
درآمد
آیتالله حاج شیخ حسین لنکرانی(ره)در عرصه سیاسی، فرهنگی و تاریخی، گفتارهای کوتاه و نغزی دارد که نه تنهاترجمانی برای دغدغهها، دیدگاهها و عملکردهای اوست؛بلکه مشعل فروزانی برای «روشنگری» و«بصیرتافزایی» در روزگار ما است. آنچه در ادامه از نظر میگذرانید، دستمایه خوبی برای کشف «اندیشههای سیاسی» و «بینش تاریخی» آن بزرگمرد است.
سیاست و استعمار
· هر كتابى را بايد از اول به آخر خواند، جز كتاب سياست كه مطالعه آن را بايد از آخر شروع كرد![1]
· ملت ايران! به خدا قسم، استعمارشناسى از اتمشناسى و ويروسشناسى مشكل تر است؛ چه كنم؟ مكتب ندارد، مدرسه ندارد، سابقه مىخواهد، تجربه مىخواهد، قريحه مىخواهد، ايمان مىخواهد، استمداد از مبدء مىخواهد، استمداد از ارواح مقدسه مىخواهد، و بالاخره دينشناسى و دشمنشناسى مىخواهد و براى مردم مسلمان يك فيض الهى است كه به آنها افاضه مىشود.[2]
· در سیاست، باید بر اسب اطمینان سوار شد و تازیانه سوء ظن را در دست گرفت. یعنى در مسائل سیاسى باید با كمال دقت و احتیاط حركت كرد و از سادهاندیشى پرهیز نمود؛ و گرنه فریبمان مىدهند و شكست مىخوریم.
· هیچ چیزى، خارجیهاى ذى نظردر مملكتى را به قدر «تمركز افكار عمومى در موقعیتهاى بزرگ و حسّ تفاهم ذاتالبین [بین دولت و ملت]» به وحشت نمىاندازد و همین طور هیچ چیزى خارجیها را به قدر «عدم اطمینان مردم نسبت به مقامات عالیه و توسعه و اشتداد عدم نارضایتیها» خوشحال نمىسازد.
· در سیاست، باید یكى فرمانده بوده، و بقیه سرباز باشند؛ یكى فیلسوف است، بقیه باید شاگرد باشند. یك مكتب خانه، دو ملاّ نمىخواهد!
· من عقیده دارم (و قبلاً هم گفتهام) كه باید قانون اساسى كشور را به تعداد زیاد چاپ كرده و در دسترس مردم قرارداد و آنان را تشویق و ترغیب كرد تا بخوانند و با حقوق خود در قانون اساسى آشنا شوند. بایستى بچهها را از كودكى و جوانان را از جوانى با قانون اساسى آشنا كنند، تا از ابتداى عمر به حقوق قانونى و ملىشان آگاه شوند؛ كه آگاهى آنها به این امر، خیلى در اصلاح امور و بهبود اوضاع كشور مؤثر است.[3]
· ظلم نقطه كوچكى است كه تحمل مظلومان، آن نقطه كوچك را بزرگ مىكند.[4]
· استقلال، از فردها شروع مىشود و به اجتماع سرایت مىكند.
· من پانزدهم خرداد را حق دارم به «قیامِ ملّىِ خالصِ عدالتخواهىِ اسلامى» تعبیر كنم.
