
اشاره:
حجت الاسلام و المسلمین دکتر فتح الله نجارزادگان نخستین دانشیار گروه معارف اسلامی دانشگاههای کشور است که در حال حاضر در رتبه استادی دانشگاه تهران به تدریس و پژوهش اشتغال دارد. وی مدتی عضو هیأت علمی و مدیر گروه معارف اسلامی دانشگاه تهران بود و از سال 1390 تاکنون ریاست دانشکده الهیات پردیس فارابی دانشگاه تهران را بر عهده دارد. استاد نجارزادگان دارای بیش از 40 عنوان کتاب منتشرشده، 4 مقاله ISI و بیش از 40 مقاله علمی پژوهشی است و کتاب «سلامة القرآن من التحریف» ایشان در سال 1383 به عنوان کتاب سال جمهوری اسلامی انتخاب گردید.
به همت مدیریت امور دانشجویی و فرهنگی دانشگاه معارف اسلامی، سلسله نشستهایی با حضور برخی از استادان موفق معارف اسلامی کشور به منظور انتقال تجارب ایشان به دانشجویان مدرسی معارف اسلامی برگزاری میشود که نخستین نشست آن با حضور دکتر نجارزادگان بوده است.
در ادامه نظر خوانندگان محترم را به مباحث مطرح شده در این جلسه از سوی ایشان جلب مینماییم:
معارف
اولین نکته، این است که در هر محیطی که میرویم حتی محیط دانشگاه فراموش نکنیم که ما حوزوی هستیم و نباید بیظرفیت باشیم؛ مانند برخی از افرادی که وقتی وارد دانشگاه میشوند ذی و افتخار طلبگی را فراموش میکنند. شنیدهام که شهید مطهری فرموده بود: یک آجر فیضیه را به همه دانشگاهها نمیدهم. این یک واقعیت است که در طلبگی چیزهاییست که در دانشگاه کمتر پیدا میشود. البته افتخار دانشگاهها بهویژه دانشگاه تهران این است که همه استادان بزرگ و وزنههای علمی بسیار ارجمندش در رشتههای الهیات و حقوق و علوم سیاسی، مثل دکتر گیلانی، دکتر گرجی و دکتر شهیدی، حوزوی بودهاند؛ حال یا معمم بوده و بعد عمامه را گذاشتند کنار یا معمم ماندند. نویسندگان قدیمیترین کتابها در حوزه علوم قرآن - که رشته تخصصی من است - حوزوی هستند. در میان معاصران شیعه و سنی، یکی از قدیمیترین کتابها «البیان» آیتالله العظمی خویی در علوم قرآن است. کتاب «التمهید» آیت الله معرفت در علوم قرآن با کتابهای دانشگاه قابل مقایسه نیست.
نکته دوم، فراموش نکنیم که رسالت ما سه چیز است: انذار، انذار، انذار. «فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَآئِفَةٌ لِّيَتَفَقَّهُواْ فِي الدِّينِ وَلِيُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُواْ إِلَيْهِمْ»(توبه:122). قرآن روی انذار بسیار سرمایهگذاری کرده است. درست است که انذار و تبشیر برای هدایت و تربیت انسان دو اهرم بسیار پربها و کارآمد است ولی نسبت به بحث انذار، این اهرم قویتر و کارآمدتر است.
برای خودمان و حوزویها و دانشجوها چه کنیم که اهرم بیم از غضب خدا و حسابرسی معاد و دوزخ و آنچه که از آن باید ترسید را در زندگی نهادینه کنیم؟ چطور میشود این آیه را به تناسب مخاطبمان اجرایی کرد؟ با توجه به این که مخاطب ما در دانشگاهها جوانها هستند، چه کنیم که از طرفی مأیوس نشوند و از طرفی دیگر حس کنند به فرمایش امیرمؤمنان(ع)، آتش دوزخ پشت سر آنها و ماست و اگر کوتاهی کنیم ما را میبلعد«فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ إِنِّي لَكُم مِّنْهُ نَذِيرٌ مُّبِينٌ»(ذاریات:50) به سوی خدا بگریزید و نمانید و کوتاهی نکنید که آتش میبلعد؛ و همانا من برای شما بیم دهنده آشکارم.
