
اشاره: خطیب، سیاستمدار، دینشناس، تاریخدان، نَسّابه، روزنامهنگار، شاعر، «علامه مجاهد، بزرگمرد دین و سیاست، همسنگر مبارزاتى آیتاللّه سید حسن مدرّس و از یاران صمیمى و قدیمىِ رهبرِ فقید و بنیانگذار جمهورى اسلامى آیتاللّه العظمى امام خمینى(ره)، حضرت آیتاللّه حاج شیخ حسین لنکرانى»[1] مشهور به «مرد دین و سیاست»[2] از روحانیان مبارز و پرتکاپوى عصر ما است که بررسى و مطالعه حیات سیاسى و فرهنگىِ او، درسها و تجربههای بسیارى را براى مبارزان راه آزادى و استقلال کشورمان در بر دارد.
وى در حدود 1310 قمرى در منطقه سنگلج تهران (حوالى پارک شهر کنونى) متولد شد و در کودکى همراه پدرش از نزدیک شاهد تحولات جنبش مشروطه و مجاهدههای مرحوم حاج شیخ فضلاللّه نورى گردید و در همه مراحل مبارزه مستمرّ ملت ایران با استبداد و استعمار، از زمان جنگ جهانى اول تا جنبش 15 خرداد و 22 بهمن، حضور فعّال داشت.
معارف
مقام معظم رهبری
آ شیخ حسین لنکرانی؛ روحانی سیاسیِ کهنه کار
«خدا مرحوم آ شیخ حسین لنکرانی، روحانی سیاسىِ کهنهکار قدیمی را رحمت کند. ایشان سالهای ۵۳ و ۵۴ یا شاید هم زودتر – سالهای اواخر دهه چهل - وضعیت رژیم طاغوت را تشبیه میکرد به کسی که روی یک گنبدی رفته و یک دستمال ابریشمی هم دستش است که توی آن پر از گردوست؛ و گوشه این دستمال وا شده، و گردوها همین طور دارد میریزد؛ این میخواهد این گردو را بگیرد، یک گردو از آن طرف میافتد، یک گردوی دیگر، یک گردوی دیگر، خودش هم روی گنبد است! بالاخره آدم روی زمین صاف، باز میتواند گردوها را هر جور هست جمع کند. به نظر من امروز نظام سلطه در مواجهه با حرکت اسلامی یک چنین حالتی دارد. جاپایش محکم نیست».[3]
آیتالله حاج شیخ مرتضی تهرانی
تیز فهمی و سلامت روح از ویژگیهای او بود
آیتالله حاج شیخ مرتضی تهرانی - از شاگردان برجسته امام خمینی(ره) و فقيه و مدرّس و مبارز - درباره آیتالله شیخ حسین لنکرانی معتقد است:
«... ايشان يك مرد پخته سياسى بود و مرد درستى هم بود و زندگى ساده زاهدانهاى داشت و اهل جاه و مقام و اين حرفها نبود و، علاوه بر اين، خيلى تيز فهم هم بود... آقاى لنكرانى كسى بود كه در مسائل سياسى خود را صاحبنظر مىدانست و از كسى تبعيّت نمىكرد. خُب، در كنار اين وضعيت فكرى، آن سلامت روح را هم داشت...
