
اشاره
همیشه اینگونه نیست که دو جریان علیالظاهر مقابل، در واقعیت امر هم در تضاد و تقابل با یکدیگر باشند. اتفاقاً اگر بطن و متن برخی جریانهای متخاصم را با دقت واکاویم، درمییابیم که نه تنها تقابلی با هم ندارند بلکه منشاء و ریشهشان هم یکیست و از یک آبشخور مشترک سیراب میشوند! چند سالیست که بیشترین حمله به اهلسنت را از تریبونها و رسانههای نوغالیان سیاستزده شیعی معروف به «تشیع انگلیسی» میبینیم؛ که اهل دقت میدانند خاستگاه فکری و حتی ایستگاه رسانهای این جریان تندرو، لندن است. رهبری معظم انقلاب نیز با درک به موقع این جریان افراطی فرمودند: «تشیعی که از لندن و آمریکا بخواهد برای دنیا پخش شود، آن تشیع به درد شیعه نمیخورد.»(20/6/92)
در گفتگوی پیش روی، حجت الاسلام و المسلمین دکتر احمد رهدار به بازخوانی واقعی این جریان به ظاهر شیعی میپردازد.
معارف
نقطه تضاد ما با گفتمان موسوم به «تشیع انگلیسی» چیست؟
ما با گفتمانی طرف هستیم که روح آن در مجموع، با روح اسلام در این زمان و مکان تناسب ندارد. نقد ما از این جریان به این معنا نیست که فلان گزاره آنها غلط است؛ مثلا آنها به روایات لعن تمسک میکنند و ما هم قبول داریم که روایات لعن وجود دارد، یا آنها انگشت روی قمهزنی میگذارند و ما در گذشته تعدادی عالم داشتیم که با قمهزنی مشکل شرعی نداشتند؛ بلکه مجموعه چینشی که این گزارهها در کنار هم پیداکردهاند، گفتمان و سمفونی را ایجاد نموده که به نظر ما اسلامی نیست.
عنوان «تشیع انگلیسی یا لندنی» چه مفهومی میتواند داشته باشد؟
مقام معظم رهبری فرمودند تشیع لندنی؛ فردا بحث نکنیم فرق تشیع لندنی با تشیع پاریسی چیست؟! لندن موضوعیت ندارد، ما میخواهیم بگوییم اینها در مقابل "اسلام ناب" هستند؛ به دلیل اینکه در زمان خودش سمبل جریان استکباری که آگاهانه روی جریانهای منحرف مسلمانان سرمایهگذاری میکرد، آمریکا بود، امام راحل اسمش را "اسلام امریکایی" گذاشته بود.
البته دلیل قرار دادن عنوان «تشیع انگلیسی» میتواند این باشد که در پیدایش این جریان، انگلستان نقش اساسی داشته و دارد. انگلیسی که با ما نسبت استعماری دارد، در واقع غیریت هویت ما با انگلستان، بیشتر از غیریت ما با آلمان و ایتالیا و... است؛ چون دشمنی انگلستان برای همه ما مفروض است و حتی نیاز به اثبات ندارد. وقتی واژه «تشیع انگلیسی» را به کار ببرید این واژه در واقع میخواهد بگوید یک قرائتی از تشیع هست که با دشمن تاریخی ما گره خورده است.
ظاهرا تشیع انگلیسی برای حفظ کیان شیعه، تندرویهایی در مواضع خود با اهل سنت دارد، نظر شما در مورد مرزبندی آنها چیست؟
امروز غیریت ما تسنن نیست؛ غیریت ما آمریکا و اسرائیل است. چون غیریت ما تسنن نیست ما به خیریت تئوری وحدت معتقدیم.
زمانی قلمروی اسلامی ما گسترده بود. نوع نگاهها در این قلمرو، نگاههای درون گفتمانی بود؛ آنجا غیریت ما تسنن بود. در خود تسنن هم غیریتهایشان تقسیم میشد. گاهی یک فقیه شافعی فتوا میداد که کل حنابله کافرند، یا یک فقیه سنی حکم تکفیر شیعه را میداد. عثمانیها در دوره صفوی، غیریتشان را با تشیع تعریف میکردند؛ همچنان که ما هم در آن زمان غیریتمان را اهل سنت میدانستیم. این دعوای درون خانوادگی بود. اینها متعلق به آن موقع است و واقعاً عقلانیت اسلامی ما از آن فضا عبور کرده است. وقتی زمان و مکان عوض میشود حکم عوض میشود. زمان و مکان ما کاملاً عوض شده است؛ الان غیریت هویت ما، آمریکا، انگلیس و استکبار جهانی است.
در این فضای جهان اسلام، قرائتی از اسلام و شیعه که بیخیال استکبار و دشمن اصلی جهان اسلام شود و به نزاعهای درون خانوادگی دامن بزند، یک قرائت قطعیالبطلان است.
تشیع انگلیسی مدعی است که غیریت او سنیها هستند؛ در حالی که عقلانیت جامعه اسلامی به سمتی رفته که یک دشمن کلان و مشترک مثل اسرائیل و آمریکا برای خودش تصور میکند. در این فضا اگر شما مرزهایتان را کوچک کنید، دایره هویت خودتان را کوچک کردهاید و هرچه هویت شما کوچکتر شود، غیریتت بزرگتر خواهد شد و این یعنی جبهه درگیریات گستردهتر میشود. ضمن اینکه من معتقدم تشیع انگلیسی و اسلام آمریکایی جریانی است که با جریان استکبار مرز ندارد و با جهان خارج از اسلام مرز تعریف نکرده است.
موضع «تشیع انگلیسی» در برابر استکبار جهانی چیست؟
ظاهراً تا حالا اعلام موضع نکردهاند. البته در روز جهانی قدس شنیدم که اعلامیه و پلاکارد و...علیه اسرائیل آوردهاند. در خارج از کشور بعضی چیزها چون نماد انقلاب ما شده، جریان مخالف با انقلاب، حتی اگر آن چیز را قبول داشته باشند، به سمت آن نماد نمیروند. مثلا اردوغان در جهان اسلام یک شخصیت تقریبی است، البته در هویت تسنن خودش پافشاری دارد چون به آن نیاز دارد و میخواهد خودش را وارث عثمانی بداند اما در مقوله «وحدت اسلامی» ورود نمیکند چون میبیند در خارج از ایران تئوری وحدت پرچمی است که در دست ایران است و ایران آن را بلند کرده است.
یکی دیگر از نمادهایی که پرچمش به دست ایران است، «اسرائیلستیزی» است. جریانهایی که ضد اسرائیل هستند و هم زمان نیز مخالف ایران هستند معمولاً به این پرچم نزدیک نمیشوند. بنا بر مبنا جریان تشیع لندنی نباید به قضیه روز جهانی قدس و فلسطین نزدیک شده باشند، چون اینها بنا را بر مخالفت با جمهوری اسلامی ایران گذاشتهاند. اگر بخواهیم خوب تشخیص بدهیم که این جریان در مواجهه با استکبار در کدام جبهه قرار دارد، او را باید در قضیه عراق و سوریه محک بزنیم و ظاهراً این جریان در جبهه سوریه و عراق نیستند. وقتی اینها در جبهه عراق و سوریه با ما نیستند، تحلیلی که میگوید این جریان آن روی سکه جریان داعش است، تقویت میشود.
پس تناقضاتی در فکر و عمل این جریان وجود دارد؟
بله؛ قرآن میفرماید: هر چیزی که خارج از من باشد «عند غیر الله»، در شما تفاوت و اختلاف ایجاد میکند. هر چه که عنداللهی باشد انسجام دارد و در هر چه خارج از جریان الهی باشد تفاوت میبینیم. این به لحاظ عقلی هم قابل اثبات است؛ یعنی وقتی یک مبنا غلط است، به حکم اینکه غلط است باید تا انتهای این سیستم را مهرهگذاری غلط کند تا آن سیستم را با خودش هماهنگ سازد! لذا خیلی جاها انحراف و تفاوت پیش میآید. حتی در زندگی فردی، گاهی آدم میخواهد با یک دروغ چیزی را درست کند اما بعداً میبیند این دروغ با یک حقیقت دیگری نمیخواند و مجبور است آن حقیقت را هم دستکاری کند، آنگاه معضل دو تا میشود، این دو تا، دو تای دیگر را به هم میزند و... در صورتی که خیلی راحت اول کار میتوانست بگوید: دروغ گفتم، ببخشید! جریان باطل نمیتواند تمام جریان حق را به هم بزند و با خود هماهنگ کند، ذاتاً این توان را ندارد؛ اما به میزانی که رشد میکند یک چیزهایی از جریان حق را تحریف کرده و با خودش هماهنگ میکند؛ لذا دائماً موارد نقضی در مواضع اینها به وجود میآید.
ضرر جریانهایی مثل «تشیع انگلیسی» برای تشیع ناب چیست؟
من بیشتر به این فکر کردم که اینها چقدر برای ما فرصتند تا اینکه تهدید باشند. ما کارگاههایی داشتیم که بحث مطالعات شیعه پژوهی در دانشگاههای آمریکا پس از 11 سپتامبر را بررسی میکردیم. یک پرفسور از دانشگاه ویرجینیا دعوت کردیم که نکتهای از گفتههایشان برای من جالب بود. ایشان میگفت: خیلی وقت است که در محافل آکادمیک آمریکا این احساس شکل گرفته و رسوب کرده که شیعه در اسلام یک ورژن متفاوت و غنی شدهای است؛ اما دولتمردان آمریکا و به تبع آنها توده بر این باور نبودند تا اینکه حضور آمریکا در عراق در سالهای 2003 تا 2011 این حس را به دولتمردان هم منتقل کرد و دولتمردان آمریکا هم متوجه شدند که شیعه یک ورژن متفاوت است. فهمیدند اگر چه شیعه اهل مقاومت است اما اهل بمب و عملیات انتحاری نیست؛ نزد شیعه، مقاومت و مقابله هم قاعده انسانی و حقوق بشری و عقلانی دارد.
جریان داعش و تشیع لندنی به نحو پارادوکسیکال و ناخواسته جوّ و ذهنیت انسان غربی را در امکان تأمل در شیعهای که غیر از این تشیع لندنی است فراهم میکند. خود همانها هم از نظر مقابله حتماً به این گزینه فکر خواهند کرد که اگر ما نمیتوانیم کل اینها را از بین ببریم میتوانیم داخل خود اینها جریانهایی را شناسایی و تقویت کنیم تا روند رشد اسلام در اروپا را کاهش دهیم. این فضای فرصت است که من حس میکنم جریان داعش ناخواسته به نفع ما میشود.
قاعدتاً تسنن عراق باید در کنار داعش میبود اما در اثر تدابیر ما برادرانمان الان در کنار ما هستند. البته سهم قابل توجهی هم از بد عمل کردن داعش است که به نفع ما شد. دواعش به نحوی ناخواسته سنیها را در دامن ما میاندازند پس اینها به این لحاظ فرصت هستند.
تهدید داعش و تشیع لندنی _ که شما آنها را دو روی یک سکه میدانید _ برای ما چیست؟
تهدید آنها در این است که رشد روز افزون اسلام در اروپا، که میتوانست واقعاً برای ما فرصت ویژهای باشد تبدیل به اسلام افراطی شده که برای خود ما هم معضل خواهد بود و میخواهیم که جمعش کنیم.
تهدید آنها در فضای داخلی جهان اسلام برای ما این است که هزینهای به طور موقت بر ما تحمیل میکنند که البته این هزینه کم نیست.
نوع موضعگیری مذهبی مقام معظم رهبری در قبال تسنن که از دو سه دهه پیش به این سو داشتهاند و رویکرد کاملا تقریبی ایشان، همه بهانهها را از داعش که میخواهند از درون ایران جذب نیرو کنند، گرفته است.
نگاه ناب به تشیع، باعث میشود که داعش نتواند اینجا شکل بگیرد. اما جریان تشیع لندنی این ظرفیت را برای ما خنثی میکند؛ یعنی یکی از بهانههایی که داعش به واسطه آن از اهل تسنن یارگیری میکند وجود آدمهایی مثل اللهیاری و یاسرالحبیب است. اللهیاری کنار حرم امام کاظم(ع)دفتر دارد و نوارهایش فروش میرود! اما واقعیت قضیه آقای سید صادق شیرازی با برادرش سید مجتبی که در انگلستان است خیلی تفاوت دارد. سید مجتبی زبانش تند است و رسما توهین میکند و موضعگیریهای خیلی وحشتناکی دارد. اما از خود سید صادق از این حرفها نشنیدهایم؛ ضمن اینکه جایگاه مرجعیت جایگاهی نیست که بگوییم جمع کن برو! حتی قبل از حکومت اسلامی هم مرجعیت جایگاهش ویژه بوده، الان که حکومت اسلامی داریم رعایتها باید بیشتر باشد.
برای مقابله با جریان مخرب تشیع انگلیسی چه باید کرد؟
بهنظرم یک بخش این است که به صراحت اعلام کنیم که ما این نیستیم و اعلام برائت کنیم؛ کاری که رهبری معظم کردند. آنها نوشتند عایشه کذا، رهبری در مقابل فرمودند: به حکم قرآن همسران پیامبر(ص) امالمؤمنین هستند و توهین به آنها جایز نیست؛ نه فقط به آنها بلکه توهین به صحابه و دیگر مقدسات اهلسنت هم جایز نیست. کاملا مرزها را مشخص کردند. آنها نمادهایشان را روی چیزهایی مثل قمه زنی و... بردند و در مقابل مقام معظم رهبری گفتند اینها وهن اسلام و حرام است. بخش دوم، تبیین اثباتی خود ما میباشد. فقط نگوییم آنها بد هستند. اگر کسی آمد و پرسید آن که بد است، اما تو که خوبی چه داری؟ ما باید چیزهایی داشته باشیم که به او بدهیم. بخش سوم هم نقد محتوایی جریان مقابل است یعنی مبانی فقهی و کلامی و اجتماعی آنها را نقد کنیم و ببینیم چرا با این تیپ اسلام مخالفیم. در واقع یک نوع مطالعات تثبیتی بین خودمان داشته باشیم و تفاوتهای نسبی خودمان با آنها را برجسته کنیم تا حداقل برای آن جبهه مقابلی که منصف هست راهی را باز کرده باشیم. این رویکرد بهانه را از غیر منصفها میگیرد و زبان اعتراض آنها کوتاه میشود.
آیا این جریان فکری _ عملی برای تمدن و حکومت فکر یا نظریهای دارد؟
تشیع لندنی به این علت نتوانسته در این حوزهها ورود کند که بیش از حد حمله میکند! برای تئوریزه کردن خود لازم نیست خیلی به بقیه حمله کنی؛ بلکه درحدی که مرزها شفاف شود کافی است. حمله حرکت سلبی است و خیلی دیر به ایجاب میرسد. تشیع لندنی اصلاً به دنبال اینکه وضع تمدنی و حکومتی برای خودش رقم بزند نیست.
در طراحی حکومت هم باید مدتی حمله نکنی. حضرت امام(ره) که کارش را شروع کردند به نجف رفتند و در آنجا بخش تئوریک شخصیت ایشان غلبه دارد. جریان تشیع لندنی هم از یکجایی به بعد به این نتیجه میرسد که باید دست از حملاتش بردارد و خودش را تئوریک کند؛ که البته اگر این کار را بکند طرفدارانی پیدا خواهد کرد.