
اشاره
گاهی که از نزدیک به پدیدهای نگاه میکنید نمیتوانید آن پدیده را آنگونه که باید ببینید، بله حتی کسی که درون یک فضای فکری، اجتماعی و فرهنگی و گفتمانی هست باید برای شناخت بهتر آن پدیده از آن فاصله بگیرد و از بیرون هم به آن نگاهی بیندازد. نگاه از بیرون بسیاری از زوایا و کُنجهای ناپیدای از درون را باز میتاباند که اهالی درون آن اتمسفر نمیتوانند ببینند و این حجاب همیشه بوده و هست.
یکی از پدیدههایی که حتماً برای شناخت آن باید از بیرون به آن نگاه کرد «پدیده انقلاب اسلامی ایران» است که چون فقط از درون به آن نگاه کردهایم، از زاویه بیرونی و بازتاب جهانی آن بیاطلاعیم. بسندگی و قناعت به تقریری وطنی و درونی از انقلاب نه تنها ظلم به انقلاب بلکه اجحاف به خود و فهممان نیز هست.
حجتالاسلام دکتر سهیل اسعد (ادگاردو روبین) مبلّغ آرژانتینیِ لبنانی تبار در آرژانتین به دنیا آمد. سال1376 شمسی وارد حوزه علمیه قم شد و از همان ابتدای ورود به دلیل دغدغههای تبلیغی نیمی از سال را در کشورهای آمریکای لاتین تبلیغ فعال داشته است و در حال حاضر در بیست کشور آمریکای لاتین فعالیتهای تبلیغی، فرهنگی، رسانهای، گفتوگوی بین ادیان و تأسیس مراکز فرهنگی دارد و در برخی دانشگاهها مشغول تدریس میباشد. ایشان در زمان حضورش در ایران، همراه فعالیتهای تحصیل و تدریس، در برخی شبکهها از جمله الکوثر، اجرای برنامه دارد و تاکنون در اسلام تیوی 25 مستند ساخته است.
معارف
لطفاً بفرمایید اصلاً چرا به ایران آمدید؟
شیعیان آرژانتین اکثراً لبنانیالاصل هستند که 150 سال پیش به آنجا مهاجرت کردهاند. قبل از پیروزی انقلاب ما حرکت فرهنگی تبلیغی در آرژانتین نداشتیم، اصلا مسجد و مرکز اسلامی و مدرسه نداشتیم. فقط خاطراتی از اجداد ما بود که خیلی مختصر میدانستیم مسلمان هستیم، پیامبر ما محمد(ص) و کتاب ما قرآن است. انقلاب که پیروز شد بعضی روحانیون ایران شروع به تبلیغ بین شیعیان آرژانتین نمودند. 150 کتاب از امام خمینی، علامه طباطبایی، شهید مطهری ترجمه شد. مسجدی تأسیس کردند و تبلیغ به زبان اسپانیایی را که زبان 20 کشور آمریکای لاتین است شروع کردند. این شد که ما دوباره بازگشتیم! اما اصل جرقه این بود که من در 20 سالگی به لبنان رفته بودم و آنجا عمیقتر با اسلام و جامعه اسلامی، به صورت حضوری، آشنایی پیدا کردم. حرکت مقاومت اسلامی، شهدای مقاومت اسلامی، حرکت فرهنگی شیعیان لبنان تأثیر بزرگی در این تحول روحی من داشته است. دغدغه جدی داشتم که دیگر جوانان آمریکای لاتین همان تغییراتی که من داشتم را داشته باشند و علاقمند شدم که هم خودم بیشتر با اسلام آشنایی داشته باشم و هم برای دیگران موجب آشنایی شوم. چون نیاز شدید به نیروی فرهنگی در منطقه بود؛ منطقهای بسیار وسیع با 600 میلیون جمعیت! روحانی هم که مسلط به زبان اسپانیایی باشد نداشتیم. دیدم خیلی خلأ جدی در باب فرهنگ و تبلیغ هست، هنوز هم تقریباً همانگونه است، چنین شد که از ابتدای طلبگی تبلیغ را شروع کردم و 6 ماه درس میخواندم و 6 ماه تبلیغ میرفتم.
ارزیابی شما از تأثیر امام خمینی(ره) و انقلاب اسلامی ایران در کشورهای آمریکای لاتین چیست؟
واقعاً یکی از ویژگیهای مردم آمریکای لاتین این است که فطرتاً آدمهای خیلی ساده و پاکی هستند و اصولاً انسانهای پیچیدهای نیستند که لازم باشد آدم خیلی کار کند تا فرد قانع شود. یعنی وقتی با حق روبرو میشوند هیچ عنادی ندارند، و خیلی هم استقبال میکنند. مخصوصاً مستضعفینشان، مثل سرخپوستهای بولیوی و پرو، سیاهپوستهای کلمبیا و هایتی، که اینگونهاند.
اولاً تاریخ مسیحیت کاتولیک در آمریکای لاتین تاریخ سیاهی است. مسیحیت کاتولیک نزد سرخپوستها یعنی استعمار، یعنی قتلعام صد میلیون سرخپوست، یعنی حذف تمدن سرخپوستی اینگاها و مایاها و تحمیل تمدن غرب، حذف زبان و فرهنگ خودشان و تحمیل زبان و فرهنگ اسپانیولی؛ از این جهت اینها تنفر خاصی نسبت به کلیسا دارند.
ثانیاً اینکه اینها بهخاطر استضعافی که از لحاظ تاریخی داشتند، فطرتاً انقلابی هستند و از همان بدو تولد میخواهند علیه آمریکا قیام کنند. 500 سال استضعاف داشتند و اسلام ناب برایشان یک باب امید باز میکند. دیدند که حضرت امام خمینی(ره) با دین آمده و دین محرک این ملت و ایدئولوژی اصلی انقلابیون بوده است. مخصوصاً وقتی بُعد اجتماعی اسلام و سیره عملی اهلبیت(ع) را به اینها میگفتیم خیلی برایشان جالب و جذاب بود. امیرالمؤمنین(ع) در مقابل مفهومی که اینها از کشیشها دارند، _کشیشهایی که هیچ تعهد اجتماعی ندارند و به جای اینکه با فقرا و مستضعفان بنشینند با اغنیا و پولداران و ابرقدرتها مینشینند_، در اوج ارزشهای انسانی قرار میگیرد، او که هم شب هزار رکعت نماز میخواند هم صبح بین فقرا نان توزیع میکند. وقتی میبینند دینی هست که فقط اخلاق و معنویت نیست، بلکه تعهد اجتماعی و جهاد و قیام علیه ظلم هم دارد، دینی که برای عدالت برنامهریزی دارد برایشان خیلی جالب است. خودشان به ما میگفتند که رهبران ما مثل چگوارا و فیدل کاسترو محدود بودند، وقتی با رهبران شما یعنی امیرالمؤمنین و امثال آن حضرت آشنا میشویم میبینیم این دریایی است که کناره ندارد و مدام بالا میرود.
قبل از انقلاب اسلامی ایران نگاه شما به اسلام و آموزههای دین چگونه بود؟
قبل از انقلاب اسلامی ایران، ما تمام اسلام را در گوشت خوک نخوردن و شراب ننوشیدن خلاصه میکردیم. وقتی به ما میگفتند دین و آموزههای دینتان چیست میگفتیم دین ما این است که نباید گوشت خوک و شراب بخورید، این سقف فرهنگی ما بود! تمام احکام تعطیل بود و حتی اطلاعاتی از آن نداشتیم. یکی از شیعیان لبنانیالاصل میگفت: مدیر مسجد التوحید در بوئنوس آیرس به او میگوید: ما روز جمعه مراسم اربعین امام حسین (ع) داریم، این شیعه لبنانیالاصل میپرسد: این بنده خدا(امام حسین) فوت کرده است؟ فکر میکرده اسم یکی از بچههای خانوادهاش امام حسین است و فوت کرده است! یا مثلاً من یادم هست کوچک بودم برادر و خواهرم روز عید فطر سالنی اجاره میکردند و میرفتند آنجا میرقصیدند! انقلاب که پیروز شد، اولین روحانیونی که ما با آنها آشنا شدیم روحانیون ایران بودند و اولین گامها به سمت هدایت، توسط مساجد و این روحانیون و این حرکت برداشته شد.
حاج آقای ربانی از ایران، حدود 15 سال در آرژانتین مشغول تبلیغ بود، هم در رادیو کار میکرد، هم یک حوزه برای جوانان باز کرد، هم کتابهایی را به زبان ما ترجمه نمود و خلاصه خیلی مجاهدانه کار میکرد. الحمدلله تمام آثاری که امروز میبینیم از آن حرکت بوده است که با پیروزی انقلاب شروع شد. از لحاظ اجرایی عملاً تمام مساجد در مراکز اسلامی کشور ما از طرف جمهوری اسلامی ایران بوده است.
چه موانعی در فعالیتهای تبلیغی شما در کشورهای آمریکای لاتین دامنگیرتان میشود؟
موانع زیاد است. البته یکسری موانع بهخاطر مسلمان بودن ما هست. مسلمانان همیشه بهخاطر مشکلاتی که در خاورمیانه هست، بهخاطر تروریزم و جهاد و جنگ، متهم هستند.
برخی موانع هم متاسفانه بهخاطر بعضی اشتباهات ما مبلغان ایجاد شده است. گاهی ما در فضایی که هنوز کاملاً توجیه نیست، چیزهایی را میگوییم که هنوز مخاطب ما به درک لازم جهت هضم آن حرف نرسیده است. قاطی کردن بعضی مسائل سیاسی اثری سوء دارد. مثلاً من یادم هست اوایل انقلاب که بچه بودم وقتی وارد مسجد شهر خودمان که میشدم، عکس خیلی بزرگی از رزمندگان جنگ ایران و عراق در جلوی ما گذاشته شده بود که همه با تفنگ ایستاده بودند! اینجا مسجد است، مسجد یعنی آدم بیاید با خدا ملاقات کند، یک دفعه میبینی اسلحه و جنگ و...! تدریجی بودن تبلیغ مهم است. سیره تبلیغی پیامبر اکرم(ره) هم در طرح اسلام و شریعت تدریجی بود. حضرت هنر داشتند. اینگونه درست نیست که یک دفعه از صفر و ابتدا به ساکن بخواهید به آن اوج برسید. اینکه تازه مسلمان خارجی هنوز با خدا آشنایی ندارد اما باید حتماً در راهپیمایی روز قدس شرکت کند! هنوز نمیفهمد قرآن چیست حتماً باید مرگ بر آمریکا بگویید! از آن طرف هم دستگاههای امنیتی خیلی حساس میشوند. مفهوم دین نزد اینها چیز دیگری است، دین یعنی نماز، ولی ما عکس شهدا و مجاهدین را نشان میدهیم، مرگ بر آمریکا میگوییم، راهپیمایی روز قدس برگزار میکنیم، اینها برایشان سؤال میشود. البته من نمیگویم اینها نباشد، اما در رأس اولویت نباشد، جزء کار فرهنگی باشد نه اصل آن، اما متأسفانه خیلی از مراکز تبلیغ دینی ما در خارج به مراکز سیاسی تبدیل شده است.
بنده در بعضی کشورها مثل مکزیک و اتحادیه اروپا و اخیراً کوبا، ممنوع الورود شدهام. از بعضی کشورها هم اخراج شدم. در بعضی فرودگاهها که میروم گاهی چمدانم بعد از دو هفته میرسد، یا اصلاً نمیرسد! هر وقت پاسپورت میدهم نیم ساعت منتظر میشوم تا تحقیقات شود و گاه مرا به اتاقی میبرند و 3_4 ساعت تحقیق میشوم.
با توجه به تجربه چندساله شما در امر تبلیغ در کشورهای مختلف، عوامل و وجوه جذابیت دین اسلام و مکتب تشیع برای تازه مسلمانان شیعی چه بوده است؟
نکته اول: عقلانیت تشیع و مکتب اهلبیت است؛ در زندگی معمولی یک مسیحی عقل به عنوان ابزار معمولی برای فهم مسائل است و جایگاه درک و تفصیل دین برای عقل وجود ندارد. اینها از تعبد استفاده میکنند و ایمان را مقابل عقل میبینند. برعکس در اسلام شما باید بپرسید و خلأهای معرفتی را پر کنید. باید تحقیق کنید و خودتان در اعتقادات مجتهد شوید. این برایشان جالب است؛ چون عکس این را در مسیحیت میبینند. وقتی دینی را مطرح میکنید که به آزادی انسان بیشتر میپردازد و هر فرد باید خود آزادانه فکر کند تا معتقد و مؤمن شود، این برایشان خیلی جالب است.
نکته دوم: بُعد اجتماعی و حرکتی دین اسلام است. اسلام دینی نیست که فقط مراسمی در معبدش داشته باشد و فقط برای یک روز باشد. دین دینامیک است، که باید قیام کنید، باید بجنگید و دفاع کنید. در اسلام ظالم و مظلوم مساوی نیستند. تفکر چپ هم که در آمریکای لاتین رشد کرده به خاطر همین بوده است.
نکته سوم: در باب قانون و جامعیت شریعت اسلامی است که در همه ابواب زندگی انسانی، حکم و قانون دارد که برایشان خیلی جالب است.
نکته چهارم: ثُبات ارزشی اسلام است، در مقابل نسبیتی که غربیها معرفی میکنند. در اسلام خیر، خیر و شر، شر است. چنین نیست که یکروز خیر باشد و یکروز شر! ثبات و قاطعیتی در اسلام هست که حق و باطل مشخص است. نسبیت در غرب شرایطی را ایجاد میکند که معلوم نمیشود و کسی به نتیجه قاطعی نمیرسد. تعالیم روشن در مقابل ابهاماتی که اینها دارند خیلی جذاب است.
عوامل جذابیت انقلاب اسلامی ایران برای مردم کشورهای آمریکای لاتین چیست؟
جذابیت انقلاب اسلامی، جمع بین معنویت و عدالت است. کتابی در مورد جنگ ایران و عراق نوشته شده که در یکی از عکسهای آن کتاب روحانیونی معمم و ملبس با تفنگ، صف کشیده بودند. یعنی معنویت با انقلاب، یعنی قیام با نماز، یعنی این چیزی که در اسلام یکی است؛ خدا، مردم، احکام، قیام، جهاد همه یکی است. آنجا ارتشیها یا مجاهدین نمیتوانند معنوی باشند و نماز بخوانند، اینها جدا هستند، کشیش نمیتواند انقلابی شود، اجازه ندارد! ادغامی که بین معنویت و عدالت در انقلاب رخ داد برایشان جالب است. بحث حضرت امام خمینی، موضعگیریهای جمهوری اسلامی و بعد هم نظرات مقام معظم رهبری نسبت به امپریالیسم، استقامت جمهوری اسلامی در جنگ با امپریالیسم برایشان جذاب است. چون اینها حرکتهای ضد امپریالیستی زیادی داشتند، اما در آخر خضوع پیدا کردند. چندبار که با کمونیستها صحبت میکردم میگفتند ما از این ادعای ضد امپریالیستی آمریکای لاتین خسته شدهایم! طرفدارانش مرگ بر آمریکا میگویند ولی از این طرف نود درصد از نفت ونزوئلا به آمریکا میرود!
رهبری داریم که 35 سال است میگوید ما هستیم، ما مستقلیم، ما آزادیم، ما در برابر استکبار سر فرود نمیآوریم. اینها موضعگیریهایی است که در انقلابهای دیگر و جاهای دیگر کمتر دیده میشود. استقامت ایران تلفیقی نیست که ما بگوییم در این جنبه استقامت داریم و مقاومت هست و در آن جنبه تسلیم میشویم. اما دیگران ترکیبی بودن هویت انقلابیشان خیلی مشهود است. آنها مارکسیستی فکر میکنند اما دوست دارند مثل ترامپ زندگی کنند!