· آمریكا الاغ هارى است كه بارش طلا است![5] فرق انگلیس و آمریكا در آن است كه، انگلیسیها نسبت به دین و مذهب اسلام، لابشرط بوده و عناد ذاتى با مذهب ندارند. آنچه كه براى انگلیسها در درجه اول و آخرْ مهم است منافع سیاسى و اقتصادى آنها مىباشد؛ مذهب اگر مانع دستیابى آنها به منافع و مطامع مادّىشان باشد (كه غالباً در ایران اسلامىِِ شیعه، چنین بوده است) با آن در مىستیزند و به تضعیف و احیاناً نابودى آن همت مىگمارند، و اگر وجود مذهب، در زمانى، مایه دستیابى ایشان به مطامعشان نباشد بلكه احیاناً (مثلاً به عنوان سدّى در برابر پیشرفت كمونیسم) به زیان دشمنان آنها عمل كند از آن حمایت هم مىكنند. ولى آمریكاییها، چنانكه از پیشینه عملكرد آنها در ایران (به ویژه در نقاطى چون ارومیه و...) معلوم و مشهود مىگردد، در عین آنكه به دنبال منافع خویش هستند، با مذهب اسلام و تشیع اصولاً عناد ذاتى دارند و بناشان بر محو و نابودى مذهب است.[6]
· «آل سعود» کنیز آمریکاست! صدماتی که سعودیها از بدو پیدایش و فعالیت خود به اسلام و مسلمین زدهاند نظیر آن را در طول تاریخ نمیتوان پیدا کرد.
· روسها همیشه توبرهكش انگلیسها بودهاند (و در سیاست خارجى، استقلال و ابتكار نداشتهاند).
· در عرصه سیاست، منطقِ «مرغ یك پا دارد»، منطقى خام و نادرست است. سیاستمدار پخته و كارآمد، كسى است كه یك پاى وى، به مثابه پاشنه در، همواره روى «اصول» و «مبانى» استوارِ نظرى و عملى، «ثابت» باشد و پاى دیگرش، در «تحرك و چرخش». سیاستمدارى كه چنین نباشد، به زودى كارش به بنبست و ناكامى كشیده و خود و دیگران را به شكست و نابودى خواهد كشانید.
· من به ایمان این سید [امام خمینى(ره)] ایمان دارم و آسمان به زمین بیاید و زمین به آسمان رود، مطلب همین است كه گفتم.
· مصدق به موازنه در سیاست خارجى فكر مىكرد، ولى در عمل همه ابرقدرتها را علیه خودش متحد ساخته است. رزم آرا به موازنه فكر نمىكرد، ولى عملاً آنهارا به جان هم انداخته بود.[7]
· قوامالسلطنه «متخصص خرابكارى در سیاستهاى داخلى» است.[8]
· كم اتفاق مىافتد كه بین اشخاص بزرگ دوراندیش با معاصرینشان هماهنگى كامل پیدا شود؛ زیرا آنها بالفطره مىبینند و تشخیص مىدهند آتیهاى را كه دیگران نمىتوانند ببینند و تشخیص دهند.
· مبرزترین رجل سیاسى كسى است كه از اوضاع، به نفع مقصود صالح خود استفاده كند. عاقلترین مرد اجتماعى كسى است كه بتواند مخصوصاً افكار عمومى یك ملت و امور واقعىِ مورد احترام آنها را پیدا كرده و از همان راهِ تعظیم در مقابل افكار ملى، در تكمیل نقایص آنها بكوشد.[9]
· كسانى مىتوانند موفق به اصلاحات شوند كه داراى این سه وصف باشند: وطنخواه، وطنشناس، آزادىخواه بالفطره.[10]
ایران، اسلام و تشیّع
· ایران، ظرف مذهب و ملیّت ماست؛ یعنی ایرانْ ظرف است و تشیعْ مظروفِ آن و مصونیتِ مظروف، بسته به مصونیت ظرف است و اگر مظروف بریزد، ظرف بهاى چندانى نخواهد داشت!سقِّ استقلال و تمامیت ارضی ایران را با تشیّع برداشتهاند و بنابراین حفظ استقلال و یکپارچگی این کشور با خدشه در مبانی تشیع، ممکن نیست.
