
درآمد
گاهی به مزاح و از روی کنایه به دانشجویان رشتههای فنی و پزشکی میگویم خوشا به حال آن دسته از شما که درس میخوانید ولی عمق و کُنه آن را نفهمیده پاس میکنید و فارغ التحصیل میشوید! چرا که عمق و کنه این رشتههای علوم تجربی یعنی همان فلسفه علم تجربی، و مبانی وجودشناختی انسانشناختی و معرفتشناسی علوم جدید و معنای آن این است که اگر دانشجویی در رشتههای مهندسی، فنی و حتی پزشکی توجه و تفطن به مبادی علوم خود داشته باشد و آنها را خوب بشناسد، و از طرفی اندکی مطالعات مذهبی هم داشته باشد، به فراست درخواهد یافت که مبانی این علوم اومانیستی و پوزیتویستی بوده و با آنچه در کتاب، قرآن و سنت خوانده تعارض دارد!
اجازه بدهید از چند مثال ساده شروع کنم:
1. خداوند در قرآن کریم میفرماید : «يَمْحَقُ اللّه ُ الرِّبا وَيُرْبِى الصَّدَقاتِ»[1] خدا ربا را محو میکند و صدقه را پرورش میدهد. این با محاسبات ظاهری و ریاضی عادی کاملاً در تعارض و تضاد است! دانشجویی میپرسد چطور کسی که مثلاً 10% پول خود را به فقیری صدقه میدهد پولش زیاد شده ولی کسی که 10% از بدهکار خود بیشتر میگیرد پولش ناقص میشود؟! چه رسد به مفهوم «برکت» که هضم آن و به طریق اولی قبول آن برای چنین ذهنی، دشوار و نزدیک به محال است.
2. خداوند در قرآن میفرماید که اگر 20نفر از شما مجاهدان اسلام صابر و مقاوم باشید، میتوانید در مقابل 20 نفر از کفار بجنگید و اگر 100 نفر صابر باشید میتوانید بر 1000 نفر غلبه پیدا کنید.[2] این تفاوت چشمگیر عددی با کدام محاسبه مادی و ریاضی سازگار است؟! و عقل معاش حسابگر کجا میتواند چنین مسأله ای را فهم کند!؟
3. مبانی مهندسی نوین بر فیزیک و شیمی استوار است و پایههای این دو علم بر اندیشههای پوزیتویستی کانت و اخلاف او؛ حالا دانشجویی که این مبانی را بپذیرد یعنی پذیرفته است که گزارههای تجربی که از راه حس و مشاهده و آزمون قابل سنجش هستند، معنادارند و گزارههای غیرتجربی که فاقد چنین امکان سنجی هستند غیرعلمی میباشند و از اینجا با یک گذر روان شناختی – نه منطقی – به این نتیجه میرسد که گزارههای اخلاقی و متافیزیکی بیمعنا هستند! چرا که در هیچ آزمایشگاهی نمیتوان آنها را ثابت کرد و با هیچ تحقیق میدانی و یا تجربه - از همه اقسام آن – نمیتوان اثبات کرد که مثلاً گذشت خوب است و انتقام بد و یا جهانی مافوق جهان ماده وجود دارد و ... .
4. مبتنی بودن علم تجربی بر بسیاری از مبانی غیرتجربی و اثبات ناپذیر و لرزان، باعث رسوخ اندیشه نسبیگرایی در همه علوم شده و ممکن است دانشجو یا دانشمند این علوم را نسبیگرا و شکاک و لااقل پراگماتیست و فایدهگرا بار بیاورد.
5. نگاه مکانیکی به جهان و خدای خالق را که هر لحظه افاضه وجود میکند فقط خدای ساعتساز دانستن، از همین نمونه تعرضها است.
تعارض سهگانه این علوم با دین
توغّل در این علوم و کثرت مطالعه علوم فنی و مهندسی و حتی پزشکی، جوان دانشجوی ما را به جایی میرساند که این علوم را به سان معبدی میپرستد؛ چونان که محتویات آنها کم کم برای او به صورت بتهای ذهنی درآمده، که از آنها جدا نمیشود. در این جا دانشآموخته علوم و فنون جدید با سه نوع تعارض میان این علوم و دین مواجهه میشود:
1. تعارض میان گزارههای دینی با گزارههای علمی؛ که روشنترین و سادهترین نوع تعارض است و قابل رفع و رجوع میباشد.
2. تعارض میان جهانبینی دینی با جهانبینی علمی؛ که ریشه در همان مبانی متافیزیک متفاوت این دو دانش دارد و اگر این جهانبینی با کلیت و شمولش درک شود، تعارضها رخ خواهد نمود و اگر درک نشود، بعضاً آزاردهنده خواهد بود. (چنان که میدانیم پارادایم علوم نوین بر اومانیسم، سکولاریسم و لیبرالیسم استوار است.)
3. تعارض میان سبک زندگی دینی با سبک زندگی فناورانه؛ که حاصل و نتیجه آن رویکرد و آن جهانبینیهاست که به روحیه و رفتار پذیرندگان هر کدام راه یافته و خود را نشان میدهد. این تعارض شدید و عمیقترین تعارض است و رفع و رجوع آن آسان نیست.
تکنوکراتها مصداق کسانی هستند که سبک زندگی فناورانه را براساس جهانبینی و روحیه خاصی که از آن برداشت کردهاند اخذ کردهاند و اکنون در جامعه ما بحرانزا شدهاند.