قضیه فلسطین هم جزء قضایایی است که موضعگیری جمهوری اسلامی نسبت به آن برایشان مهم است، بحث فلسطین بین کمونیستها هم هست، چون اینها مطالعات دارند و بحث صهیونیسم جهانی را متوجه میشوند. در مورد این موضوع کتاب مینویسند و...اینها میگویند اگر ایران نبود باید با فلسطین خداحافظی میکردیم.
در آمریکای لاتین عنوان انقلاب اسلامی ایران بیشتر در مورد مبارزه با امپریالیسم برجسته است؟
بله، حداقل زمانی که احمدینژاد با ونزوئلا ارتباط پیدا کرد و جمهوری اسلامی ایران بیشتر شهرت پیدا کرد، بیشتر همان بُعد ضد امپریالیستی و ضد آمریکا بود.
آنها از جامعه ایرانی چقدر شناخت دارند؟
جهل نسبت به جامعه ایرانی زیاد است. ما چند مشکل داریم یکی اینکه خودمان زیاد تبلیغ نکردهایم، یعنی جمهوری اسلامی خودش نتوانسته متأسفانه زیاد جا بیفتد. ما نتوانستهایم این انقلاب را خوب معرفی کنیم. از آن طرف هم دشمن خیلی خوب، ایران را بد معرفی کرده و خیلی کار کرده تا انقلاب اسلامی بد معرفی شود.
مشکل دیگر اینکه ما برنامهریزی برای ترویج انقلاب اسلامی نداریم. جمهوری اسلامی در بُعد تبلیغ بینالمللی هر نوع برنامهای دارد مگر برنامه تبلیغ انقلاب اسلامی! من با سفرا و کنسولها و رایزنهای فرهنگی ایران در آن کشورها خیلی درگیر شدم. در یکی از کشورها شاهد بودیم که از طرف نمایندگی ایران پنج نمایشگاه میگذارند که آخرش میشود یک پرس چلوکباب و لباس سنتی و غذاهای محلی ایران! من از ایشان پرسیدم ببخشید آقا! مثلاً شهادت و جهاد و عدالت جزء فرهنگ شما نیست؟! این معرفی انقلاب است؟! انقلاب این است که طرف در آخر با چلوکباب آشنا شود؟! ما مشکل جدی در برنامهریزی داریم.
با توجه به آشنایی شما، از ایران چه دستگاهی متولی رسمی شناساندن انقلاب اسلامی ایران به جهان است؟
از لحاظ ساختار داخلی نمیدانم چه کسی مسئول است. اما میدانم آن کسانی که کار میکنند، چه رایزن فرهنگی سفارت، چه مسئولان وزارت امور خارجه که اینطرف آنطرف میروند، حداقل باید کمی رسالت انقلاب را مطرح کنند. بنده ادعا میکنم که به سهم خود از همه این دستگاهها بیشتر برای ترویج انقلاب کار کردهام!
از تأثیر نامههای مقام معظم رهبری به جوانان اروپا بگویید.
متاسفانه من در آمریکای لاتین تأثیر خاصی را ندیدم! چون بر روی آن کار نشده، ترویج نشده است. این نامه اصلاً در آمریکای لاتین مطرح نشد! ترجمه شد ولی به این صورت نبود که قرائت شود و... کسی اگر به مرکز اسلامی میآمد، متن آن را بهش میدادیم؛ اما اینکه کار منظم و هدفمندی انجام شود، نبود. کار رسانهای ما که افتضاح است. وقتی دشمن چهلسال پیش با تمام قوا شروع کرد به حملات، ما بعد از سی و چندسال تازه به فکر هیسپان تی وی به عنوان شبکه ماهوارهای به زبان اسپانیایی افتادهایم! من یکبار با سفیر کوبا صحبت میکردم، در خانه خودشان بودیم داشتیم تلویزیون نگاه میکردیم. گفت ببینید، این ماهواره پنجاه کانال مذهبی و دینی بودایی و هندو و مسیحی و کاتولیک و... دارد جز اسلام! از اسلام هیچ خبری نبود. ما خیلی عقب و خیلی ضعیف هستیم! حتی کارهایی که شده مثل هیسپان تی وی و کارهای دیگر هم رسالتشان خیلی انقلابی نیست! یک خبرنگار شیلیایی انقلابی که به عشق امام به ایران آمده و در هیسپان تی وی مشغول به کار شده بود، به من گفت تنها کسی که به نمازخانه این شبکه میرود و نماز میخواند من هستم! زده شد و رفت و الان با کره شمالی کار میکند. مسلمان شیعهای که بیستسال کار کردیم تا شیعه شود، میگفت مگر میشود در یک هیسپان تی وی 15 طبقه، یکی هم نماز نخواند؟! این واقعیت ما است. وقتی اصل دین این است، دیگر چه رسد به انقلاب که آخرین مرحله تدین است.
