رنج فقیر یکسان است و عملیات زندگی وی و تصمیم گیریها و چارهاندیشیهای وی بسیار شبیه فقرا است.
از ترفندهای نظام سلطه جهانی یکی همین است که با تغییر سبک زندگی و سلطه بر افکار عمومی، وضعیت مردم را به گونهای در آورد که اگر فقیر هم نباشند، احساس فقر کنند. این احساس همانقدر آسیبرسان و آزار دهنده است که فقر. فقیر ممكن است قانع باشد و با وجود فقر زندگی گوارایی داشته باشد، اما با احساس فقر زندگی گوارا نمیشود و قناعت به وجود نمیآید.
این حالت رنج آور، احساس حقارت را در این طبقه تشدید میکند. آنها در حالی که کینه ثروتمندان را در دل دارند و از عقده حقارت رنج میبرند، هر چه بیشتر تلاش میکنند که در ظاهر شبیه همانها شوند. مانند آنان زندگی کنند، لباس بپوشند، مسافرت بروند و حتی مثل آنها ژست بگیرند.
از ترفندهای نظام سلطه این است که با تغییر سبک زندگی و سلطه بر افکار عمومی، وضعیت مردم را به گونهای در آورد که اگر فقیر هم نباشند، احساس فقر کنند. این احساس همانقدر آسیبرسان و آزار دهنده است که فقر. فقیر ممكن است قانع باشد و با وجود فقر زندگی گوارایی داشته باشد، اما با احساس فقر زندگی گوارا نمیشود و قناعت به وجود نمیآید. این حالت رنج آور، احساس حقارت را در این طبقه تشدید میکند. آنها در حالی که کینه ثروتمندان را در دل دارند و از عقده حقارت رنج میبرند، هر چه بیشتر تلاش میکنند که در ظاهر شبیه همانها شوند. مانند آنان زندگی کنند، لباس بپوشند، مسافرت بروند و حتی مثل آنها ژست بگیرند.
اگر لازم باشد برای این که نشان دهند یک ثروتمندند ـ و نه یک فقير شبیه به ثروتمند ـ حاضر سگی در بغل بگیرند و در تفریح گاه با او راه بروند. برای اینان هیچ هنجاری، هنجار نیست و هیچ ناهنجاری، ناهنجار. فقط میخواهند پیرو باشند، تا در سایه این پیروی از اتهام فقر و فلاکت و عقب ماندگی برهند. شما نمیتوانید در هنگام گفتگو با این افراد زود هنگام درستی یا نادرستی یک رفتارشان را به آنها ثابت کنید. احساس ضعف و رنج وقتی با غفلت و جهل بیامیزد، بر قدرت اندیشه هالهای قرار میدهد که راه نفوذ هر فکر صحیح را مسدود میکند. اگر کسی میتوانست به اندیشه آنها راه یابد تا توجیهی برای عملکردشان بجوید بدین نکته دست مییافت که آنها در تلاشاند تا بدینوسیله فاصله طبقاتی خود با قشر ثروتمند را بکاهند، تا بدینوسیله احساس رضایتمندی کنند.
در میان این مردم گاه موقعيت خانواده اى به سبب عوامل جغرافيايى، محدود بودن روابط اجتماعى، وضع درآمد و امورى ديگر، به گونه اى است كه زمينه رشد فرهنگ و آداب اجتماعى (Folk Ways) براى ايشان فراهم نيست، اما از طرفى مظاهر فرهنگ و نمونههاى مترقىِ رفتارهاى اجتماعى از نگاه آنان دور نيست؛ مانند آن كه به وسيله رسانههايى همچون تلويزيون یا رسانههای مجازی، شاهد نوعى منشهاى اجتماعى اند كه به نظر ايشان مترقى تر از مرحله اى است كه خود در آن قرار گرفته اند. يا فرزندى از خانواده به محيطى گسترده تر با آدابى پيشرفته، راه يافته است و اينك خانواده خود را در سطحى پايين و دور از فرهنگ و رسوم متعالى مشاهده مى كند.
در اين حالت فردى كه خانواده اش را دور از فرهنگ و آداب اجتماعى و ضعيف مى پندارد در مقابل همسالان خويش احساس شكست و رنج مى كند و مى كوشد تا به هر وسيله ممكن، ضعف خانوادگى اش را با تظاهر به رفتارهاى نوين اجتماعى، پنهان كند يا خود را ممتاز از خانواده و در سطحى والاتر نشان دهد.
این افراد هر چند با هوش نباشند، خوب درك میکنند که بر پایه یک اصل در روانشناسی اجتماعی، یک ظاهر شیک و مرتب به سادگی میتواند یک فرد فقیر را در سطح یک فرد بسیار ثروتمند جلوه دهد، تا جایی که فرد ثروتمند را هم به اشتباه و توهم اندازد.
با تأسف در چنين موقعيتْ بعضى از دختران جوان مى پندارند كه سنّت شكنى و بى اعتنايى به اصول مذهبى علامت رشد فكرى و اجتماعى است و به همين سبب از هر چه نشان دهنده پايبندى آنان به اصول اخلاقى و مذهبى است فاصله مى گيرند و در رفتار خود شيوه بى تفاوتى و آزادمنشانه برمى گزينند.