· باید، با قوّت، شعائر را حفظ كرد؛ چرا كه با حفظ آن، آرام آرام، همه چیز درست مىشود؛ و هیچگاه نومید نشوید زیرا كه ایران صاحبى دارد و این كشور از اینگونه مشكلات (آشوبگرىِ تودهایها، سست عنصرىِ دولت موقت، و...) ، بلكه سختتر از آن، بسیار دیده است.[11]
· آهای ایرانی! خودت را بشناس و خدا را بیشتر شکر کن که تو تنها مملکت و ملت شیعه هستی که استعمارگران نتوانستند رسماً تحت استعمار و قیمومیتت درآورند. در صورتی که تمام ممالک عربی و اسلامی و غیر اسلامی آسیا و آفریقا، رسماً به شکل مستعمره و مستملکه و منضمّه درآمده بودند. برای تو هم نزدیک به سه قرن، دامها گستردهاند که از تو امضای بندگی بگیرند ولی تو امضا ندادهای و در مقابل دسایس و زیر شکنجههای استعمارگران جان کندهای ولی جان ندادهای... اگر قیام شاه اسماعیل صفوی نبود، اگر علما و روحانیون توی شیعه نبودند، تو هم در عداد دیگران قرار میگرفتی.[12]
· ایران خانه ایرانى، و حاكم بر آن، تنها اراده ملت ایران است.[13]
· همیشه گفتهام كه: جنگها و قراردادهاى موضعى قابل تغییر نیست. براى اینكه [استعمارگرها در اینگونه موارد] نفع مشترك و ضرر مشترك داشته و با هم همكارى دارند. آن، قراردادهاى عمومى است كه قابل تغییر است و ممكن است ناگهان عوض شود... الآن بین جبهه شرق و غرب، علیه ایران و تشیع، همكارى و اتحاد موضعى است. به دیگران كار ندارند؛ به ایران شیعه كار دارند.[14]
· آمریکا و صهیونیسم در پنج قاره میدان را برای دستگاه جاسوسی بهاییت باز کرده است. الآن روس، آمریکا، انگلیس و فرانسه [در حمایت از بهاییت] با هم همکاری دارند. همه دارند حمایت میکنند...و حساسیت و پیگیری مشترک مارکسیسم و کاپیتالیسم راجع به حمایت از جاسوسان بینالمللی بهاییت، گویی خیلی بـیشتر از مشترکات دیـگر آنـهاست.[15]
· تقیّه، دستورى از امام(ع) براى رجال سعى و عمل است؛ و الا پیرزنهاى خانهنشین كه احتیاجى به امر و نهى نداشتند. تقیّه یعنى كار كردن و گیر نیفتادن؛ تقیّه یعنى زدن و نخوردن.
· تشخیص نحوه تبلیغ تشیع در بلاد غیر شیعی با عقل است. شخص عاقل کسی است که مقاصد خویش را با اقتضائات موضعی و موقعی و استعداد مخاطبان تطبیق کند. اگر شیعه و غیر شیعه جمع بودند، باید مطالبی را انتخاب کرد که در عین تاثیرگذاری، ناراحتی ایجاد نکند. باید مثل احکام اسلام و سیره پیامبر (ص) حقایق را تدریجی، مرحله ای و حساب شده بیان کرد و اقتضاء زمان و مکان و نیاز و استعداد جامعه را سنجید.[16]
· اتحادْ واجب، وحدتْ محال، استهلاكْ انتحار [است]... ما پاسداران حریم پاك اتحاد (بین مسلمانان) هستیم؛ اما اتحاد سیاسى كه جبههبندىِ واحدى درمقابل دشمنان است. اینجا به این نكته حساس باید تذكر داد كه: اتحاد، غیر از وحدت است. «اتحاد» عبارت است از اینكه كلّیه فِرَقِ اسلامى در مقابل اجانب مخصوصاً صهیونیسم و به طوركلّى استعمار، جبهه واحدى تشكیل دهند و با هم برادرانه زندگى كنند و در مقابل دشمن متحداً بجنگند؛ اما هركس به عقیده خود [پایبند] باشد و احترام عقاید دیگران را نگهدارد. این است معنى اتحاد، و مسلَّم چنین كلمهاى مقدس بوده و بر مسلمین واجب است كه متحد باشند. اما «وحدت» عبارت است از اینكه ما ـ و تنها ما ـ عقاید خود را پایمال كنیم و در مقابل چند نفر متعصب مغرض، خودباخته شویم. لذاست كه مىگوییم: اتحادْ لازم است و واجب، ولى وحدتْ محال است و حرام!وحدتِ نظرهاى كلامى، محال و اگر تحمیل شود ثمره آن توقیف افكار و تعطیل تفكر است.[17]
تاریخ و تاریخنگاری
· تاریخ، امینى است خائن و خائنى است امین؛ و فقط آلتى است براى تحقیق و استنباط، و نتیجه تابع قوه استنباطِ مستنبط است. تاریخ براى «شنیدن» است نه «باور كردن». در هر صورت، با وجود خیانتهاى تاریخ، افرادِ هوشمندِ آشنا به عمق وقایع مىتوانند از همان ساختههاى تاریخ نیز حقایق را بیرون بكشند. تاریخ، هرقدر هم خائن باشد، با مرور زمان مىشود حقایق را از آن بیرون كشید.
· گروهى عقیده دارند كه تاریخ و اوضاع و احوال اجتماعى، شخصیتها را مىسازد و جمعى دیگر برعكس معتقدند كه این، شخصیتها هستند كه موجد تاریخاند... ولى حقیقت این است كه هم شخصیتها در تاریخ مؤثرند و هم تاریخ در شخصیتها اثر دارد.
· موجد تاریخ لزوماً نمىتواند تاریخ نویسِ [ كاملاً مطلوبى] باشد؛ زیرا هیچ كس نمىتواند در نوشتهاى كه راجع به خود اوست، عواطف واستنباطهاى شخصى خود را دخالت ندهد. به علاوه، مورخان هم درباره قدرتى كه سركاراست نمىتوانند در عصر صاحب قدرت، مطالب بىطرفانه بنویسند؛ و نمونههاى آن كتب تاریخى است كه در زمان نادرشاه و پادشاهان قاجار نوشته شده است، و معروف است كه مىگویند: اگر تاریخ درباره قدرتى كه حكومت مىكند در همان عصر نوشته شود باید چند صفحه آن را سفید گذاشت تا پس از زوال قدرت معاصر مورخ، مورخان بىطرف بتوانند حقایق را در صفحات مزبور بنویسند![18]
مرامنامه
· به خدا قسم، من از اول عمرم تا كنون، دنبال پیاده كردن مذهب اهل بیت(ع) بودهام و هر قدمى كه برداشتهام به خاطر این مسئله بوده است؛ یعنى اگر قدمى هم اشتباهى برداشته باشم ولى انگیزهام این بوده است كه گفتم.
· [خطاب به نمایندگان مجلس شورای ملی چهاردهم]: شما همهتان، بین خودتان، مرا مىشناسید و مىدانید كه من سرِ روس با انگلیس نمىجنگم و سرِ انگلیس هم با روس نمىجنگم... یك ایرانى شریف بزرگتر از این است كه افكار طفیلى و تَبعى داشته باشد. بیایید سیاست را در دستهاى صالح مركزیت بدهید.[19]
· جمله «نجات ایران، در گرو یك مرتبه انتخابات آزاد است»، نزدیك به سه ربع قرن شعار دائمىام بوده است.[20]
· در تاریخ ایران، قضیه مهمى كه من در آن مؤثر نباشم از 11، 12 سالگىام به این طرف، مطلقاً وجود ندارد. منتها گاهى مبارزه علنى بوده و گاهى به حسن تدبیر كارها [مخفیانه و غیر مستقیم انجام مىگرفته است] و خدا را شاهد مىگیرم مقصدم به غیر از حكومت اسلامى و نجات امت اسلام چیز دیگرى نبوده است [با حالت تأثر] و همیشه، همیشه هر چه بوده همین بوده است... و این را نیز بدانید كه من، در هیچ حزبى، گروهى، جمعیتى، هیچ جایى عضویت نداشتم و حتى در مجلس [چهاردهم] هم كه اقلیت آبرومندى از مردمان خوب آنجا بود یك فراكسیون منفردین تشكیل دادند، من آنجا هم در عین حال كه هرجا لازم بود به آنها كمك مىدادم و زیر بغلشان را مىگرفتم و از آنهاكمك مىگرفتم. اما در مورد عضویت در فراكسیون، به یك بهانه ادبى و با یك شوخى -كه عنوان منفردین با فراكسیون قابل جمع نیست و من اگر عضو شوم به من اعتراض مىكنند كه آخوند! تو سواد دارى و درس خواندهاى، چطور شعورت نرسید كه انفراد با تجمع سازگار نیست! ــ حاضر نشدم.[21]
[1].هفته نامۀ مرد امروز (صاحب امتیاز ومدیر:محمدمسعود)، ش54، مورخ 4/2/1325ش، مصاحبه مدیر با آقای شیخ حسین لنکرانی، ص2.
[2].نوار سخنرانى در روز 13 مرداد 1361ش، براى جمعى از بانوان فرهنگی عضو حزب جمهورى اسلامى.
[3].به نقل از: دكتر قاسم لنكرانى.
[4].خطابه سنگلج، عيد فطر 1362 قمرى.
[5].بخشى از مقدمۀ آیتالله لنكرانى بر کتاب: خاطرات سياسى و تاريخىِ مستر همفر در كشورهاى اسلامى، ترجمۀ على كاظمى،چ 3، تهران، بىنا، 1361.
[6].آیتالله حاج شیخ حسین لنکرانی، از تعامل تا تقابل با آمریکا، قسمت اول، فصلنامه تاریخ معاصر ایران، س7، ش28، زمستان 82، ص 17.
[7].آیتالله حاج شیخ حسین لنکرانی، تعامل با رجال دین، دانش و سیاست(1)، فصلنامه تاریخ معاصر ایران، س9، ش36، زمستان 84، ص 61-81.
[7].همان، ص 24.
[8].روزنامه ايران ما، ش 892، 18 آذر 26، ص 1ـ2.
[9].بخشی از پيام به ملت ايران و اهالى تهران در تاریخ چهاردهم آذرماه 1322.
[10].هفته نامۀ مرد امروز، همان.
[11].آیتالله حاج شیخ حسین لنکرانی، تعامل با رجال دین، دانش و سیاست(2)، فصلنامه تاریخ معاصر ایران، س10، ش37، بهار85، ص130- 125.
[12].همان، ص 24.
[13].اعلامیه «براى قضاوت تاريخ»، 14 ثور 1303 ش.
[14].گنجینه معرفت...، محمود رامیان، مخطوط، تهران، 19 خرداد 1360، ص 339.
[15]. اظهارات و خاطرات آیتالله حاج شیخ حسین لنکرانی درباره بابیگری و بهاییگری، فصلنامه مطالعات تاریخی، ش17، تابستان 86، ص77.
[16].مصاحبه برخی از مبلغین کردستان با ایشان، مورخ 21/12/1360.
[17]. برگرفته از دستنوشته آیتالله لنکرانی در حدود سال 1352.
[18].قصار تاریخی را از دیباچه کتاب منتشرنشده استاد ابوالحسنی منذر(ره) با عنوان:«اظهارات و خاطرات آیتالله شیخ حسین لنکرانی درباره مشروطیت وشیخ فضل الله نوری» برگرفتیم.
[19].سياست موازنۀ منفى در مجلس چهاردهم، حسين كى استوان، انتشارات روزنامه مظفر، تهران 1327، 2/145.
[20].سخنان آیتالله لنکرانی در مردادماه 1358.
[21]. نوار مصاحبه صداوسيما با آن مرحوم، مورخ 7/9/1361.