این حقایقی است که نباید از آن غافل باشیم و باید ببینیم چه باید بکنیم «وَلْتَكُن مِّنكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ» (آل عمران: 104) چگونه ما جزو گروهی قرار بگیریم که بتوانیم مردم را به خیر و خوبی دعوت کنیم. «إِنْ أُرِيدُ إِلاَّ الإِصْلاَحَ مَا اسْتَطَعْتُ» (هود:88) چه کنیم که مصلح باشیم و اصلاح کنیم و بتوانیم جوانانمان را به عنوان ایتام آل محمد(ص) در این عصر غیبت دریابیم و نگذاریم دیگران آنها را ببلعند. عرفانهای کاذب و ساختگی و مکاتب دروغینی که شرق و غرب دنیا را پر کرده، امروزه با ارتباطات جمعی بسیار راحت جوان ما را میبرد و میبلعد.
نکته سوم، باید با قرآن مأنوس باشیم. انس با قرآن با تلاوت، تفسیر و تدبر در آیات پدید میآید ولی تنها تلاوت و تدبر و تفسیر موجب انس با قرآن نیست و باید راهش را پیدا کنیم.یک فوتبالیست حرفهای با توپ زندگی میکند. او فقط در میدان فوتبال با توپ نیست، در خواب هم با توپ است، در سفره غذایش هم توپ میبیند، چون دارد با آن زندگی میکند و خواب و خوراک و فکر و ذهن و خلاقیت و همه زندگیاش در این کره توپی خلاصه شده است. ما هم باید با قرآن اینگونه انس بگیریم. راه انس با قرآن، ممارست با آن است. تلاوت دائم؛ حتماً حداقل روزی یک حزب قرآن بخوانید اگر نمیخوانید در این مسیر موفق نخواهید بود. بالاخره ما باید در دانشگاه به اندازه موظفیمان حضور داشته باشیم. بدون احیای باور به معاد راه به جایی نمیبریم. درست است که توحید، آغاز و همه معارف وحی است ولی در مقام اجرا و عمل و عملیاتی کردن تئوریهای قرآن، پایهاش معاد است. فکر کنید چگونه باید معاد را احیاء کنید؟ چطور باور به معاد را در قلبها نهادینه کنید؟ اگر معاد احیاء نشود تحولی در ما و دانشجو ایجاد نخواهد شد. همه معارف قرآن و معارف اسلامی را در سایه توحید تبیین کنید و روی آن فکر کنید و ببینید چه کنیم که بتوانیم همه چیز را در سایه توحید تبیین و تفسیر کنیم و تحویل بدهیم.
همچنین استاد معارف باید اهل نماز شب باشد. مگر میشود استاد معارف نماز شب نخواند؟! مگر بدون نور نماز شب میشود در کلاس رفت و جوان را دریافت و در او تحولی ایجاد کرد؟! اگر نفوذ کلام میخواهی و میخواهید در دلها نفوذ کنید، اهل تهجد و نماز شب باشید. خیلی چیزها در سحر است که در هیچجا پیدا نمیشود. هیچ کس به جایی نرسید مگر از اشک سحری و از دل سحر و نماز شب. نمیتوانید کسی را پیدا کنید که به عالیترین مراتب علمی و غیر علمی رسیده ولی از سحر خبر نداشته باشد. الهی نامه آیتالله حسن زاده را ببینید که میگوید: «الهی آنکه سحر ندارد، از خود خبر ندارد.» این یک حقیقت است. زیارت جامعه کبیره را اگر میتوانید لااقل هفتهای یک مرتبه یا ماهی یک مرتبه بخوانید. اگر نمیتوانید زیارت جامعه صغیره که خیلی کوتاه است را بخوانید.
نکته چهارم، جوانان ما در این عصر ایتام آل پیامبرند. این ایتام را بنوازید، کمکشان کنید. فرصتی که به ما دادهاند، طلایی است. این فرصت همیشه در اختیار ما نیست. شما جوانتان را در این کشور میتوانید دو جا پیدا کنید: 1. در دانشگاه 2. در خدمت سربازی. این فرصت طلایی است و دربارهاش فکر کنید که این جوان اگر به عرصه اصلاح و دینداری آمد، چگونه میشود عمیقترش کنید و اگر نیامد، بیاوریدش.