گاه در این خانوادهها نه یک فرد، بلکه همگی سعی میکنند پایین بودن سطح درآمد یا فرهنگ اجتماعی خود را با رفتارهای مترقیانه پنهان کنند و خویشتن را از نظر وضع اقتصادی و فرهنگی رشد یافته و امروزی جلوه دهند.
جز این موضوع، مسأله دیگری گاه سبب بر هم زدن توازن رفتار خانوادهها است. در خانوادههايى كه افزايش يكباره درآمدِ خانواده با رشد اجتماعى و فرهنگى آنان همسان و همزمان نبوده است نوعى ناهنجارى رخ مى دهد كه توازن جنبههاى رفتارى آنان را برهم مى زند. خانوادههايى كه درآمد ايشان در مدّتى كوتاه افزايش مى يابد، مى كوشند تا سطح اجتماعى و فرهنگى خود را نيز رشد دهند يا آن را رشد يافته نشان دهند و خود را در زمره خانوادههاى سطح بالا وانمود كنند. «آنها بدون كسب مقدمات لازم فرهنگی ـ با اين تصوّر كه رشد اجتماعى نيز ممكن است به سهولتِ درآمدهاى كسب شده، رشد كندـ به انجام كارهايى رو مى كنند كه براى خود و نظام اجتماعى مشكل آفرين است. توصيه فرزندان به بروز رفتارهاى به اصطلاح اجتماعى، رفتن به مهمانىهاى مجلّل، پوشيدن لباسهايى با رنگها و مدلهاى عجيب، اختلاط دختران و پسران جوان در مراسم، رقص دختران با پسران و كارهايى از اين نمونه، نمايى از همان رفتارهاى مشكل آفرين است.»([3])
اين خانوادهها بدين نكته كمتر توجه دارند كه هيچ گاه رشد سريعِ درآمدِ خانواده به مفهوم رشد سطح فرهنگ و تفكر افراد آن خانواده نيست و گاه ميان اين دو هيچ توازن و تناسبى وجود ندارد. ديگر آنكه «خانوادههايى كه داراى هويت اجتماعى روشنى هستند و براى روابط اجتماعى خود، حدود مشخص و تعريف شده قائل اند، چنين ناشيانه به افراط گرى گرفتار نمى شوند. »([4])
گروه چهارم «اکثریت دیر» هستند. اینان دير باورتر و دیر هنگامتر تسلیم ارزشها و هنجارهای جدید میشوند. مقاومت بیشتری از خود نشان میدهند و به سنتهای مورد اعتقاد خود پایبندتر، اصیلتر و محتاط ترند و به ترفندهای نظام سلطه اشناتر. اینان ای بسا از نظر مالی فقیر نيستند، ولی سر انجام در فرایند همگانی شدن یک هنجار سهیم میشوند. ممکن است وضعیت زندگی آنان به همشکلی کامل با دیگر گروههای مردم نینجامد، اما به حال گذشته خود نیز باقی نمیمانند.
از چهار گروه نامبرده فقط یکی که گروه اشراف باشند (پيشرو) برای نظام سلطه گروه هدف شناخته میشود. با تسلط بر افکار و عقاید این گروه، شکار دیگر گروهها کار دشواری نیست. مردم فرو دست به شوق شبیه شدن به ثروتمندان، به یک هنجار، رفتار، مد و عملکرد رو میکنند و پس از چندی آن هنجار و رفتار و ... به سرعت همگانی میشود. بعد از مدتی، ثروتمندان که همه را به ظاهر همشکل خود میبینند پذیرای پدیده تازهتری میشوند و دوباره مردم ... ! و آنگاه همینطور هر روز و ماه و سال همه در یک چرخه به سویی میروند که هیچ یک نمیدانند کجاست و سر انجام چه میشوند!
حال میبینید که چگونه بیحجابی ممکن است پس از سالها که یک ناهنجاری شناخته میشد، به هنجار تبدیل شود، یا دست کم از زشتی ناهنجاری گذشته خود فاصله بگیرد. از چهار گروه نامبرده فقط یکی که گروه اشراف باشند (پيشرو) برای نظام سلطه گروه هدف شناخته میشود. با تسلط بر افکار و عقاید این گروه، شکار دیگر گروهها کار دشواری نیست. مردم فرو دست به شوق شبیه شدن به ثروتمندان، به یک هنجار، رفتار، مد و عملکرد رو میکنند و پس از چندی آن هنجار و رفتار و ... به سرعت همگانی میشود. بعد از مدتی، ثروتمندان که همه را به ظاهر همشکل خود میبینند پذیرای پدیده تازهتری میشوند و دوباره مردم ... ! و آنگاه همینطور هر روز و ماه و سال همه در یک چرخه شیطانی به سویی میروند که هیچ یک نمیدانند کجاست و سر انجام چه میشوند!
پینوشتها:
[1] . این گفتار الهام گرفته از کتاب »آناتومیجامعه« فرامرز رفیع پور ارائه شده است.
[2] . لایههای انباشته شده برف که سرازیر دامنه کوه میشود.
[3]. تحليلى تربيتى بر روابط دختر و پسر در ايران، ص 80 و 81.
[4]. همان.