
اشاره
عینالله خادمی، استاد تمام گروه معارف اسلامی و عضو هیئت علمی دانشگاه شهید رجایی است. از جمله آثار قلمی ایشان عبارت است از: «مطالعه روشمند (آشنایی با روشها و فنون مطالعه صحیح)»، «نظام فيض از ديدگاه فيلسوفان مسلمان»، «تأثرات ملاصدرا از مکتب اشراقی در بحث نظام فیض»، «نظام فیض از دیدگاه فیلسوفان مسلمان»، و «بررسی عوامل موثر در درونی کردن ارزشهای دینی در دانشآموزان».
معارف
هدف از ارایه دروس معارف اسلامی در مراکز آموزش عالی چه بوده است؟ به نظر شما آیا به آن اهداف رسیدهایم؟
در همه سیستمهای آموزشی کشورهای مختلف دنیا مرسوم است که در مقطع کارشناسی بخشی از واحدها به دروس عمومی اختصاص داده میشود. ظاهراً این امر یکی از مشترکات همه نظامهای آموزشی در کشورهای مختلف دنیاست. تفاوت در این زمینه ناظر به تعداد واحدها و محتوای واحدهای درسی است. معمولاً در نظامهای مختلف آموزشی دنیا، فلسفه انتخاب دروس عمومی در مقطع کارشناسی آن است که دانشجوی کارشناسی که به تازگی از دوره دبیرستان فاصله گرفته، نیاز به تحکیم پایههای شناختی، یا گرایشی نسبت به مقولههای مختلف دارد، تا جهت ورود به زندگی شخصی– اجتماعی آماده شود.
قطعاً یکی از اهداف طراحی دروس معارف، تکمیل و تفهیم بعد شناختی و گرایشی دانشجویان نسبت به معارف اعتقادی دین اسلام بوده است. علاوه بر آن این دروس میتواند در نحوه نگرش دانشجویان نسبت به زندگی شخصی-اجتماعی، سیاسی و فرهنگی بسیار مؤثر باشد.
پاسخ به این سئوال که آیا ما به این اهداف دست یافتهایم نیاز به پژوهشهای میدانی دقیق در سطح ملی دارد. اینجانب از تحقق چنین پژوهشهای میدانی در سطح ملی و نتایج چنین پژوهشهایی اطلاع دقیقی ندارم، ولی گمانم بر اساس برآورد شخصی–غیرعلمی و غیردقیق این است که ما زیاد در دستیابی به این اهداف موفق نبودیم.
آیا ضرورت تحول در ارایه دروس معارف اسلامی احساس میشود؟
پویایی در یک نظام آموزشی آن است که بر اساس مطالعات دقیق علمی، هرچند مدت تغییراتی در واحدهای درسی یا سرفصلهای آنها یا شیوه آموزش آن صورت بگیرد. با توجه به اهداف متعالی که از طراحی دروس معارف اسلامی در نظر بوده ضرورت تحول در آن بیشتر محسوس است.
به نظر شما اگر دروس معارف اسلامی در دانشگاهها نبود چه اتفاقی میافتاد؟
قطعاً ما شاهد صدمات جدی هم از حیث بعد شناختی و هم از حیث گرایشی در دانشجویان مختلف کشور نسبت به مسائل دینی میبودیم، و تأثیرات آنها در نحوه زندگی شخصی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ایشان نمود میداشت. البته این سخن به این معنا نیست که از وضعیت دروس در حال حاضر رضایت کامل داریم.
برای بالندهتر شدن دروس معارف اسلامی چه راهکارهایی باید اندیشیده شود؟
برای بالنده شدن این دروس کارهای متعددی نیاز است، یکی اینکه پژوهشهای مستمر درباره نتایج تدریس این دروس در دانشگاههای مختلف کشور است. این سخن به این معناست که به فاصله هر چند سال، هم در هر دانشگاه به صورت جداگانه، هم در سطح استانی و ملی، و گاه در رشتهها یا دانشگاههای همسو تحقیقات علمی فارغ از جناحبندیهای سیاسی-اجتماعی صورت گیرد. بر اساس این پژوهشها – به ویژه پژوهشهای ملی – نقاط قوت و ضعف اجرای این دروس در سطح کشور به صورت دقیق و عمیق مشخص شود، سپس برای تقویت نقاط قوی و بر طرف کردن نقاط ضعف، برنامههایی داده شود و نتایج این برنامهها به صورت مرتب مورد بازبینی قرار گیرد. خلاصه راه حلها بر اساس نشستهای حلقههای خاص و غیرعلمی ارائه نشود، و مهمتر از آن بر اساس شیوههای غیرعلمی اجرا نگردد.