من آقاى آشيخ حسين لنكرانى را دو بار ديدم: يك بار در منزل امام(ره) در كرج و يك بار هم در منزل يكى از دوستان كاسبمان در تجريش. پس از قيام و كشتار 15 خرداد، در سالهايى كه همه آقايان مشغول مبارزه بودند و راجع به مسائل روز و مظالم دستگاه اعلاميه صادر مىكردند، ما 30 نفر از آقايان (نظير حاج آقا حسن قمى، اخوى ايشان حاج آقا باقر قمى، حاج شيخ حسين لنكرانى و...) را دعوت كرديم كه ببينيم در آن موقعيت چه بايد كرد و نسبت به جريانات روز و مسائل مبارزه چه تدابير و مواضعى بايد اتخاذ نمود؟ ايشان ضمناً نسبت به امام(ره) خيلى علاقه و اعتقاد داشت و يك روز كه ما به منزل امام(ره) در كرج رفته بوديم، آقاى لنكرانى را هم آنجا ديديم. ماجرا به زمان حيات آيتاللّه بروجردى مربوط مىشود. امام(ره)، در آن موقع، مبتلا به تب مالت بودند و فصل تابستان خانهاى در كرج اجاره كرده و آنجا تحت درمان قرار داشتند».[4]
آیتالله حاج سیدعباس کاشانی(ره)
شیخ حسین لنکرانی از مفاخر تاریخ است
فقیه و عارف بالله مرحوم آیتالله حاج سیدعباس کاشانی در گفتگویی عنوان میکند: «مرحوم حاج شیخ حسین لنکرانی بین شیعه خیلی مظلوم واقع شده است. واقعاً حیف است چون اینها از مفاخر تاریخاند. او خوب مردی بوده و من از ایشان قصّهها دارم . آشیخ حسین کم میآمد قم؛ حیف. البته یک شب در منزلی که در خیابان گلوبندک داشت، پیشش بودم. موقع خواب ديدم اين پيرمردِ حدوداً صد ساله برخاست و با آن وضعيت جسمى، هفت تيرش را درآورد و زير متكايش گذاشت. در زير متكا نيز يك شصت تير وجود داشت. ايشان در خانه تنها بود و جز من كسى با ايشان نبود. من تحمل نكردم و گفتم: آقا، اين هفت تير چيست؟! گفت: من دشمن، زياد دارم. گفتم: تا به حال حملهاى هم به شما صورت گرفته است؟ گفت: بله، زياد به سراغم آمدهاند، ولى موفق نشدهاند.
مرحوم لنكرانى شخصيتى بَكّاء بود. من در طول عمرم، دو نفر را ديدهام كه به نحوى فوقالعاده، اهل گريه و خنده بودند و گريه و خندهشان هم مركّب و نزديك به هم بود: حاج شيخ حسين لنكرانى در تهران و آقا شيخ غلامرضا در يزد. آن دو داستانى براى انسان نقل میکردند و يا مزاحى مى کردند و از خنده، قهقهه مىزدند و ديگران را هم به خنده مىانداختند، بعد چيزى نمىگذشت كه فىالمثل درباره مصائب اهل بيت پيامبر(ع) مطلبى سوزناك مىگفتند و مانند باران اشك مىريختند و اشك ديگران را هم درمىآوردند. این ذخائر حیف است که از دست بروند و محاسن اینها زیاد در دست است».[5]
آيتاللّه حاجآقا رضى شيرازى
در سياست مرد دقيقالنظرى بود
آیتالله حاج آقا رضی شیرازی، از علماى برجسته و خدوم تهران و صاحب آثار علمى گوناگوناند كه با دو واسطه نسب به ميرزاى شيرازى بزرگ مىرسانند.[6] ايشان در تاريخ 14 آبان 81 اظهار داشتند: «آ شيخ حسين لنكرانى، يك زندگى طلبهوار داشت؛ ساده و خيلى خودمانى. ايشان در مسائل سياسى مرد دقيقالنظرى بود. كم سخن مىگفت ولى گفتارش پربار بود. او را اهل بازى و كلك هم نديدم؛ به نظر من، مرد صاف و خوب و درستى مىآمد... در مسئله ولايت و ارادت به ساحت معصومين(ع)، خيلى شديد و استوار بود، چندانكه وقتى صحبت امام حسين(ع) و مصائب وارده بر اهلبيت(ع) به ميان مىآمد، اشك از چشمانش جارى مىشد. چنين حالتى در او مشاهده مىكردم».[7]
دکتر رضا داوری اردکانی
نام شیخ فضلالله را که میبرد، روحی له الفداء میگفت
فیلسوف و متفکر معاصر دکتر رضا داوری درباره ایشان میگوید: من اولین بار که مرحوم لنکرانی را دیدم، وقتی وارد کوچه ایشان شدم، دیدم کوچه، نامش شیخ فضلالله است. بعد از [ایشان درباره] شیخ فضلالله پرسیدم، ایشان گفتند که من خانه را مخصوصاً انتخاب کردم، باید خانه من در کوچه شیخ فضلالله باشد. و من نمیدانستم حاج شیخ حسین لنکرانی چنین ارادتی به شیخ فضلالله دارد و هر وقت اسم شیخ فضلالله را میبرد، روحی له الفداء میگفت. ایشان برای سه نفر روحی له الفداء میگفت که یکی برای مرحوم شیخ فضلالله نوری بود.
خاطرهای را نقل میکنم: شبی مرحوم آقای لنکرانی تلفن کرد که من باید شما را ببینم و توضیح دادند که من از منزل نمیتوانم بیرون بیایم و چارهای نیست جز اینکه شما تشریف بیاورید. بعد ایشان با تعبیری که من تعجب کردم، گفتند: یکی از دوستان من میآیند و شما را اینجا میرسانند. وقتی آقای ابوالحسنی آمدند من دیدم ایشان خیلی جوان هستند و یادم آمد که آن وقت آقای لنکرانی 95-96 سال سنّشان بود. گفتم شما دوست آقای لنکرانی هستید؟ گفتند نه، من شاگرد ایشان هستم! وقتی با هم در راه میرفتیم کم کم حس کردم که این جوان خیلی هم جوان نیست؛ این جوان، پیر است! آن روز هنوز نمیتوانستم پیشبینی کنم که مورخ نامداری میشود. توجه آقای بوالحسنی به شیخ حسین لنکرانی مربوط به توجه لنکرانی به شیخ فضلالله نوری بود.[8]
استاد عطاردی
افسوس که از لنکرانی نوشتهای باقی نماند!
استاد حاج شيخ عزيزاللّه عطاردى ـ عالم و پژوهشگر تاریخ و سیره معصومین(ع)و نويسنده آثار ارزشمند گوناگون از جمله: «فرهنگ خراسان» در دهها مجلد ـ به تاریخ 1/10/81 در مجلس شوراى ملى اظهار داشت: «من با مرحوم لنكرانى شايد بيش از 20 سال رفت و آمد داشتم. ولى متأسفانه هميشه دريغ مىخورم كه از او نوشته و كتابى باقى نماند. او همه چيز مىدانست ولى چيزى نمىنوشت. خيلى مطالب را، با خودش به گور برد. «ماتَ فات» شد... اطلاعات سياسى بسيارى در باره رجال، علما، سياستمداران و شخصيتها داشت. من چند بار به باغ كرج ايشان رفته بودم.
در خانه لنكرانى غالباً بحثهاى سياسى مطرح مىشد و افرادى هم كه نزد وى مىآمدند بيشتر در جريانات خاص سياسى وارد بودند. ايشان در مسائل تاريخى و غيرتاريخى، صاحب دقت نظر بود... جلسه درس منظمى نداشت، اما گعدههاى پربارى داشت و هركس سؤالى مىكرد پاسخى مىداد. خيلى در امر تشيع و ولايت خاندان پيامبر(ع) قُرص بود. به شهيد حاج شيخ فضلاللّه نورى خيلى علاقه نشان مىداد. چون آن شهيد بزرگوار مردى بود كه به مبانى دينى پاىبند بود و روى اصولى كه بدان اعتقاد داشت پايدار ماند و در آن راه هم جان داد. فقيه جامع الشرايطى بود كه جز اصول دين را قبول نداشت و به وظيفهاش عمل كرد. مرحوم لنكرانى با امام خمينى(ره) خوب بود و به وى علاقه داشت. تا پيروزى انقلاب، با ايشان ارتباط نزديك داشت؛ بعد از آن را نمىدانم. آنچه من از ايشان در باره امام(ره) شنيدم هميشه از ايشان تجليل مىكرد. اين را مكرر از وى مىشنيديم».[9]
نصرتاللّه فتحى (آتشباك)
بيناترين مردم به احوال رجال ايران است
نصرتاللّه فتحى معروف به آتشباك، پژوهشگر، مورّخ و تحليلگر تواناى معاصر است که کتاب وی با عنوان «مجموعه آثار قلمی شادروان ثقه الاسلام شهید تبریزی» شهرتی شایان دارد. در مقالهای که از وی به سال 1346، در مجله امید منتشر شده، در وصف آیتالله لنکرانی میخوانیم:
«او كه يكى از دوستان من است مردى است جهان خورده و عمرش از هفتاد گذشته. محضرش محلّ استفاضه صاحبدلان. روى تختخواب چوبى مىنشيند و دور و برش پر از كتاب است. او كسى است كه از اعماق اجتماع برخاسته و عمرى در خدمت اجتماع بوده، بيناترين مردم به احوال رجال ايران و انساب و اصلاب آنان است و از نقطه قوّت و ضعف بيشترى از شخصيتهاى دينى و سياسى كشور كاملاً آگاه، كه اگر «مرد دين و دانشش» بناميم پر دور نرفتهايم. او با طمأنينه و احتياط سخن مىگويد. ميدان سخن در اختيار او است و به قول قدما: هميشه «متكلم وحده» قرار دارد. مىگويد و فُصحَتِ ميدان ارادت مىجويد و باز هم مىگويد، مگر وقتى كه سخن از اشتباهات زندگى به ميان آيد، آن وقت است كه ساكت مىشود؛ سكوت ملال انگيرى. چشمان جويندهاش را كه با غم تيره و جانكاهى پر شده است به نقطهاى مىدوزد و درست به زارعى شباهت پيدا مىكند كه تگرگى آمده، نتيجه زحمات يك سالهاش را نابود ساخته است. حيران و متحير بدون آنكه خودش بفهمد صورتش آهسته مىلرزد و به نظر مىرسد كه اندوه ناشناسى بر چهره چروكيدهاش سايه انداخته. گاه اين سكوت هذيان آلود است و توأم با حديث نفس. يعنى با خود بناى ژكيدن مىگذارد و معلوم نيست كه روى سخنش با كيست و در چه موضوعى؟ اين حال وى چقدر طول مىكشد؟ نمىدانم...».[10]
حجتالاسلام والمسلمین ابوذر بیدار
کتابخانه تاریخ ایران بود!
حجتالاسلام والمسلمين حاج شيخ ابوذر بيدار، از روحانيان مبارز نهضت امام خمینی(ره) و دوستان ديرين آیات «حاج شیخ حسین لنكرانى» و «سید محمود طالقانى» است که خاطرات زیادی از سالها معاشرت با آنها دارد. ایشان میگوید:
«مرحوم آیتالله حاج شیخ حسین لنکرانی، یک چهره شناخته شده و مطرح بود. به نظر بنده ایشان در دورهای از تاریخ معاصر، تنها فعّال سیاسی ـ دینی موجود در عرصه سیاست به شمار میرود. نقش ایشان بسیار مؤثر و برجسته است؛ هم در دورانی که فعّال سیاسی و یکّه تاز بود و روزنامهها و مطبوعات از ایشان زیاد نقل میکردند، و دربار هم از او حساب میبرد و همینطور بعد از دهه 40 ؛ ولی نقش و شخصیت ایشان متأسفانه آنگونه که باید معرفی نشده است.
پدر مرحوم شیخ حسین لنکرانی یعنی مرحوم شیخ علی لنکرانی، در کودکی ایشان را همراه خود به منزل شیخ شهید میبرد و شیخ فضلالله نوری بسیار به این کودک مهربانی میکرد و مهر و محبتش در جان حاج شیخ حسین جا افتاده بود. علت دیگر هم اعتقاد عمیقی بود که ایشان به راه شیخ فضلالله داشت.
یک بار قسمتی از غربزدگی مرحوم آلاحمد را که درباره شیخ شهید نوشته بود، برای ایشان خواندم، خیلی به وجد آمد و گفت: این آقا جلال اصل مطلب را درک کرده است! مرحوم جلال معتقد بود در بین علمای شیعه، مبارز و مجاهد کم نداریم، ولی شیخ فضلالله نماد مقاومت در برابر غرب است. وقتی همه کتاب را برای آشیخ حسین خواندم، با شوق فراوان فرمود: این آقا جلال را برایم پیدا کن، چون باید مطالبی را برای تکمیل اطلاعاتش به او بگویم. من هم این کار را کردم...
در خانه ایشان همه طیف آدمی دیده میشد! ایشان هم که کتابخانه تاریخ ایران، از ابتدا تا زمان معاصر بود و پاسخ همه را میداد. خانه ایشان به عنوان یک مرکز سیاسی شناخته شده بود، اما در سیاست، پرخاشگری و تندی نداشت.
مرحوم لنکرانی با آن سوابق مبارزاتی، تبعید به کرمان، کلات نادری، حومه کرج و شهریار، نمیتوانست علنی مبارزه کند، شاید هم میتوانست ولی مصلحت را این نمیدید!
مرحوم لنکرانی در کرج یک باغ داشت و امام خمینی(ره) چندین بار برای استراحت به آنجا رفتند و تمرین تیراندازی هم کردند. سوابق طولانی با هم داشتند. ایشان با امام رابطه نزدیکی داشت و با تیزهوشی خاصی افراد چند چهره را تشخیص میداد. همکاری ایشان با مرحوم امام، فقط به خاطر خدا و خدمت به نهضت بود. همواره میفرمود: اگر قرار باشد کسی ایران را نجات بدهد، کسی جز حاجآقا روحالله نیست!
خودم بارها شاهد بودم که مرحوم امام دوستان خاص خود را نزد ایشان میفرستادند و میفرمودند: بروید و پاسخ این سؤال را از آقای لنکرانی بگیرید و هر چه ایشان گفت، عقیده من است.
خدا رحمتش کند. هر قدر تلاش شود که نقش ایشان کوچک شمرده شود، قضاوت تاریخ طور دیگری است. هیهات که به این زودی نظیر ایشان بیاید».[11]
استاد محمدعلی جاودان:
استاد بینظیری که مانند تاریخ مجسّم بود
حجتالاسلام والمسلمین حاج شیخ محمدعلی جاودان از علمای تهران درباره ایشان میگوید:
«مرحوم آیتالله لنکرانی ... کسی بود که بیش از صد سال عمر کرده بود و به تعبیر من در تمام این دوران در "متن تاریخِ سیاسی ایران" حضور داشت و [در دوره پهلوی] وکیل مجلس شده بود. چنین استادی مثل متن تاریخ شده بود. یک داستانی هم ایشان نقل میفرمود که دو برادر دوقلو بودند که الان شاید 60-70 سالشان هست. مرحوم آقای لنکرانی در اوایل دورانِ شاه آخر، شبی این دو را به خانهاش دعوت کرده بود و گفته بود که تمام احتیاجات ممکنه برای یک انسان را انجام دهید و بعد بیایید اینجا. میخواهم هیچ صدایی، هیچ حرکتی و هیچ کاری از شما دیده نشود و معلوم نشود [که شما اینجایید]. بعد آن شب شاه و فروغی آمده بود[منزل آیتالله لنکرانی]. اول دوران سلطنت شاه بود و اینها آمده بودند پیش آقای لنکرانی؛ چون ناگزیر بودند با نیروهای ملی و ریشهدار صحبت کنند. خیلی این حادثه مهم بود شاید این حادثه برای دو نفر یا سه نفر بیشتر اتفاق نیفتاده باشد که شاه به خانه آنها رفته باشد و با آنها مشورت کرده باشد. در متن تاریخ حضور داشت و دیده بود و از نزدیک شنیده بود.
آقای لنکرانی، یک وقت برای من داستانی گفت که یک شب از خانه آمدم بیرون و میخواستم برای حل مشکلم به مدرسه بروم و از استادمان که در مدرسه زندگی میکرد، بپرسم. همین که در راه که عبور میکردم، یک نور مختصری دیدم و یک صدایی [شنیدم]. اعتنا و توجه نکردم و به مدرسه رفتم و سوالم را کردم و برگشتم دیدم هنوز آن نور هست. نمیدانم شاید در آن زمان 15-16 سال داشته است. رفتم به طرف آن نور و پسرِ شیخ فضل الله نوری را دیدم و بعد آقاخان قزاق ـ که اصلاً نذر کرده بود برود قزاق شود تا آن پسر را بکشد ـ را دیده بود که رفته بود پسر شیخ فضل الله را زده بود. یک گلوله در حلقوم این خورده بود و افتاده بود و مدتی طول کشیده بود که از دنیا برود و خلاصه خِرخِر میکرد ... دقیقاً نشانی میداد که جلیقهای که پوشیده بود اینگونه بود! ... مقصود اینکه آقای لنکرانی در متن تاریخ حضور داشت و خودش مثل متن تاریخ شده بود. انسان فقط با مطالعه تاریخ، معلوم نیست تاریخ را بفهمد. استادی اینگونه دیدن خیلی کمک میکند؛ مخصوصاً تاریخ مشروطه ما که سخت گرفتار تحریف و دستبرد دشمن است. مرحوم آقای ابوالحسنی به برکت هوشمندی، کثرت مطالعه، تتبع فوقالعاده و داشتن استادی مثل آیتالله لنکرانی که فکر میکنم دیگر نمیتوانیم نظیری برای او بیاوریم به فهم تاریخ مشروطه رسیده بود».[12]
پینوشتها:
[1]. از اعلامیه حضرات آیات و حجج اسلام تهران و شهررى به مناسبت مجلس هفتِ آن مرحوم در مسجد ارك تهران منتشر در جراید عصر پایتخت، خرداد 68.
