
اشاره
واکاوی تحلیلی بیانیه گام دوم از نگرگاه تمدنی در حقیقت پاسخگویی به این سؤال است که: بیانیه گام دوم در عرصه حیات تمدنی انقلاب اسلامی چه چیزی به دست میدهد؟ گستره آن تا کجاست؟
کتمان نباید کرد که نمیتوان و نباید از یک مصاحبه با محدودیتهای خاص خود، انتظار ارائه چشماندازی فراگیر را داشت. همچنان که این مصاحبه نیز، به هیچوجه با مدعای بازنمود همه جنبههای موضوع بررسیدهاش به فرجام نرسیده و تنها هدف نشریه، در میان گذاردن آن با صاحبنظران این پهنه مطالعاتی است به قصد سنجش یافتهها و دیدگاهها، و آنگاه گامی دیگر در مطالعات تمدنی انقلاب اسلامی.
حجت الاسلام دکتر امیرمحسن عرفان مدیر گروه پژوهشی تاریخ و تمدن اسلامی دانشگاه معارف اسلامی، پاسخگوی مهمترین سوالات ما در این زمینه میباشد.
معارف
لطفاً در ابتدا بفرمایید: بحث و گفتوگوی علمی درباره تحلیل تمدنی بیانیه گام دوم و احکام و عوارض آن، از چه منظری برای جامعه اسلامی و انقلابی ما، ضرورت و اهمیت دارد؟
ضرورت تحقیق و کاوش در تبیین تمدنی بیانیه گام دوم، پاسخگوی سه نوع ضرورت (نظری، کاربردی و راهبردی) در جامعه علمی– عملی جهان اسلام و ایران است؛ که در مجموع، حکایت از اهمیت و اولویت این موضوع دارد. در تبیین ضرورت نظری باید گفت: بازخوانی فرهنگی و تمدنی بیانیه گام دوم یک موضوع مغفول به شمار میآید، و بیانیه گام دوم با ادبیات فرهنگی و تمدنی تبیین نشده؛ بیانیه از این حیث نیازمند توسعه علمی است تا بتواند پاسخگوی نیازهای علمی دغدغهمندان مسلمان باشد. جدید بودن خوانش فرهنگی و تمدنی از بیانیه گام دوم مانع از طرح آن در فضای بومی و شکلگیری روایتی اصلاحی از آن بوده که ضرورت نظری بحث را دوچندان میکند.
از سویی دیگر تأمل و تعمق در بیانیه گام دوم نشان میدهد این بیانیه، در پارهای از جهات و ابعاد، «هویتی فرهنگی» دارد. لازمه در نظرگرفتن چنین مهمی، سخن گفتن در چارچوب زبانی فرهنگی و تمدنی است؛ به این معنا که ناگزیریم در عین وفاداری ایدئولوژیک به درونمایههای ارزشی این بیانیه آن را در قالب زبان فرهنگی و تمدنی ارائه کنیم.
افزودنی است که بیانیه گام دوم منشوری فرهنگی و تمدنی است و بسیاری از مضامین آن از جنس مقوله تمدن یا مرتبط با آن هستند. برخورداری بیانیه از مبانی معرفتشناسی و هستیشناسی فرهنگی امتیاز آشکار و پررنگ نظرگاه تمدنی مقام معظم رهبری است. این مبانی متقن و مستحکم است و یک نظام معرفتی «منسجم» و «یکپارچه» را تشکیل میدهد؛ به صورتیکه ناهماهنگی و تشتتی در آن مشاهده نمیشود.
سنخ بسیاری از مطالب بیانیه؛ تبیین اساس، پایهها، بسترها و ساحتهای زیرین جهان فرهنگی است. مبانی فرهنگی ارائه شده در بیانیه گام دوم بر استخراج اهداف، اصول و روشهای انقلاب اسلامی تأثیر مستقیم دارند و در سازواری و هماهنگی همه عناصر فرهنگی تأثیرگذارند.
در تبیین ضرورت راهبردی افزودنی است که فهم اجتماعی و فرهنگی از بیانیه گام دوم بر طراحی برنامه عملیاتی در این زمینه مقدم است. منظور از فهم فرهنگی در اینجا، صرف «شناخت» نمیباشد بلکه مجموع اقداماتی را شامل میشود که این بیانیه را برای ایرانیان معنادار ساخته و برای نیل به چنین فهمی، نوعی درک مشترک را پدید میآورد. البته تبیین تمدنی بیانیه دارای اولویت منطقی میباشد.
فزون از آنچه گذشت باید اضافه کرد که سنجش عیار تمدنی بیانیه گام دوم مرحله نخستی است که راهبردها از حیث محتوایی بر آن استوار است. باید افزود که منظور از ضرورت راهبردی، نقشی است که برونداد رویکرد تمدنی در نهایت میتواند برای اجماع شناختی بین ایرانیان، نخبگان و دولتمردان در موضوع «بیانیه گام دوم» ایفا نماید.
ضرورت کاربردی به این معناست که ایران اسلامی از احزاب سیاسی و فرهنگهای مختلف، با تجربیات عظیم تاریخی متفاوت تشکیل شده است. برای حل و رفع بحرانهای حاصل از این گسیختگیها در ایران اسلامی باید به ابزار لازم برای برانگیختن حس همبستگی ایرانیان در ارائه نقشه راه تمدنی تجهیز شد.
نکته مهم در این زمینه این است که «نگرش تمدنی» مقام معظم رهبری در بیانیه گام دوم چند بعدی است. تبیین ماهیت و مؤلفههای تمدن اسلامی در بیانیه گام دوم «نگرشی توصیفی»؛ تبیین علل انحطاط تمدن غرب «نگرشی تعلیلی» ؛ تبیین آثار و پیامدهای کاربست فرهنگ اسلامی در انقلاب اسلامی «نگرشی کارکردی»؛ تبیین جایگاه اقامه ارزشهای فرهنگی اسلام در انقلاب اسلامی «نگرشی هنجاری»؛ تبیین ضعفها و کاستیهای فرهنگ غرب «نگرشی انتقادی» و تبیین آینده فرهنگی انقلاب اسلامی «نگرشی آیندهشناسانه» است؛ و این همه نشانگر جامعیت اندیشه تمدنی مقام معظم رهبری است.
به هر روی پیام تمدنی بیانیه گام دوم، هم به ساحت «نظری محض» و «انتزاعی» و «بنیادی» معطوف است و هم به ساحت«عینی» و «کاربردی». بیانیه گام دوم از هیچیک از این دو ساحت غفلت نورزیده است.
الگوسازی برای حرکت تکاملی جهان اسلام در گرو مفهومسازی، نظریهپردازی و از همه مهمتر «مسئلهآفرینی» در مقیاس تمدنی است. یعنی علاوه برآنکه اندیشمندان باید در پی نوآوری، ابداع نظریه و خلق پدیده فکری تازه باشند باید بکوشند جامعه را نسبت به آنچه باید بدانند و اکنون صورت مسئله برای آنها دانسته نیست، آگاه نمایند. در این ارتباط آنچه مهم است رابطه مسئلهها با نیازهای اولویتدار جهان اسلام اسـت؛ از اینرو در ادبیات علمی مقام معظم رهبری فراوان بر «تمدن نوین اسلامی» تأکید میشود. این تأکید به معنای گرهزدن مباحث نظری با عرصه عمل و عینیتهای محیطی است و این از مهمترین ویژگیهای دیدگاههای تمدنی مقام معظم رهبری است.
مهمترین الزامات و بایستههای تحلیل تمدنی بیانیه گام دوم را به مثابه یک جریان در چه مواردی قابل طرح میدانید؟
اکنون و با لحاظ این واقعیت که امروزه مطالعات دین و عرصه دینپژوهی گویای یکی از جدیترین و بارورترین بسترهای ژرفاندیشی در حوزه اندیشه است، بایستی این بیانیه را محل ملاقات اندیشهها و پژوهشهای فاخر در عرصه دینپژوهشی و مطالعات تطبیقی دین و مناسبات ملموس عصر جدید قرار دهیم و خوانش تمدنی بیانیه گام دوم از این جهت ضرورت مییابد.
یکی از مهمترین الزامات تبیین تمدنی بیانیه گام دوم «انسجام و سازواری درون منطقی» است؛ این شرط اساسی هر مجموعه فکری است که داعیه حرکت جریانی دارد. از اندیشههای پراکنده و غیرمنسجم، جریانی شکل نمیگیرد. در این زمینه باید افزود که هر جریانی هویت خاص خود را دارد و تلاش میکند با جریانهای رقیب مرزگذاری داشته باشد(وجود دال مرکزی و تلاش برای غیریت سازی). با وجود یارگیری جریانهای مختلف از یکدیگر و همپوشانی در برخی عرصهها، هر یک از جریانها سعی دارند هویت خود را با غیریتسازی بازتعریف کنند.
یکی دیگر از این الزامات«عدم التزام به ساختار تشکیلاتی و فیزیکی» است. همه جریانها تمایل به تکثیر و عینی شدن دارند؛ اما صدق عنوان جریان الزاماً نیازمند ساختار فیزیکی نیست، حتی در برخی موارد ساختار تشکیلاتی خاصی نیز در میان عناصر فعال در یک جریان وجود ندارد و صرف همپوشانی در اندیشهها، اهداف و کارکردها آنها را ذیل یک جریان قرار میدهد.
اقتدار جریانهای فکری در تحلیل فرهنگی و تمدنی بیانیه گام دوم تابع قلت و کثرت عددی نیست بلکه مرهون سطح نفوذ و تأثیرگذاری آن در فضای فکری است. مهمترین تفاوت جریانهای فکری و سیاسی در همین نکته است. جریانهای سیاسی تابع اکثریت و اقلیت عددی(وزن اجتماعی)اند، اما جریانهای فکری تابع قوت استدلال، انسجام درونی و همت نمایندگانشانند، البته اندیشههایی که در یارگیری و مخاطبیابی ناکام بمانند به جریان تبدیل نمیشوند.
مهمترین ویژگی بیانیه گام دوم، «توان تجویزگری» آن است به این معنا که بیانیه گام دوم به گونهای طراحی شده که از آن میتوان برای تدوین راهبرد بهره برد. این امکان، به دلیل جامعیتی که در این بیانیه وجود دارد، به ما فرصت میدهد تا از یک سو، تجربه برنامههای کلان را در سطح جوامع اسلامی، آسیبشناسی کنیم و از سویی دیگر راهبردهای توسعه یافته نوینی را تدوین نماییم. نتیجه آنکه، استفاده از نظریه پیشنهادی در سطح تدوین راهبرد، میتواند به صیانت از این بیانیه و افزایش کارآمدی الگوی انقلاب اسلامی منجر شود.
رویکرد راهبردی به بیانیه گام دوم در ایران اسلامی نیازمند اندیشیدن تمهیدات متعددی است که دولتمردان، رسانهها و سازمانهای مختلف سیاسی و اجتماعی را مخاطب قرار داده و آنها را نسبت به این موضوع، حساس و همسو میسازد. راهبرد به این معنا فعالیتهای متنوعی را در سطوح اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سازمانی شامل میشود که هریک از اهمیت و اولویت خاص خود برخوردار است و در نهایت این بیانیه را به «مطالبه همگانی» تبدیل میسازد و از این مرحله به بعد است که میتوان به استقرار و استمرار آن امیدوار بود.
نگاه دوراندیشانه و آیندهنگر در راهبردهای برآمده از بیانیه گام دوم ضرورتی دو چندان دارد. همین ویژگی آیندهنگری است که راهبرد را به عنوان فرایندی برای تدبیر درازمدت امور به صورتی همهجانبه، پیوسته، اثرگذار و نتیجه محور توجیه میکند. راهبردها در راستای تحقق رسالتهای بیانیه گام دوم را نباید همانند فنون و شگردهایی که هر وقت در حوزۀ سیاسی در شرایط روز ارائه میشوند، دانست. راهبردهای مبتنی بر بیانیه گام دوم وقتی کارآیی مییابد که مردم و نخبگان احساس کنند در قلب برنامهها هستند. در این صورت انگیزۀ نخبگان و مردم به صورت خودانگیخته برای پیشبرد اهداف به سوی افقها افزایش خواهد یافت.
«انطباق منطقی با راهبردها و ضد راهبردهای دشمنان» نیز مهم مینماید. محیط تصمیم و تدبیر راهبردی، کاملاً تحتتأثیر چالش، منافع، دکترین و راهبردهای بازیگران مختلف است و در نتیجه آن دسته از بازیگرانی که استعداد بیشتری در احصاء سویهها و دورنمای راهبردهای دیگران داشته باشند؛ امکان بیشتری برای تأمین منافع تحقق اهداف خود دارند.
مهمترین آسیبهای محتمل در تحلیل تمدنی بیانیه گام دوم را چه میدانید؟
«فقدان جامعنگری» و «جزءنگری» مهمترین آسیبها در تحلیل تمدنی بیانیه گام دوم است.
عدم جامعنگری، معلول تفسیر سکولار از تمدن است. باید این نکته کلیدی را یادآور شویم تا هنگامیکه متفکرین مسلمان بر اساس علم مدرن و از زاویه نگاه ایـن دانش به فرهنگ و دین خود مینگرند، به جای بازخوانی و رجوع مکرر به فرهنگ و دین خود، ناگزیر به بـازسازی و تـغییرات ساختارشکنانه دین و فرهنگ خود روی خواهند آورد و نتیجه اینگونه از تحولات، شکلگیری فرهنگی سکولار و دنیوی و ارائه تفسیر جدیدی از دیانت است که ذیل این فرهنگ، ابعاد متعالی، قدسی و آسمانی خود را از دست داده و بهصورت دینی سـکولار در آمـده باشد.
دین سکولار به جای آنکه نیازهای عصر و محیط خود را با روش اجتهادی از طریق بنیانها و اصول خـود پاسخ دهد و در جهت دینیکردن عصر خود گام بردارد، ذخیرههای فرهنگی امت اسلامی را در خـدمت عـرف دنـیوی بشر امروز قرار میدهد. تحلیل تمدنی بیانیه گام دوم در صورتی امکان پذیر است که نقد خود را از محدوده تعریفهای تحمیل شده از تمدن خارج کند و مفروضات یا بنیانهای پنهان اندیشههای پستمدرن را نیز به چالش بکشد.
منحصر دانستن تمدن به تـعریف مـقبولی که در غرب ارائه میشود راهگشا نیست. قبل از هرچیز باید انحصار مزبور در هم شکسته شود و حقیقت تمدن در امور فرامادی نیز جستجو گردد.
میتوان چنین گمانهزنی کرد که متفکرین مسلمان در جهت احیای تمدن دینی ضمن به چالش کشاندن مبانی و اصول معرفتی دنـیای مدرن خـصوصا آن دسته از مبانی عامی که بـه صـورت آشـکار یا پنهان مورد قبول فلسفههای پستمدرن نیز قرار گرفته، باید پاسخگوی نقدها و چالشهایی نیز باشند که از ناحیه متفکرین غربی متوجه مبانی معرفت و تمدن دینی شده است. حضور متفکرین مسلمان در چنین عرصهای، بُعد منطقی و جـنبه نظری مسئله را تأمین میکند و سنگرهای علمی فرهنگ و تمدن اسلامی را استحکام میبخشد.