آیا رسالت دروس معارف اسلامی در عرصههای اعتقادی و فرهنگی، علمی، ... به خوبی انجام شده و جایگاه واقعی خود را در دانشگاهها پیدا کرده است؟
حقیقت آن است که از وضعیت اجرای دروس معارف و نتایج آنها در دانشجویان آن مقدار که اطلاع دارم، راضی نیستم و آرزوی نقش متعالیتر برای این دروس را دارم. البته اینجانب از اجرای پژوهشهای علمی دقیق در سطح ملی در حوزه دروس معارف اسلامی بیاطلاعم و به طریق اولی از نتایج آنها نیز آگاهی ندارم. بر این اساس تنها بر اساس شهود شخصی سخن میگویم، که شاید اعتبار علمی آن نیز بالا نباشد.
آیا شما نقشی برای دروس و استادان معارف اسلامی در زمینهسازی تمدن نوین اسلامی ـ ایرانی و ایجاد فضای معنوی و رشد فضایل اخلاقی دانشگاهی قائلید؟
ایجاد تمدن نوین اسلامی ـ ایرانی، فضای معنوی و رشد فضایل اخلاقی در جامعه و دانشگاه به عوامل بسیار زیادی وابسته است؛ که یکی از آن عوامل میتواند، طراحی سرفصلهای خوب و کتب آموزشی مناسب برای این دروس و اجرای بهینه این سرفصلها توسط اساتید دانشمند و مهذب و رفع موانع در این زمینه باشد. به نظر بنده نگاه تک عاملی در این زمینهها میتواند بسیار خطرناک باشد. بنابراین عوامل متعددی در پیدایش این پدیدهها میتوانند نقشهای مثبت یا منفی ایجاد نمایند. حتی برجستهسازی برخی عوامل و کمرنگ کردن یا نادیده گرفتن برخی دیگر از عوامل نیز میتواند آثار بسیار مخربی به همراه داشته باشد. در چنین زمینهای باید فارغ از تعصبات سیاسی، جناحی، دینی، فرهنگی و... وزن هر یک از عوامل را سنجید و براساس این سنجش به هر یک از عوامل بها داد.
راهکارهای لازم برای جذابیت بیشتر دروس معارف اسلامی (روش، محتوا، استاد، نظام آموزشی) و بهبود عملکرد و تاثیرگذاری دروس معارف اسلامی در عرصههای آموزشیـ تربیتیـ فرهنگیـ سیاسی و اعتقادی، چه میباشد؟
سئوال گرچه از حیث ظاهر، شکل سئوال واحد را دارد، اما از حیث روش تحقیق در واقع پرسشهای متعددی را در بر میگیرد. به بیان دقیقتر شیوههای بهبود عملکرد دروس معارف اسلامی در عرصههای آموزشی، تربیتی، فرهنگی، سیاسی، اجتماعی، اعتقادی و... هر کدام یک پرسش خاص داشته و شیوههای جذاب کردن این دروس از حیث محتوا، روش، استاد، نظام آموزشی و... پرسشهای دیگری هستند.
به نظر بنده در سالهای گذشته به بحث ارزیابی محتوا، اساتید، روشها، گروهها و... جدیتر نگریسته میشد؛ هر چند که حال نمیخواهم از دقت و اعتبار این ارزیابیها دفاع یا آنها را نقد نمایم، زیرا دفاع یا نقد فرایند ارزیابی، نیاز به مطالعه علمی و دقیق این فرایند و تخصص در این حوزه دارد. اما چنان که مشهود است در سالیان اخیر به علت کمبود بودجه یا هر عامل دیگر این بخش، ضعیفتر شده است و این امر مطلوبی نیست. یکی از پیشنهادات مشخص اینجانب این است که هر گونه پیشنهاد برای بهبود عملکرد یا ارائه راهکارها برای جذابسازی دروس معارف اسلامی باید بر مبنای تحقیقات علمی قابل دفاع صورت گیرد و این کاری است که متأسفانه در کشور ما نه تنها در زمینه دروس معارف بلکه در زمینههای دیگر نیز بسیار اندک به آن توجه میشود.
با توجه به تجربه سالیان شما در امر تدریس معارف اسلامی در دانشگاه، نظر شما نسبت به افزایش یا کاهش تعداد واحدها یا عناوین دروس معارف و نیز آینده دروس معارف اسلامی چیست؟
به این سئوال به صورت انتزاعی نمیتوان پاسخ داد؛ زیرا دروس معارف اسلامی جزء یکی از بستههای آموزشی است که در دانشگاههای کشور در مقطع کارشناسی اجرا میشود. اگر وزارت علوم و بهداشت بر اساس مطالعات علمی دقیق و بومی به ضرورت کسر واحدها در مقطع کارشناسی دست یافتند، این سئوال مطرح میشود، که حد نصاب حداقلی دروس در مقطع کارشناسی چه مقدار باید باشد؟ یا به بیان دیگر چند واحد از دروس در مقطع کارشناسی باید حذف گردد؟ پس از این سئوال دیگری مطرح میشود که این چند واحد از کجای این سبد آموزشی باید کاسته شود؟ آیا از دروس عمومی، پایه یا تخصصی؟ پاسخ این پرسشها را نیز باید تحقیقات علمی بدهد. بر فرض اگر بر اساس پژوهشهای علمی به این نتیجه دست یافتیم که باید از دروس عمومی کاسته شود، پرسش دیگری مطرح میشود که از کدام دروس عمومی باید کاسته شود و سهم دروس معارف در این زمینه چیست؟ باز بر فرض اگر در اثر تحقیقات علمی به این نتیجه دست یافتیم که باید از دروس معارف اسلامی چند واحد کاسته شود، در این مرحله باید بر اساس تحقیقات علمی به این سئوال پاسخ دهیم که کدام یک از این دروس به ضرورتهای مهمتری از مسائل اعتقادی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی پاسخ میدهند و در کدام یک از این دروس ما میزان موفقیت بیشتری داشتهایم و دانشجویان به کدامیک اقبال بیشتر و به کدام یک اقبال کمتری نشان دادهاند؟ آیا این اقبال و عدم اقبالها حاکی از ضرورت بیشتر هستند، یا بیانگر وجود موانع بیشتر یا کمتر؟ باید بر اساس مطالعات علمی دقیق و ارزیابی در گروههای تخصصی جامع و فاقد علایق شخصی، پاسخ دقیق به این پرسشها داد.
به نظر شما طی چند سال گذشته در کدامیک از دروس معارف اسلامی توفیق بیشتری حاصل شده و علت توفیق یا عدم توفیق در بقیه دروس چیست؟
پاسخ دقیق به این پرسش نیاز به پژوهشهای علمی دقیق منطقهای و ملی دارد، که اینجانب از آن اطلاع دقیقی ندارم. در سالیان اخیر ارتباطم با این دروس کم شده است ولی در سالیان گذشته که ارتباط بیشتری داشتم و دروس مختلف معارف اسلامی را تدریس میکردم، احساسم آن بود که در تدریس دروسی که جنبه نظری آن قویتری بوده است، موفقترم و در دروسی که جنبه عملی آن فربهتر است مثل اخلاق، یا دروسی که جنبههای سیاسی آن پررنگتر است، احساس رضایت کمتری دارم.
گمانم بر این است که این علاوه بر آنکه بیانگر ضعف اینجانب در بعد اخلاقی و سیاسی است، میتواند بیانگر موانعی باشد که اساتید معارف اسلامی در این دو حوزه دارند.
با توجه به نقش آموزشی تربیتی دروس معارف اسلامی این دروس استاد محور است: الف) توفیق استادان در تحقق اهداف این دروس چه میزان بوده است؟
ابتدا متذکر شوم که پاسخ اینجانب مبتنی بر تجربههای شخصی میباشد و اعتبار این پاسخها نیز محدود است.
اساتید معارف اسلامی از اول انقلاب تا کنون کوششهای بسیار زیادی داشته و دارند و مشکلات آنها از سایر اساتید نیز بیشتر است؛ زیرا اساتید سایر گروهها تنها باید به دانشگاه خود پاسخگو باشند اما اساتید رسمی و غیررسمی معارف اسلامی هم باید از جهاتی به دانشگاه و از جهاتی دیگر به نهاد رهبری در دانشگاهها پاسخگو باشند.