از نظر شما در امر تبلیغ، چه رویکردی موفق خواهد بود؟
در مهندسی تبلیغی یا مدیریت تبلیغی بحث امکانات مهم است. اگر این سؤال را کلی بگویید من میگویم رسانه کار کنید. اما نسبت به امکاناتی که حوزه و جمهوری اسلامی برای تبلیغ دارد ما متأسفانه به بسیاری از چیزهایی که در ذهنمان هست نمیرسیم چون مثلاً یکی مثل بنده که روی بیست کشور کار میکنم به صحبت و یا سخنرانی با رئیس جمهور، کلیسا، مصاحبه با سی ان ان میروم، یک فیلمبردار همراه من نیست که فیلمبرداری کند! ما تا این حد مشکل امکانات داریم. وقتی نتوانیم یک دوربین داشته باشیم چطور میخواهید برنامهریزی کنید؟! چطور میخواهید فکر کنید؟!
اما در کل باید بگویم در تبلیغ اولاً از فضای فرهنگی محض کمی به سمت خدمات اجتماعی بیایید؛ کاری که کلیساها میکنند. برای گرسنه نمیشود بنشینی بگویی صبر کن، مبلّغ اینجا باید صد دلار بدهد، اما ما چنین اجازه و امکانی نداریم! باید به سمت خدمات اجتماعی و تبلیغ بین تودههای مردم بیاییم، از کنگرههای نخبهای به سمت ملتها بیرون بیاییم. از صرفِ حرف زدن به سمت عمل کردن برویم. رفتار و سبک زندگی ما مبلغان و نمایندگان واقعاً اسلامی باشد، تا الگوی درست را تقدیم جامعه کنیم.
من یک برنامه در مدیریت حوزه دارم هشتاد جلسه در بحث روش تبلیغ در غرب دارم. آنجا میگویم که خیلی کارها میشود کرد.
تأکید شما به اساتید معارف اسلامی در مورد بازتاب جهانی انقلاب چیست؟
قبل از انقلاب، هویت شیعه در جهان یک هویت متفاوتی بود. نمونهاش در لبنان؛ شیعیان شهروندان درجه سه بودند. هر چه فلاح و کارگر داشتیم شیعه بودند. شیعه قدرت سیاسی اجتماعی نداشت، اما با پیروزی انقلاب اسلامی ایران، حرکتی در لبنان ایجاد شد که بعد به حزبالله تبدیل شد. امروز شیعیان لبنان نه فقط در لبنان بلکه در منطقه حاکمیت دارند، شیعیان دارند به یک نیروی منطقهای بلکه جهانی تبدیل میشوند. سیا میگوید مشکل ما در سوریه، ایران، چین، روسیه و حزبالله است که سید حسن میگفت وقتی ما ایران را در کنار روسیه و چین دیدیم گفتیم به به! بعد متوجه شدیم حزبالله هم در کنار آن است. جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی این قدرت و نیرو و عزت را به شیعیان داده است.
دوم اینکه آن موقع سه چهارم شیعیان لبنان کمونیستی و چپی بودند، چون الگویی نداشتند. البته نصف دنیا اینگونه بود. امروز نه فقط این الگوها را از صحنه حذف کردید بلکه خودتان الگو شدید. کسی مثل چاوز که تمام کتابهای کمونیستها را خوانده و مغزش پر از تفکرات چپی بود، آخرش یک بانکی درست میکند بدون سود، میگوید این را از انقلاب اسلامی یاد گرفتیم! یک نیروی بسیج درست میکند میگوید این کمیتههای نظامی مردمی را از ایران یاد گرفتم. شما الگوی بینالمللی شدید.
سوم شما برای بسیاری از ملتها یک امید، شدید ملتها کاملاً ناامید شدهاند. نه جریانسیاسی، نه مکتبسیاسی و نه رهبران سیاسی هیچکدام امیدبخش نیستند فقط جمهوری اسلامی در آنها امید بخش است. من این را با چشم خودم دیدم. افرادی از رهبران بزرگ را دیدهام که گفتند ما چپی و کمونیستی هستیم اما میدانیم که به نتیجه نمیرسیم ولی شماها میرسید، چون نتایج را دیدهاند. اسرائیل که در طول پنجاهسال سیلیهای عظیمی به عربها زده بود اما شما دارید به یک ابرقدرت منطقهای تبدیل میشوید.
خیلی از افرادی که تازه مسلمان بودند میگفتند: چقدر باید شکرگذاری کنیم جمهوری اسلامی آمد و در آخر دنیا به داد ما میرسد. امثال ما را از پانزدههزار کیلومتر آن طرفتر میآورند تا آموزش بدهند. به ما کتاب و علم و آموزش اخلاق و ارزشها میدهند. جامعهالمصطفی هم صدهزار طلبه تربیت کرده است. حجتالاسلام والمسلمین قمی که به یکی از جلسات مبلّغین آمده بود گفت: قبل از پیروزی انقلاب شیعیان مالزی به نجف آمده بودند. با مراجع صحبت کردند گفتند ما یک مبلّغ برای مالزی میخواهیم. چند ماه کل نجف را گشتند تا یکی را پیدا کنند، نشد! کسیکه بتواند برود با زبان یا بدون زبان! الان هزار نفر برای تبلیغ در محرم به مالزی میروند. این از دستاوردهای انقلاب اسلامی است. شاید شما که اینجا هستید متوجه این مسائل نشوید.
چه توصیهای به برنامهریزان تبلیغ اسلام و انقلاب دارید؟
معمولاً در بحث توسعه فرهنگی آدم باید از یک نقطه شروع کند و آن را تقویت کند تا کمکم گسترش یابد و بعد فراتر برود. خطای استراتژیک جمهوری اسلامی ایران این بود که از همان روز اول به همه جهان پرداخت و چون امکانات خیلی کمی داشت، نتوانست خیلی خوب تقویت کند. اگر از جای کمتری شروع میکردند بهتر بود. مثلاً جمهوری اسلامی بر لبنان یک تأثیر مستقیم و یک تأثیر غیرمستقیم داشته است؛ آن هم با تأسیس حزبالله و مقاومت یک نقطه شروع مطرح شد. بعد خود لبنان نمونه و الگو برای دیگر کشورها مثل شمال آفریقا شد. من تونس و مصر و مراکش رفتم آنجا خیلی از لبنان متأثر هستند. تأثیر غیر مستقیم که عرض کردم این است، در نیجریه و اندونزی هم همین است. اندونزی 3ـ4 میلیون شیعه دارد! قبل از انقلاب اسلامی ایران، شیعه قابل توجهای نداشت. میگفتند ما خیلی بیشتر از این شیعه داریم اما چون مشکلات سیاسی امنیتی دارند نمیگویند. انقلاب در آفریقا خیلی غوغا کرده است.
اگر ایران بخواهد فعالیت تبلیغی (دینی و انقلابی) خود را گسترش دهد، از نظر شما کدام مناطق اولویت دارد؟
شاید من بگویم اولویت فلان کشور است ولی اگر آنجا کار کنید آخرش میزنند، یا زندان میروید، یا طرف را میکشند. باید ببینیم که از چه بُعدی میخواهیم به این اولویتها نگاه کنیم. اگر دنیا را بین کشورهای آمریکایی و ضد آمریکایی تقسیم کنیم، مثل آمریکای لاتین و بعضی کشورهای آفریقا و آسیا، باید از اینها شروع کنیم. چون فضا راحتتر است. کشورهای آمریکایی مشکلاتامنیتی و سیاسی دارند، نمیتوانید پول بفرستید، تحقیق میکنند، زندان میروید و مشکلات دیگر دارد. اگر بتوانیم در ابتدا در یک فضای راحتتر کار کنیم که بعد که قویتر شدیم بتوانیم در آن کشورهایِ دشمن وارد شویم بهتر است.
نکته دوم از لحاظ مخاطبشناسی است. با مخاطبان کشورهایی مثل آمریکای لاتین، یا بعضی کشورهای آسیا و آفریقا راحتتر میشود کار کرد. من هم در کشورهای عربی کار کردهام، هم در آمریکای لاتین و اروپا، در اروپا ارتباطات خیلی سخت است. امکانات هم مهم است، امکانات محدودی اگر داشته باشید در آمریکای لاتین راحتتر است. اینها رویکردهایی است که باید در مهندسی تبلیغی داشته باشیم.
اهل سنت مخصوصاً وهابیت، در آمریکای لاتین هم کار تبلیغی میکنند؟
ماه رمضان پارسال برای تبلیغ به ونزوئلا رفتم؛ از تهران به ترکیه و از ترکیه به کاراکاس. وارد استانبول که شدم تنها بودم. یک طلبه ایرانی دیگر هم بود که میخواست جای دیگری برود. اما در همان هواپیما پانزده روحانی مبلغ سنّی سوار شدند! آفریقای جنوبی، مصر و هند و پاکستان؛ جماعت تبلیغی بودند. یک نفر در برابر پانزده نفر، تعداد مراکز و مساجد و مجله و کتابهای ما هم همینگونه است!
در آن کشورها، با شما تضاد و یا زد و خوردی هم دارند؟
جاهایی که از قبل دوست بودیم با اینها در ارتباط هستم. جاهایی که دیرتر وارد شدم خیلی ارتباطات خوبی نداریم چون بیشترشان وهابی هستند. بیشتر مراکز اسلامی وهابی هستند و ارتباط خیلی خوبی هم با ما ندارند.
شاخص رفتاری و یا تبلیغی شما چیست که مخاطبانتان به سوی شما جذب میشوند؟
در بحث تبلیغ آشنایی با فرهنگ مخاطب بسیار مهم است. وقتی من با یک کلمبیایی مینشینم میدانم که چه فکری دارد. نمیگویم زنا حرام است و موسیقی گوش نده! چون میدانم طرف متنفر میشود. شاید یکروزی اگر فرصتش پیش آمد اینها را به او بگویم. میدانم چه نیازها و چه خلأهایی دارد، و از چه چیزی رنج میبرد. من روی روانشناسی مخاطب خیلی کار میکنم.
نیازهای اجتماعی اینها برایم اساسی است و این اصل موفقیت است. بعد از آن، روش سخنرانی و سینپاتیک بودن و پیچیده نبودن و جدّی و عبوس نبودن میآید که اینها کمک میکنند. تبلیغ چهره به چهره هم مهم است. من خیلی در بند سخنرانی و منبر و خطابه نیستم. کار من میدانی است. شاید دویست نفر در پیتزا فروشی توسط من شهادتین گفتند. مردمی هستم و این خیلی جواب داده است؛ البته شاید جای دیگر جواب ندهد.