رویکرد «جزءنگری» که فاقد دیدگاهی جامع و همه جانبهنگر در معارف اسلامی است، نیز تحلیل تمدنی بیانیه گام دوم را تهدید میکند در حالیکه در سایه «جامعنگری» و «مجموعهنگری» است که میتوان به رسالت اجتماعی اسلام دست یافت. نگرش نظاموار به معرفت دینی و تلقی منظومهای از حیات بشریـ یعنی تجزیه و تحلیل اجزای جامعه انسانی در نسبت با یکدیگر و تبیین کل جامعه به عنوان یک مجموعه پویا و هدفمندـ یکی از مبادی تفکیک ناپذیر اندیشه تمدنی است.
به نظر شما سطوح و گستره اولویتهای پژوهشی در بیانیه گام دوم با رویکرد تمدنی چه میباشد؟
پژوهش و کاوش تمدنی در عرصه بیانیه گام دوم، به لحاظ قلمروی اجرا در چهار گستره: «جهانی»، «منطقهای»، «ملی» و «مراکز علمی» قابل سنجش است.
برخی مسائل در عرصه رویکرد تمدنی به بیانیه گام دوم از گسترهای جهانی برخوردار است. برای نمونه، «طراحی الگوی تأثیر بیانیه گام دوم بر سیاستگذاری مواجهه تمدنی اسلام و غرب با استفاده از روش مدلیابی معادلات ساختاری» مسئلهای قابل تأمل تلقی میشود که تعیین آن مستلزم مطالعات گسترده و هماهنگیهای بین بخشی و فرابخشی در سطح مراکز پژوهشی کشور و گاه بررسیهای جهانی است.
همچنین شناسایی موقعیت بیانیه گام دوم در مواجهه با شاخصهای جهانی و یا نحوه تعمیم استانداردهای پژوهشی در عرصه تمدنپژوهی در شمار مسائلی قلمداد میشوند که باید با ساز و کاری خاص به آنها پرداخت. پیداست که اولویـتهایی در این سطح از اعتبار زمانی نسبتاً بالایی برخوردارند.
برخی مسائل در عرصه رویکرد تمدنی به بیانیه گام دوم از گسترهای منطقهای برخوردار است. برای مثال، «نقش بیانیه گام دوم در راهبرد امنیت منطقهای در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران» از این سنخ میباشد. یا «بیانیه گام دوم و مهندسی فرهنگ استقامت در جهان اسلام» از دیگر مسائل مربوط در این زمینه است.
ماهیت موضوعات در این سطح نیز عام و فراگیر بوده و از اینرو دانش حاصل از این تحقیقات دارای درجه بالایی از تعمیم است. نتایج این تحقیقات بهطور معمول در سطح سیاستگذاری منطقهای مورد استفاده واقع میشوند.
برخی دیگر از مسائل در عرصه رویکرد تمدنی به بیانیه گام دوم از گسترهای ملی برخوردار است. با توجه به اهمیت راهبردی این سطح از دانش در ترسیم بایدها و نبایدهای تمدن پژوهی، سهم درخوری از ظرفیتهای پژوهشی به انجام این بخش از تحقیقات اختصاص مییابد. اجرای این تحقیقات بهطور معمول با مشارکت مؤثر عوامل ذینفع صورت میپذیرد. همچنین گاهی اولویتهایی با گستره جهانی برای جمهوری اسلامی ایران در عرصه تمدن پژوهی مطرح میشود که ناشی از رسالتهای انقلاب اسلامی است. با توجه به همجواری اجرای این سطح از پژوهش با منابع اصلی قدرت و سیاستگذاران و همچنین حساسیت بالایی که برای انتخاب اولویت و اجرای صحیح آن به عمل میآید، معمولاً اقبال برای بهکارگیری یافتههای آنها در عرصه تصمیمگیری بیش از سایر سطوح پژوهشی است. در این زمینه میتوان مسئله «ظرفیتشناسی بیانیه گام دوم در مواجهه فرهنگی با خودتحقیری تمدنی» را قابل تأمل دانست.
در نهایت، بیانیه گام دوم رسالتها و آرمانهای پژوهشی مؤسسات و مراکز علمی و پژوهشی را نیز باز ترسیم میکند. برای نمونه «طراحی و تدوین الگوی مطلوب آموزشی دانشگاه تهران مبتنی بر رسالتهای تمدنی بیانیه گام دوم» در این حوزه جا میگیرد.
موضوعی که در این خصوص قابل طرح است، اندازه سهم هریک از این حوزهها در مجموعه اولویتهای پژوهشی در عرصه مطالعات تمدنی انقلاب اسلامی است. هرچند کـه پژوهشهای سطح کلان به واسطه اهمیت تأثیرگذاری بر ابـعاد مختلف، همواره از اهمیت راهبردی خود برخوردارند، اما به نظر میرسد پاسخی قطعی برای این پرسـش وجـود نداشته باشد.
سوتیتر
نکته مهم این است که «نگرش تمدنی» مقام معظم رهبری در بیانیه گام دوم چند بعدی است: تبیین ماهیت و مؤلفههای تمدن اسلامی «نگرشی توصیفی»؛ تبیین علل انحطاط تمدن غرب «نگرشی تعلیلی» ؛ تبیین آثار و پیامدهای کاربست فرهنگ اسلامی در انقلاب اسلامی «نگرشی کارکردی»؛ تبیین جایگاه اقامه ارزشهای فرهنگی اسلام در انقلاب اسلامی «نگرشی هنجاری»؛ تبیین ضعفها و کاستیهای فرهنگ غرب «نگرشی انتقادی» و تبیین آینده فرهنگی انقلاب اسلامی «نگرشی آیندهشناسانه» است؛ و این همه نشانگر جامعیت اندیشه تمدنی مقام معظم رهبری است.
از مهمترین الزامات تبیین تمدنی بیانیه گام دوم «انسجام و سازواری درون منطقی» است؛ این شرط اساسی هر مجموعه فکری است که داعیه حرکت جریانی دارد. از اندیشههای پراکنده و غیرمنسجم، جریانی شکل نمیگیرد. یکی دیگر از این الزامات«عدم التزام به ساختار تشکیلاتی و فیزیکی» است. اقتدار جریانهای فکری در تحلیل فرهنگی و تمدنی بیانیه گام دوم تابع قلت و کثرت عددی نیست بلکه مرهون سطح نفوذ و تأثیرگذاری آن در فضای فکری است. مهمترین تفاوت جریانهای فکری و سیاسی در همین نکته است.
مهمترین ویژگی بیانیه گام دوم، «توان تجویزگری» آن است؛ به این معنا که این بیانیه به گونهای طراحی شده که از آن میتوان برای تدوین راهبرد بهره برد. این امکان، به دلیل جامعیتی که در این بیانیه وجود دارد، به ما فرصت میدهد تا از یک سو، تجربه اجرای راهبردها را در سطح جوامع اسلامی، آسیبشناسی کنیم و از سویی دیگر راهبردهای توسعه یافته نوینی را تدوین نماییم. نتیجه آنکه، استفاده از نظریه پیشنهادی در سطح تدوین راهبرد، میتواند به صیانت از این بیانیه و افزایش کارآمدی الگوی انقلاب اسلامی منجر شود.
پژوهش و کاوش تمدنی در عرصه بیانیه گام دوم، در چهار گستره: «جهانی»، «منطقهای»، «ملی» و «مراکز علمی» قابل سنجش است. موضوعی که در این خصوص قابل طرح است، اندازه سهم هریک از این حوزهها در مجموعه اولویتهای پژوهشی در عرصه مطالعات تمدنی انقلاب اسلامی است. هرچند کـه پژوهشهای سطح کلان به واسطه اهمیت تأثیرگذاری بر ابـعاد مختلف، همواره از اهمیت راهبردی خود برخوردارند، اما به نظر میرسد پاسخی قطعی برای این پرسـش وجـود نداشته باشد.