مسئله مهمتر این است به جهت ارتباطی که این دروس با عقاید دانشجویان دارد، احساس سنگینی در این دروس بسیار مضاعف است. اینجانب در دروس تخصصی که در مقطع دکترای رشته خودم دارم، در قیاس با دروس معارف در مقطع کارشناسی احساس راحتتری دارم، چون مسئولیتهای دینی که در دروس معارف بر دوشم احساس میکنم در دروس تخصصی در مقطع دکتری چنین احساسی را ندارم یا کمتر دارم. به بیان دقیقتر، هر رفتارم - به ویژه رفتارهای ناپسندم حداقل از چشم دانشجو – در دروس معارف، ممکن است به اعتقادات دانشجو لطمه وارد کند، اما در دروس تخصصی در مقطع دکتری دانشجو، این رفتار را به رفتار ناپسند یک استاد دانشگاه در ذهنش ترسیم میکند، نه رفتار یک استاد دینی.
مسئله بسیار مهمی که در مورد اساتید معارف اسلامی مطرح است و موانعی که پیش روی این اساتید است متأسفانه بسیاری از دانشجویان بسیاری از معایب و نواقصی که مسئولین مختلف در بخشهای مختلف و سالیان مختلف داشتند، یا مشکلاتی که نظامهای آموزشی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی در طول سالیان پس از انقلاب داشتند به نوعی از چشم اساتید معارف میبینند و از اساتید معارف توقع پاسخگویی دارند و ایشان را مسئول پاسخگویی این اشکالات میدانند. همین امر مشکل زیادی برای اساتید ایجاد میکند با این که اساتید معارف، مثل اساتید همه رشتهها از حیث موفقیت دارای درجات متعدد هستند، ولی در مجموع اینجانب از میزان تحقق اهداف رضایت ندارم.
ب) توفیق محتوا و متون آموزشی در تحقق اهداف تربیتی دروس معارف اسلامی چه میزان بوده است؟
در مورد محتوا و متون هم زحمت زیادی کشیده میشود و محتوا و متون زیادی تولید شده ولی گاه مشاهده میشود که برخی متون جدیدتر که نهاد بر روی آن سرمایهگذاری میکند بسیار ضعیفتر از متون قبلی است و این امری مطلوب نیست. به جهت برخی ملاحظات اخلاقی وارد جزئیات در این زمینه نمیشوم.
باتشکر از شما بابت فرصتی که به نشریه معارف و مخاطبان فرهیخته آن اختصاص دادید.
سوتیتر
اساتید معارف اسلامی از اول انقلاب کوششهای بسیاری داشته و دارند و مشکلات آنها از سایر اساتید نیز بیشتر است؛ زیرا اساتید سایر گروهها تنها باید به دانشگاه خود پاسخگو باشند اما اساتید معارف هم باید از جهاتی به دانشگاه و از جهاتی دیگر به نهاد رهبری در دانشگاهها پاسخگو باشند. مسئله مهمتر این است به جهت ارتباطی که این دروس با عقاید دانشجویان دارد، احساس سنگینی در این دروس بسیار مضاعف است. اینجانب در دروس تخصصی که در مقطع دکتری رشته خود دارم، در قیاس با دروس معارف در مقطع کارشناسی احساس راحتتری دارم؛ چون مسئولیتهای دینی که در دروس معارف بر دوشم احساس میکنم در دروس تخصصی در مقطع دکتری چنین احساسی را ندارم. به بیان دقیقتر، هر رفتارم در دروس معارف، ممکن است به اعتقادات دانشجو لطمه وارد کند، اما در دروس تخصصی دانشجو، این رفتار را به رفتار ناپسند یک استاد دانشگاه در ذهنش ترسیم میکند، نه رفتار یک استاد دینی. متأسفانه دانشجویان، بسیاری از معایب و نواقصی که مسئولین مختلف در بخشهای مختلف و سالیان مختلف داشتند، یا مشکلاتی که نظامهای آموزشی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی در طول سالیان پس از انقلاب داشتند به نوعی از چشم اساتید معارف میبینند و ایشان را مسئول پاسخگویی این اشکالات میدانند.