نکته پنجم، آثار شهید مطهری را یک دور بخوانید. خیلی به شما کمک میکند و قدرت اجتهاد در فهم دین به شما میدهد. افتخار ما طلبهها این است که اساتیدمان اشکالهای طلبگی را یادمان دادهاند و هر وقت خواستیم چیزی یاد بگیریم إن قلت کردیم و گفتیم اگر اینطور باشد چی؟ همیشه سوال کردیم و یادگرفتیم که سئوال کنیم، فکر کنیم و درس را چشم بسته نپذیریم. همیشه احترام استاد را نگه داشتیم و در عین احترام به استاد، جای نقد را برای خودمان باز گذاشتیم به خلاف دانشگاه که کمترین چیزها در آن هست. اگر بخواهید قدرت نقادی و نگاه اجتهادانه و همه جانبه به تعالیم دین داشته باشید، آثار شهید مطهری را حداقل یک دور بخوانید. اینها زیر ساخت آن مایههایی است که به شما بینش و قدرت اجتهادی در فهم دین میدهد، و سازمان دین را در یک پیکره به هم وابسته و به طور نظاممند در ذهن شما مینشاند.
نکته ششم، ورود به گروه و دروس معارف، ایثار میخواهد. چرا خودتان را کم میبینید؟! چرا ما تلاش میکنیم تا به گروههای تخصصی برویم؟! من از زمانی که گروه تخصصی علوم قرآن رفتم پشیمانم و دوباره مطرح کردم که میخواهم به گروه معارف بیایم و درسهای عمومی معارف را تدریس کنم؛ با اینکه تخصصم علوم قرآن و حدیث است و شاخه تخصصیام تفسیر تطبیقی است و در بحث تفسیر تطبیقی، کار کردهام ولی امروز حس کردم که ضرر کردهام که از گروه معارف بیرون رفتهام. با معیارهای دنیایی و رقابتی موهوم فکر نکنید که استاد معارف درجه دو است. حساب ما با کسی دیگر است؛ کس دیگری است که به ما باید پاداش بدهد.
نکته هفتم، سعی کنید خودتان را کشف و پیدا کنید که به چهکاری میآیید. اینکه میخواهم بوعلی سینا بشوم، یا میخواهم در همه فن متخصص شوم و ... اینها را کنار بگذارید. اگر حافظه تان قوی نیست، وارد مباحث تاریخ نشوید؛ که موفق نمیشوید. اگر قدرت حدستان قوی نیست در بحثهای سیاسی نروید؛ که به جایی نمیرسید. اگر قدرت خلاقیت شما قوی نیست، یعنی ابتکار و ورزیدگی ندارید، در مباحثی که نیاز به خلاقیت دارد، وارد نشوید. خودتان را پیدا کنید.
حوزویها در سه مسیر کلی میتوانند وارد شوند: راه اول: یا مبلغ خوبی هستند؛ مبلغ با تمام شاخهها و زیرمجموعههایش. مبلغ باید حافظهاش خوب و مخاطبشناسیاش قوی باشد. حال ببینید آیا برای تبلیغ کودکان، برای نوجوان و جوان و یا برای خارج و داخل کشور مبلغ خوبی هستید؟ خودتان را پیدا کنید.
راه دوم، یا استاد خوبی هستند؛ اگر چنین است زیرساختهای آن را ببینید؛ این که استاد چه درس و چه جایی شوید بهتر است؟ اگر برای دانشگاه استاد خوبی نیستید ولی برای دبیرستان مناسبید، پس به آنجا بروید. باید دید در چه حوزهای میتوانید کار کنید. یا محقق خوبی هستند. اگر دیدی خدا به تو روحیه انزوا داده و دوست داری خودت باشی و خودت، این یک نعمت است؛ البته نه در افراط و تفریطش. در این صورت به سمت تحقیق و نویسندگی با زیر شاخههایش بروید.
بالاخره علاقههایتان را پیدا کنید و محدودیتهایتان را بپذیرید. اگر به لحاظ جسمی ضعیف هستید فشار بیش از حد روی خودتان نیاورید و واقعیتها را بپذیرید. مهارت این است که انعطافی داشته باشید که اگر یک شهر دیگر هم رفتید بتوانید مسیر را ادامه بدهید. خانمهای ما محدودیتهایی دارند، اگر آنها را قبول کنند و به واقعیتها اذعان کنند و طبق واقعیتها کار کنند موفق خواهند بود. اگر وارد کاری تخصصی میشوید، شاخهای کار کنید نه رشتهای.