[2]. تعبیر مرحوم ابراهیم فخرایى از لنكرانى در كتاب «سردار جنگل، میرزا كوچك خان» ص 498 كه از آیتاللّه لنكرانى به عنوان «روحانى آزادیخواه، مرد دین و سیاست» یاد كرده و مطلبى را از زبان او راجع به حوادث نهضت جنگل نقل مىكند.
[3] . بیانات رهبر انقلاب در دیدار اعضای بسیجی هیئت علمی دانشگاهها 02/۰۴/89.
[4]. روابط و مناسبات آیتالله حاج شیخ حسین لنکرانی و امام خمینی، بخش اول، فصلنامه تاریخ معاصر ایران، س 6، ش21 و 22، بهار و تابستان 81، ص 40-41.
[5].بخشی از مصاحبه استاد ابوالحسنی (منذر) با آیتالله حاج سید عباس کاشانی، در تاریخ 18/11/1380.
[6]. پدر او حاج سيد محمدحسين، فرزند آميرزا علىآقا فرزند مشهور ميرزاى شيرازى پرچمدار نهضت تحريم تنباكو است.
[7].آیتالله حاج شیخ حسین لنکرانی تعامل با رجال دین، دانش و سیاست، فصلنامه تاریخ معاصر ایران، س10، ش37، بهار 85، ص 126.
[8]. برگرفته از اظهارات دکتر داوری اردکانی در یادواره علمی مرحوم استاد ابوالحسني )منذر) در سالن علامه جعفری پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، مورخ 9/12/1390.
[9]. به نقل از کتاب «زمانه و کارنامه آیتالله حاج شیخ حسین لنکرانی»، مخطوط، از استاد علی ابوالحسنی (منذر). متن فوق حاصل گفت و شنودی از مرحومان عطاردی و ابوالحسنی(منذر) است که حجت الاسلام محمد صادق ابوالحسنی در اختیار ما قرار دادند.
[10]. مقاله فوق را فتحى، نخست در مجله اميد ايران ش 670 ، سال 1346 به چاپ رسانده و سپس آن را همراه با برخى ديگر از مقالاتش در جرايد، در كتاب «برگ عيش» (تهران، اسفند 47، ص 17 به بعد) منتشر ساخته است.
[11] . بخشهایی از دو گفتگوی حجتالاسلام و المسلمین ابوذر بیدار با روزنامه جوان و خبرگزاری فارس که به کوشش شاهد توحیدی به متن این مقاله اضافه شده است؛ ر.ک: ناگفتههایی از منش فردی و اجتماعی آیتالله شیخ حسین لنکرانی در گفت و گو با روزنامه جوان 3703، یکشنبه 21 خرداد 1391، ص 9 و 12؛ و نیز: امام فرمود: پاسخ من، پاسخ حاج شیخ حسین است... ، خبرگزاری فارس، مورخ ۹۴/۰۳/۱۸، مندرج در:
http://www.farsnews.com/printable.php?nn=13940318100064
[12] . این فراز که به متن این مقاله اضافه شده، برگرفته از اظهارات استاد حاج شیخ محمدعلی جاودان در یادواره علمی مرحوم استاد ابوالحسني )منذر) در سالن علامه جعفری پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، مورخ 9/12/1390 است.