اساتید معارف چه کمکی میتوانند در امر تبلیغ جهانی اسلام و انقلاب اسلامی بکنند؟
در ارائه اسلام وقتی که ما میخواهیم اسلام را تقدیم مخاطب ناآشنا کنیم، هنوز یک منبع جامع و فراگیر در دست نداریم؛ که آدم بگوید این کتاب را بخوان تا با کل اسلام آشنا شوی. الان خیلی سلیقهای شده است. مبلغان مسیحی در تبلیغ خود یک کتاب هزار صفحهای دارند که کل مفاهیم کلیسا در آن هست؛ اما ما چنین چیزی نداریم. به نظر من اساتید معارف اسلامی میتوانند همکاری کنند چنین چیزی ارائه دهند و یک اسلامی را برای بُعد بینالمللی معرفی کنند.
چارچوب و طرح کلی برای این منظور دارید؟
چند سال پیش با دوستان پژوهشگاه تقریب مذاهب این را مطرح کردم و آنها هم در باب حدیث که تمام ابعاد اسلام در آن باشد شروع به کار کردهاند که اصل آن نه جلد، خلاصهاش سه جلد، و گزیدهاش یک جلد میشود. اگر اساتید بتوانند به صورت مکتوب به جای اینکه عین حدیث را بیاورند فکر و لُب آن را بیاورند چیز خوبی است که من تا به حال ندیدهام.
شما در هنگام تبلیغ، کتابی به عنوان منبع ابتدایی برای تازه مسلمانان آنجا در دست دارید؟
البته یک مجموعه از کتابهای چاپ شده و ترجمه شده میدهیم. مثلاً کتاب «شناخت اسلام» از شهید بهشتی و شهید باهنر، «مقدمه بر اسلام» از علامه طباطبایی، بعضی کتابهای شهید مطهری، مثل «حقوق زن در اسلام»، «آزادی معنوی»، «انسان کامل»، که ترجمههای خوبی از آنها شده است. کتابهای مرحوم آیتالله سیدمجتبی موسوی لاری هم ترجمه شده که در آنجا استفاده میشود. نوشتن یک منبع کاری شدنی است، البته باید با رویکرد تبلیغی باشد. ما کتاب، زیاد داریم اما شما بخواهید توحید را با ادله فلسفی بگویید علتالعلل و علت اولی و این گونه مباحث، به درد خودمان هم نمیخورد. اگر قرار بود خدا اینقدر پیچیده باشد که من هم که مسلمان بودم، این را میخواندم نه تنها هیچ رغبتی به اسلام نمیداشتم بلکه کافر هم میشدم!
خوبی اساتید دانشگاه این است که چون در فضای طلبگی نیستند، و با جوانان سر و کار دارند، قلمشان برای فضای ما بهتر است. یکی از مشکلات ما همین است، بحث طلبگی برای فیضیه است و در تبلیغ نباید آنگونه باشد.
حرف آخر
شیوه من در تبلغ اسلام این است که شریعت را در ابتدای کار حذف کردهام. من یکی دو سال اول، اصلاً در اسلامی که به تازه مسلمان آمریکای لاتین معرفی میکنم، شریعت نداریم! راز موفقیت من همین است. من آمار دارم 50% از تازه مسلمانان اگر شریعت را بگویی بر میگردند. فشار روانی و فشار بر زندگی و فشار اقتصادی که شریعت از ابتدا میآورد، باعث بریدن تازه مسلمان میشود.
من در یکی دو سال اول شریعت را حذف میکنم بعد که مطمئن شدم طرف فهمید خدا هست و فهمید آخرت و جهنم و سؤالی هست، آن موقع کم کم شریعت هم داریم. من شاید علم چندانی نداشته باشم ولی در این زمینه، تجربه دارم. چندبار خودم لمس کردم. وقتی میخواهی متدین سرسخت باشی حتماً اول صبح و ... طرف دو سه روز که میآید بالاخره یک نماز هم نمیخواند، آخرش ملحد و کافر میشود. مخصوصاً در فرهنگی که کاملاً نقیض فرهنگ اسلام است. تازه مسلمانی به من میگفت شراب خون من است و در قلبم موسیقی میتپد؛ من به این شخص چه بگویم؟!
با تشکر از شما بابت همسخنی با اساتید معارف و مبلغان دانشگاههای کشور، آرزوی توفیق روزافزون برای شما داریم.
سوتیتر
اولاً تاریخ مسیحیت کاتولیک در آمریکای لاتین تاریخ سیاهی است. مسیحیت نزد سرخپوستها یعنی استعمار، قتلعام صد میلیون سرخپوست، حذف تمدن اینگاها و مایاها و تحمیل تمدن غرب، حذف زبان و فرهنگ ملی و تحمیل زبان و فرهنگ اسپانیولی؛ از این جهت تنفر خاصی نسبت به کلیسا دارند. ثانیاً اینها بهخاطر استضعافِ تاریخی 500 ساله، فطرتاً انقلابی هستند و از همان بدو تولد میخواهند علیه آمریکا قیام کنند. اسلام ناب برایشان یک باب امید باز میکند؛ مخصوصاً وقتی بُعد اجتماعی اسلام و سیره عملی اهلبیت را به اینها میگوییم خیلی برایشان جالب و جذاب است. امیرالمؤمنین در مقابل مفهومی که اینها از کشیشها دارند، در اوج ارزشهای انسانی قرار میگیرد؛ او که هم شب هزار رکعت نماز میخواند هم صبح بین فقرا نان توزیع میکرد. وقتی میبینند دینی هست که فقط اخلاق و معنویت نیست، بلکه تعهد اجتماعی و جهاد و قیام علیه ظلم هم دارد، برایشان خیلی جالب است. خودشان به ما میگفتند که رهبران ما مثل چگوارا و فیدل کاسترو محدود بودند، وقتی با رهبران شما مثل امیرالمؤمنین آشنا میشویم میبینیم این دریایی است که کناره ندارد.
نکته اول جذابیت، عقلانیت تشیع و مکتب اهلبیت است. در زندگی یک مسیحی عقل به عنوان ابزاری معمولی برای فهم مسائل است و جایگاه درک و تفصیل دین برای عقل وجود ندارد. اینها از تعبد استفاده میکنند و ایمان را مقابل عقل میبینند. برعکس در اسلام باید تحقیق کنید و خودتان در اعتقادات مجتهد شوید. این برایشان جالب است. نکته دوم بُعد اجتماعی و حرکتی دین اسلام است. اسلام دینی نیست که فقط مراسمی در معبدش داشته باشد و فقط برای یک روز باشد. دین دینامیک است، که باید قیام کنید، باید بجنگید و دفاع کنید. در اسلام ظالم و مظلوم مساوی نیستند. تفکر چپ هم که در آمریکای لاتین رشد کرده به خاطر همین بوده است. نکته سوم: در باب قانون و جامعیت شریعت اسلامی است که در همه ابواب زندگی، حکم و قانون دارد که برایشان خیلی جالب است. چهارم ثُبات ارزشی اسلام است، در مقابل نسبیتی که غربیها معرفی میکنند. در اسلام چنین نیست که چیزی یکروز خیر باشد و یکروز شر! ثبات و قاطعیتی در اسلام هست که حق و باطل مشخص است. نسبیت در غرب شرایطی را ایجاد میکند که معلوم نمیشود و کسی به نتیجه قاطعی نمیرسد. تعالیم روشن اسلام در مقابل ابهاماتی که آنها دارند خیلی جذاب است.
جهل نسبت به جامعه ایرانی زیاد است. جمهوری اسلامی متأسفانه نتوانسته انقلاب خود را خوب معرفی کند. از آن طرف دشمن هم خیلی خوب، ایران را بد معرفی میکند. جمهوری اسلامی در بُعد تبلیغ بینالملل هر نوع برنامهای دارد مگر برنامه تبلیغ درست! من با سفرا و کنسولها و رایزنهای فرهنگی ایران در آن کشورها خیلی درگیر شدهام. در یکی از کشورها شاهد بودم که از طرف نمایندگی ایران پنج نمایشگاه میگذارند که نتیجه آخرش میشود یک پرس چلوکباب و لباس سنتی و غذاهای محلی ایران! من از ایشان پرسیدم ببخشید! مثلاً شهادت و جهاد و عدالت جزء فرهنگ شما نیست؟! این معرفی انقلاب است؟! انقلاب این است که طرف در آخر با چلوکباب ایرانی آشنا شود؟! همچنین در مهندسی یا مدیریت تبلیغی بحث امکانات مهم است. مثلاً بنده که روی بیست کشور کار میکنم اعم از صحبت با رئیس جمهور، یا سخنرانی در کلیسا، مصاحبه با سی ان ان، ووو حتی یک فیلمبردار همراه من نیست که از این کارها فیلمبرداری کند! ما در تبلیغ اولاً از فضای فرهنگی محض باید کمی به سمت خدمات اجتماعی بیاییم؛ کاری که کلیساها میکنند. برای گرسنه نمیشود بنشینی بگویی صبر کن، مبلّغ اینجا باید صد دلار بدهد، اما ما چنین اجازه و امکانی نداریم! باید به سمت خدمات اجتماعی و تبلیغ بین تودههای مردم بیاییم، از کنگرههای نخبهای به سمت ملتها بیاییم. از صرفِ حرف زدن به سمت عمل کردن برویم.
قبل از انقلاب، هویت شیعه در جهان یک هویت متفاوت بود. نمونهاش در لبنان؛ شیعیان شهروندان درجه سه بودند! هر چه شیعه بودند فلاح یا کارگر بودند. شیعه قدرت سیاسی اجتماعی نداشت، اما با پیروزی انقلاب اسلامی ایران، حرکتی در لبنان ایجاد شد که بعد به حزبالله تبدیل شد. امروز شیعیان لبنان دارند به یک نیروی منطقهای بلکه جهانی تبدیل میشوند. دیگر اینکه آن موقع سه چهارم شیعیان لبنان کمونیستی و چپی بودند، چون الگویی نداشتند. امروز نه فقط این الگوها را از صحنه حذف کردید بلکه خودتان الگو شدید. کسی مثل چاوز که مغزش پر از تفکرات چپی بود، آخرش یک بانکی بدون سود درست میکند، میگوید این را از انقلاب اسلامی یاد گرفتم! یک نیروی بسیج درست میکند میگوید این کمیتههای نظامی مردمی را از ایران یاد گرفتم. سوم شما برای بسیاری از ملتها امید شدید. ملتها کاملاً ناامید شدهاند. نه جریانسیاسی، نه مکتبسیاسی و نه رهبران سیاسی هیچکدام امیدبخش نیستند. افرادی از رهبران بزرگ را دیدهام که گفتند ما چپی و کمونیستی هستیم اما میدانیم که به نتیجه نمیرسیم ولی شماها میرسید، چون نتایج را دیدهاند.