البته پیدا کردن خود چند چیز لازم دارد: 1. سطح و پایه علمی 2. مشورت 3. توسل به خصوص بهوجود اقدس امام زمان(عج) .
راه سوم، سخنرانی: برای رسیدن به این هدف اگر نیاز است بروید انگلیسی یاد بگیرید برای رضای خدا. مخصوصاً خانمها. امروز یک خانم شیعه وقتی بیاید در شبکههای اجتماعی و حرف برای گفتن داشته باشد، خیلی میتواند بیش از آقایان در دنیای امروز مؤثر باشد. به زبان انگلیسی صحبت کند و اندیشههای اهلبیت(ع) را بگوید، عقل گرایی شیعه را بگوید و این را برای جهان تببین کند. افتخار شیعه این است که دستش در دست اهل بیت(ع) است.
چند نکته فرعی
اینها مطالب اصلی بود اکنون چند مطلب فرعی هم بگویم:
1. وارد دانشگاه که میشوید، آراستگی ظاهری داشته باشید؛ البته افراط نکنید.
2. در دانشگاه به اساتید دیگر احترام بگذارید و اگر از کنار استادی که ظاهرش خلاف دید و نظر شماست گذشتید به او سلام کنید و احترام نمایید.
3. ضابطههای دانشگاه را بپذیرید. ضابطه دانشگاه این است که اگر میخواهید آب هم بخورید به این نیت باشد که این آب را چگونه بخورم که در پژوهش نمره بیاورم.
4. اگر وارد دانشگاه شدی باید فکرت این باشد که چگونه باید مقاله و کتاب بنویسی و چطور دانشیار بشوم و.... اگر نمیخواهی از دانشگاه برو بیرون! زیرا دانشگاه، زمان و مکان پژوهش است. سر کلاس باید استادی باشی که دانشجو شما را به لحاظ روش تدریس بپرستد.هر تدریسی 20٪ ارزش به استاد میدهد 80٪ دیگرش پژوهش است. باید مقاله علمی- پژوهشی بنویسی.
5.اگر میخواهید در دانشگاه باشید باید به روز باشید. البته شبهه را مستقیماً در کلاس مطرح نکنید؛ هر چند که با دانشجو احساس یگانگی کنید، به او عشق بورزید زیرا اینها امانت خدا در دست ما هستند. نظم سر کلاس را رعایت کنید. سر وقت نمره را اعلام کنید. به دانشجو تفهیم کنید بدون قرآن راه به جایی نمیبرد. هدف از درس را به خوبی و به طور ملموس تبیین کنید.
دانشجوهایتان را تقسیمبندی کنید. برخی دانشجوها با شما رابطه عاطفی برقرار میکنند، به آنها بیشتر بها بدهید اما شماره تلفن منزل به او ندهید؛ چون دانشجو دنبال نمره است و شما را در رودربایستی میاندازد. به گریههای دانشجو برای نمره اعتنا نکنید. طوری برخورد نکنید که فکر کنند درسهای معارف، درسهای نمره بیاری است. دانشجو را بین خوف و رجا نگه دارید. نسبت به حضور و غیاب حساس باشید. دانشجو نباید فکر کند شما انسان بیعرضهای هستید و در عین حال نباید فکر کند شما آدم سخت و نشکنی هستید. صلابت در عین انعطاف همانی که رهبری فرمود را داشته باشید.
6. سر کلاس که میروید به اندازه، خودتان را معرفی کنید. لاف نزنید و بیجهت نگویید من فلانیام؛ در دانشگاه اگر بفهمند شما مدعی هستی خوردت میکنند.
هر گاه همکار و همدرس شما در کلاس و سخنرانی موفق بود، همانجا برای سلامتیاش یک حمد بخوانید؛ چون در دانشگاه حسادت و رقابت جدی است و فاجعه درست میکند. مواظب باشید در خط حسادت و رقابت موهوم ورود پیدا نکنید.
7. بهترین راه برای ارتقاء در گروههای معارف تبادل تجربیات است. مثلا وارد گروه معارف که میشوی به استادی که قبل از شما بوده است، بگویید خواهش میکنم تجربیات خود را برای من بگو. در کلاس چه میکنی که دانشجو نسبت به درس معارف نه تنها بیاعتنا نمیشود، بلکه مشتاق هم میشود. در دروس تفسیر قر آن احتیاط کنید و به دانشجو نگویید خودت برو و برداشتت را از قرآن بگو و برای من بیاور که این اشتباه است. به دانشجو در درسهای تفسیر بیش از حدّ بها ندهید که فکر میکند مفسر است و از قرآن حرفهایی میزند که سر از تفسیر به رأی در میآورد. خودتان را جلوی دانشجو تحقیر نکنید.
8. آخرین نکته اینکه در پایان ترم، به دانشجوها بگویید برگهای بردارید و هر چه میخواهید درباره من بنویسید و اسمتان را هم ننویسید. از درس و روش حضور و غیاب و... بنویسید. اینها را بعدا با دقت بخوانید. تجربه میگوید دانشجوها گاه نکاتی به ما میگویند که خود ما متوجه آن نیستیم.
اگر میخواهید کلاستان پرجاذبه باشد، همواره بحث امام زمان(عج) را در کلاس به تناسب بحثتان مطرح کنید. این بحث در دل دانشجو تحول آفرین است به دلش مینشیند.
پرسش و پاسخها
چه کتابهایی برای استادان معارف پیشنهاد میکنید که مطالعه آنها برای کسب مهارتهای بیشتر ایشان لازم است؟
به لحاظ محتوا بهترین کتابهایی که یک استاد معارف باید بخواند و بداند، کتابهای استاد شهید مطهری و آثار آیتالله جوادی و آثار آیتالله مصباح است که خیلی دید و عمق میدهد. یک موقع منظور مهارتهای تدریس است، که چند کتاب در این زمینه نوشته شده، ولی با کتابهای مهارتهای تدریس راه به جایی نمیبریم؛ مثل شنا که من به شما میگویم میخواهی شنا کنی، دستورالعملش این است، اما تا در آب نروی و چند بار غرق نشوی، شنا را یاد نمیگیری. البته گاهی هم هرچه تلاش کنیم نمیتوانیم کلاس را اداره کنیم. استادی مبرز و بسیار قوی به دانشگاه تهران آمد و نتواست دانشجوی ما را اقناع کند و معلوماتش را منتقل کند، لذا عذرش را خواستیم و گفتیم شما به درد دانشگاه نمیخوری. اگر میبینید مدرس خوبی نیستید، وارد دانشگاه نشوید. ولی اگر رفتید و دیدید به تدریج ابتکارات و خلاقیتهایی دارید، و مهارتهای جدیدی را میتوانید کشف و اجرا کنید، همین کار را بکنید. پس مهارتهای تدریس را باید در مقام عمل کسب کنید.
در بحث استعداد، اگر کسی هیچ یک از این سه مسیری که فرمودید، یعنی توان مبلّغ و استاد و محقق شدن را ندارد، باید چه کار کند؟ چگونه استعدادش را کشف کنیم؟
اینکه شما میفرمایید در هیچ یک از این سه زمینه کاری از من ساخته نیست، اینگونه نیست؛ چون اینها زیر شاخه دارد. وقتی میگوییم مبلّغ، با تمام زیر شاخههایش؛ مبلّغ داخل یا خارج از کشور، برای مردم یا برای بچهها، برای دانشگاه یا دبیرستان، یا مبلغ مردم محل یا شهر. محال میدانم کسی در این زیر شاخهها استعداد نداشته باشد و اما چطور خودمان را پیدا کنیم.
سه راهکار برای اینکه خودمان را کشف کنیم به دست میدهم: 1. با آنهایی که فکر میکنیم موفقند، گفتگو کنیم و سرکلاسشان برویم. مبلّغ، پای سخنرانی بنشین ولی با این نگاه که اگر جای او بودی چه میگفتی و این سخنران چه میخواهد بگوید، و چیزی که در ذهنش هست و میخواهد آن را پر و بال دهد را به لحاظ ساختاری و گفتاری چگونه ارائه دهد. 2. توسل و نماز شب کمک میکند. 3- ورود به عرصههایی مثل نویسندگی و... با تلاش و پیگیری میسر است.
چه کنیم دانشجو به درس معارف علاقهمند شود؟ با دانشجویانی که بیاعتقاد شدهاند چطور برخورد کنیم که اصلاح بشوند؟ برخی دانشجویان استادانی را که بدون تکیه بر قرآن به جایی رسیدهاند، را الگو میآورند، چه کنیم الگوهایشان عوض بشود و قرآنی شوند؟
دانشجویی که منکر خداست بحث عقلی لازم ندارد؛ عاطفی است و نمیتواند بر این استدلال کند که خدایی نیست؛ زیرا در زندگیاش یا تحت تأثیر دیگران قرار گرفته و یا مشکلاتش باعث شده که نسبت به خدا بدبین شود و بر اثر وسوسههای شیطان و نفس اماره نسبت به اصل وجود خدا به شک افتاده است. شما باید کشف کنید که مشکل عاطفی او چیست؟ مثلا میگوید خانواده ما مذهبی است ولی هر روز در زندگیمان مشکلات زیادی است. باید علت انکار او را پیدا کنیم. به دانشجو فرصت بدهید حرفش را بزند. اجازه بدهید خارج از کلاس 15دقیقه یا نیم ساعت درباره عدم وجود خدا حرف بزند که 50٪ حل مسئله همین است که تخلیه میشود و وارد استدلالهای عقلی نشوید و ببینید مشکل کجاست و از کجا این انحراف در ذهن او به وجود آمده است؟ همیشه ناحیههای سلب را بگویید؛ مثلاً بگویید فرض کنید خدایی نیست، اگر خدا نمیبود وضع این جهان چطور میبود؟ تا بفهمید نقطه ضعفش کجاست. آنوقت میگوید اگر خدا نبود من این همه بدبخت نبودم. و بگویید این بدبختی معنایش این نیست که خدا تو را نمیخواهد. خیلی وقتها مشکلات، لطف است و برای آب دیده شدن است. قرآن میفرماید: «أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَيْرِ شَيْءٍ أَمْ هُمُ الْخَالِقُونَ » آیا او از هیچ آفریده شده که این محال است (هیچ یعنی هیچ، از هیچ که چیزی بهوجود نمیآید) یا خودش خالق خودش است. وقتی نیست، چطور خالق خودش است؟! اگر توانستید این معادله را باطل کنید. این استدلال قرآن خیلی قوی است؛ ولی به درد دانشجو نمیخورد. حالا اگر خدا بود چه وضعی داشتی؟ میگوید اگر خدا بود من خیلی ثروتمند بودم یا احساس بیپناهی نمیکردم و... و اینها را یک به یک علاج کنید.
و اما اساتیدی هستند که دانشجو آنها را به عنوان الگو مثال میزند ولی این افراد اصلاً مذهبی نیستند، اینجا باید بگوییم این استاد برای ما احترام دارد چون مکتب ما میگوید باید به کسی که خدمت میکند، احترام بگذاریم. این استاد اعتقادی ندارد ولی دنبال این است که خدمت بکند. به دانشجو بگویید:
1. اگر از این استاد بپرسیم اگر معادی و قیامتی در کار باشد و نمازی هم که میخوانم و به دنبال این هستم که در آینده پاسخگو باشم، آیا شما آنجا موفق هستی یا من؟ اگر قیامتی در کار نباشد، اگر نمازی خواندم یا روزهای گرفتم و یا اخلاقاً انسانی با اخلاقی بودم من ضرری نکردهام چون چیزی افزون بر یک زندگی انسان نداشتم اما اگر معادی در کار باشد، آنوقت شما جواب خدا را چه میدهی؟
2. به دانشجو بگویید الگوی علمی را از استادی یاد بگیر که دین ندارد و الگوی انسانی و الهی را از علی بن ابی طالب(ع) یاد بگیر. اگر هنر داری همه اینها را با هم جمع کن که خیلی بهتر است. امیرمؤمنان(ع) به لحاظ تدین چه کم دارد که الگوی تو نیست؟! و گرنه به لحاظ علمی انگشت شست امیرمؤمنان(ع) به همه پروفسورهای عالم میارزد.
3. این را هم بگویید که چرا فقط پروفسورهایی را میبینی که دین ندارند، بسیاری از بزرگان و نوابغ روزگار، غربی و شرقی، مثل نیوتن، انیشتن و... انسانهای متدینی بودند.
سوتیترها