نتیجه این تعارضها در عمل این خواهد شد که فرد با زندگی دینی، سبک و سیاق و روحیه و رفتار خود آن را اخذ کرده و با فناوری و علوم آن منفعل و مفلس شده و به نوعی با آن مانند اکل میته برخورد خواهد کرد؛ یا سبک و روحیه فناورانه را اخذ و دین را کنار میگذارد و تصریحاً یا تلویحاً ملحد میشود ـ معمولاً کسانی که بنیه دینی و اعتقادی یا حتی مناسکی قوی ندارند و اهل مسجد و هیأت و توسل و تذکر نیستتد، اینگونه میشوند ـ و یا دچار تعارض شده و تا آخر عمر با این تعارضها کلنجار خواهد داشت؛ که اکثراً از این گروه سوم هستند.
این گروه سوم کسانی هستند که به لحاظ شخصی دیندار بوده و به آداب و رسوم و مناسک دینی پایبند بوده ولی در صحنه زندگی اجتماعی، فرهنگی، مدنی، مدیریت علمی و تکنولوژیکی، تفاوتی با یک کافر ندارند و «لما یدخل الایمان فی... ». این گروه با توجه به رحمت الهی، انشاءالله اهل نجات خواهند بود؛ اما مردمی را که تحت تأثیر فناوری و مدیریت آنها هستند احتمالاً بیدین یا لااقل سکولار میکنند! بنابراین اسلامی شدن علوم در اینجا به معنای حل علمی مشکل این گروهها و دفع و رفع این تعارضها خواهد بود.
نقش دروس معارف برای حل این بحران
متأسفانه دروس معارف اسلامی دانشگاهها، نقش چندانی در حل این بحران عمیق فرهنگی ندارند؛ به دلایل ذیل:
الف) اساتید معارف اسلامی معمولاً آشنایی لازم با فلسفه علوم جدید و مبانی اومانیستی، سکولاری و لیبرالیستی آن ندارند و با تعارضهای آن با اصول و مبانی دینی آشنا نیستند؛ حتی هنوز دغدغه کافی در این زمینهها برای آنها ایجاد نشده است، چون صورت مسأله برای آنها شفاف نیست.
ب) در فرصت کلاسی محدود درس معارف اسلامی ـ در حد 12واحد ـ نمیتوان به همه ابعاد و زوایای این مسایل پرداخت. همین که استاد معارف بتواند سرفصلهای مصوب دروس انقلاب، تفسیر، مبانی، تاریخ، اخلاق را بگوید، هنر کرده و شایسته تقدیر است!
ج) توقع دانشجویان عمدتاً از کتب و کلاسهای معارف اسلامی، طرح بحثهای عمیق و فلسفی و چالشی مثل این موضوع نیست و دانشجویان به چشم دروس آسان و پاس شوند و نمرهآور به آنها نگاه میکنند.
د) امید میرود استفاده از رویکرد «نیازمحور» در تدریس معارف اسلامی، به مرور بتواند این نیاز را طرح و راه حلهای آن را نشان دهد.
جمع بندی:
غرب سالهاست نظراً از پوزیتویسم گذر کرده هرچند عملاً گرفتار آن است؛ ولی دانشگاههای ما هنوز نظراً و عملاً گرفتار پوزیتویسم است که نتیجه آن را در تربیت تکنوکراتهای ظاهر الاسلامی میبینیم که آنچنان پایبند به مبانی آن علوم و فنون هستند که باور نمیکنند ریشه این علوم در آب نیست؛ به هیچ وجه حاضر نیستند از آن دست بردارند و حتی گمان نمیکنند که بتوان روزی از حجاب تکنیک عبور کرد!
ریشههای سنتی، مناسکی و ارزشهای معنوی موجود در فرهنگ ـ به ویژه فرهنگ غنی شیعه ـ هر چند میتواند کمک شایانی برای حل راحتتر این بحران باشد، اما تمام کار را نمیتوان به عهده آن گذاشت؛ چرا که اگر این پروسه کافی بود، تا به حال مسأله حل شده بود؛ ولی باید مسأله به صورت علمی و تئوریک، شفاف شده و سپس راه حل آن، مرحله به مرحله منقح گردد.
ترویج فلسفه علم و توضیح مبانی و پیش فرضهای فناوری و هم چنین برگزاری همایشها و ایجاد پژوهشکدههای «علم و دین» و توسعه معارفی میان رشته ای در این زمینه کارگشاست. پیشنهاد مشخص نویسنده ایجاد رشته «علم و دین» در مقطع کارشناسی ارشد و دکترا و تصویب 2 واحد درس با عنوان علم و دین در سطح کارشناسی و 2 واحد درس فلسفه علم در مقطع کارشناسی ارشد همه رشتههای مهندسی و پزشکی است. هم چنین کارگاههای «فلسفه علم» برای دورههای معرفتافزایی اساتید مطلوب است.
سوتیتر
غرب سالهاست نظراً از پوزیتویسم گذر کرده هرچند عملاً گرفتار آن است؛ ولی دانشگاههای ما هنوز نظراً و عملاً گرفتار پوزیتویسم است که نتیجه آن را در تربیت تکنوکراتهای ظاهر الاسلامی میبینیم که آنچنان پایبند به مبانی آن علوم و فنون هستند که باور نمیکنند ریشه این علوم در آب نیست! پیشنهاد مشخص نویسنده ایجاد رشته «علم و دین» در مقطع کارشناسی ارشد و دکترا و تصویب 2 واحد درس با عنوان علم و دین در سطح کارشناسی و 2 واحد درس فلسفه علم در مقطع کارشناسی ارشد همه رشتههای مهندسی و پزشکی است. هم چنین کارگاههای «فلسفه علم» برای دورههای معرفتافزایی اساتید مطلوب است.
پینوشتها: