
با تشکر از شما لطفاً بفرمایید آموزش چه نوع معارفی را در دانشگاههای علوم پزشکی ضروری میدانید؟ جنابعالی جای خالی چه درسی را احساس میکنید؟
در ارتباط با مسائل مورد نیاز در دانشگاهها، دانشگاه علوم پزشکی از یک جهت از دانشگاههای دیگر ممتاز است؛ به لحاظ این که دانشگاه پزشکی است و عمدتا دانشجویان ما با سلامت مردم و جامعه و جان انسانها سر و کار دارند. بنابراین تربیت دانشجویان ما باید در مسیری قرار بگیرد که واقعاً سلامت جامعه و حفظ جان انسانها ملاک و محور عملشان قرا بگیرد.
در ارتباط با این قضیه همانگونه که مستحضرید نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها برنامهای با عنوان تدریس نیاز محور پیشنهاد داده است. البته تدریس نیازمحور ایده جدیدی نیست؛ بلکه قبلاً هم به شکلهای دیگری مطرح بود. اساتید بالاخره با معیارهایی که دارند، تدریسشان را بر اساس نیاز مخاطب تنظیم میکنند. من قبل از تدریس پرسشهایی را از دانشجویان دریافت میکنم تا تدریس بر اساس پرسشها و نیازهای مخاطبان شکل بگیرد.
اما اگر واقعا سخن از نیازمحور است، اولا بایستی نیازهای دانشگاهها را متناسب با رشتههایی که در آن تدریس میشود، شناسایی کرده و بیرون بیاوریم و باید بررسی کرد که برای این رشته تحصیلی در این دانشگاه واقعاً چه نیازی در رابطه با مسائل دینی وجود دارد. حرکتی که در باره تدریس نیازمحور آغاز شده، بسیار حرکت خوب و به جایی است و امید که ثمرات آن به زودی معلوم بشود، ولی به نظر باید در مفهوم نیازمحور، توسعهای قایل شویم.
با تجربهای که در این مدت کسب کردهام به این نتیجه رسیدهام که درس «اخلاق و فقه پزشکی» از جمله دروسی است که جای خالی آن در رشتههای پزشکی به شدت احساس میشود. ما به دانشجوی پزشکی مسائل اعتقادی، تاریخ اسلام، تفسیر و سایر دروس معارف را در قالب بیش از ده واحد درسی ارائه میکنیم، اما از اخلاق و فقه پزشکی هیچ مطلبی به دانشجو تدریس نمیکنیم. از مطالبی که دانشجوی پزشکی در آینده شغلی خود صد در صد درگیر آنهاست، خبری نیست؛ موضوعاتی مانند پیوند اعضا، مرگ مغزی، به مرگی (آتانازی)، سقط جنین، معاینه غیر متجانس، خطای پزشکی و...! بررسی این موضوعات به لحاظ اخلاقی و فقهی چگونه است؟ چند درصد دانشجویان پزشکی و پرستاری از مسائل فقهی و اخلاقی مربوط به بیمار و پزشک باخبرند؟ یا در رشته داروسازی استفاده از یک داروی خاص به لحاظ اخلاقی و فقهی چگونه است؟ واقعا جای این مباحث در دانشگاه ما خالی است. ما برای دانشجویان پزشکی اخلاق پزشکی را با معیارهای دینی برگرفته از آموزههای اسلامی و با بیان عقلی و علمی ارائه نکردهایم. در عوض به یکسری از مسائلی پرداختهایم که در زندگی شخصی و آینده شغلی دانشجو نقش چندانی ندارد.
من بارها با دانشجویانی مواجه شدهام که به لحاظ ظاهری، ظاهر مرتب اسلامی نداشتهاند، اما مسائل فقهی مثل قصر و اتمام نماز را میپرسیدهاند که معلوم میشود به لحاظ عقیدتی مشکل چندانی ندارند، اما از مسائل شرعی و اخلاقی اطلاع مناسبی ندارند.
خلاصه این که در دانشگاه علوم پزشکی پرداختن به معیارهای اخلاقی و فقهی رفتارهای پزشکی در رشتههای پزشکی، دندانپزشکی، داروسازی، پرستاری جزو ضروریات برنامههای گروه معارف است.
در خصوص جایگاه بایسته اخلاق و فقه پزشکی در بین دروس معارف در دانشگاههای علوم پزشکی نیز توضیحاتی بفرمایید.
هر دو مسئله از مسائل محوری دانشگاههای علوم پزشکی است؛ هم اخلاق پزشکی و هم فقه پزشکی. یک پزشک هم باید اخلاقمند بار بیاید و با معیارهای عقلی، فطری و انسانی در برخورد با دیگران کاملا آشنا بشود؛ ضمن این که ورودش به پزشکی توام با انگیزه الهی، دینی و معنوی بوده باشد. پزشک در یک جمله باید حامل معنویت باشد. من این نکته را فراوان به دانشجویانم عرض میکنم، که اگر واقعا متدین باشید، مخصوصا به مذهبیها بیشتر میگویم که شما اثر تبلیغیتان از من روحانی بیشتر است. یک بانوی پزشک محجبه با حجاب کامل اسلامی چه قدر میتواند در ترویج فرهنگ عفاف و حجاب موثر باشد. وقتی با آن حجاب کامل در مطب یا بیمارستان ظاهر میشود، میتواند الگوی خوبی از توامان بودن علم و دینداری بوده باشد.
پزشک باید در برخورد با بیماران، اطرافیان بیمار و دیگران، بسیار اخلاقی رفتار کند. پزشک باید به وظیفه اخلاقی و شرعی خود در قبال دیگران آشنا باشد.
حتماً در تدریس تجربه کردهاید که اگر در لابلای مباحث معارف از مثالهای مرتبط با اخلاق یا فقه رشته تحصیلی آنها مثل پزشکی استفاده کنید، با استقبال دانشجویان مواجه میشوید؛ علتش این است که این مباحث برای دانشجویان مفید و جذاب است. دانشجویی که مطالب اخلاقی و فقهی پزشکی را میشنود، فطرتش به او میگوید که این سخنان را همواره در یاد داشته باش؛ چرا که عزتمندی و ارزشمندی تو در سایه این نوع مطالب به دست خواهد آمد.
ما دانشجوی پزشکی را به حال خودش رها کردهایم و او میبیند که استادش با فلان ماشین مدلبالا میآید و چند ساعتی را تدریس میکند و بعداً در مطب یا بیمارستان به طبابت مشغول میشود؛ با این کار یک الگوی کاملاً مادی برای دانشجو ایجاد میشود. ولی اگر مطالب مفید اخلاقی و فقهی وارد دروس معارف شود و یک تدریس موفق در قالب چند واحد با این مضمون محقق گردد، تقریبا زمینه ذهنی دانشجو تغییر یافته و تلقین مثبت انجام خواهد گرفت. اگر مطالب به شکل مستمر و همگانی ارائه شود، توفیق حاصل میشود و گرنه با مطالب مقطعی و حاشیهای این اتفاق نخواهد افتاد.
چه خطرات و آسیبهایی در مطلب مورد نظر وجود دارد؟ به عبارت دیگر اگر ما در درسهای پزشکی نتوانستیم به اخلاق و فقه پزشکی جایی باز کنیم، چه خواهد شد و چه کسی صدمه خواهد دید؟
آسیبهای ترک این مباحث بدیهی و روشن است؛ رد کردن یا معطل گذاشتن بیمار، دریافت زیرمیزی، توجه به مسائل مادی طبابت و غفلت از رسالت سنگین الهی و انسانی طبابت، آفتهایی است که نتایج بدی به دنبال دارد. بنده در کمیته اخلاق عضو هستم. یک طرح تحقیقاتی را آورده بودند که بایستی کمیته اخلاق تصویب میکرد. میخواستند ببینند که معنویت کادر درمانی در روحیه بیمار چه تاثیری دارد؛ مثلاً پرستاری که اهل نماز است چه تاثیری بر روحیه بیمار دارد. یکی از اعضای کمیته که از اطبا هم بود، مخالفت کرد. من پرسیدم چرا مخالفت میکنید؟ گفت که اسلام ما به اندازه کافی مظلوم است، بیش از این مظلومش نکنیم! گفتم چطور؟ گفت: بیمارستانهای ما فلج است؛ اگر این بحث را مطرح کنیم که معنویت یک پرستار چه تاثیری در روحیه بیمار داشته است، بیمار جواب میدهد: پرستار شما نماز میخواند، ولی وضع بیمارستان چنین است و چنان! من از روزی که بستری شدهام گرفتارم! و شروع میکند به شکوه و گلایه از اسلام و قانون! واقعا اگر وارد بیمارستان و مراکز درمانی بشوید، میبینید که اخلاق در تعداد زیادی از آنها حاکم نیست. در آنجا حرمت و کرامت انسانی رعایت نمیشود. آنچه حاکم است، مادیات است. من اگر وارد خاطرات بشوم خیلی مفصل میشود و مناسب هم نیست که آنها را بگویم؛ مطالبی که تلخ است و بهتر است گفته نشود. در حالی که ما در نظام جمهوری اسلامی زندگی میکنیم. در جامعهای زندگی میکنیم که ارزشهای اسلامی در آن حاکم است. پزشک ما، پرستار ما، کادر درمانی و همه و همه باید مجسمه معنویت و اخلاق باشند در حالی که از اینها خبری نیست.
پزشکی داشتیم که به خاطر بیاطلاعی از این مسائل باعث مرگ بیمار شد. مثلا در رضایت آگاهانه لازم است بیمار یا اولیای او رضایت خود را اعلام کرده باشد. اما در موارد خاص یا به اصطلاح پزشکی اورژانسی آن چه لازم است، حفظ جان بیمار است. روزی که کارگاه اخلاق پزشکی برای عدهای از اطبا برگزار شده بود و من رضایت آگاهانه را تدریس میکردم، بعد از اتمام تدریس، پزشکی نزد من آمد و جریانش را بازگو کرد. گفت من خودم به خاطر ندانستن مسئله شرعی و قانونی گرفتار شدم. دختر خانمی تصادف کرده بود و متاسفانه پایش بد جوری خورد شده بود، من تشخیص دادم که این پا باید قطع بشود و گرنه مرگ بیمار حتمی است. پدر بیمار در بیمارستان بود، وضعیت را برایش تشریح کردم، متاسفانه از نابخردی او شنیدم که در حالتی عصبانی و غیرعادی جواب داد: دختری که پایش قطع بشود، همان بهتر که بمیرد! من ماندم که چه کنم و به خاطر نبود رضایت ولی، به پانسمان سرپایی بسنده کردم و درمان واقعی که مستلزم قطع پا بود را ترک کردم. بیمار مرخص شد، اما پیشبینی من متاسفانه درست از آب درآمد و بیمار فوت شد. بعدا بیمارستان بازخواست کرد و دادگاه احضارم کرد که اگر تشخیص شما این بود، چرا اقدام نکردی؟ من نمیدانستم که به لحاظ فقهی در چنین مواقعی رضایت ولی بیمار لازم نیست.
این یک نمونه از ناآگاهی پزشک از وظیفه اخلاقی و قانونی است. اگر در بیمارستان حضور داشته باشید از این نمونهها خیلی خواهید یافت.
پس بنا بر فرمایش شما اکثر پزشکان از مسائل فقهی و حقوقی مربوط به کارشان مطلع نیستند!
بله متاسفانه همینگونه است! یک نمونه دیگر هم عرض کنم. یکی از اساتیدی که در کارگاه اخلاق پزشکی تدریس میکرد، میفرمود چرا ما این همه مقاله و تحقیق ارائه میدهیم، ولی به جایی نمیرسیم؟ به لحاظ آماری ما چقدر تحقیقات علمی در مجلات معتبر داریم، اما ثمره آنها در هیج جا ظاهر نمیشود! چرا ثمرهاش را نمیبینیم؟ خودشان پاسخ میدادند و میفرمودند برای این که ما برای پیشرفت علم این کارها را نمیکنیم! ما برای پزشکی و برای مردم کار نمیکنیم بلکه برای ارتقای رتبه علمی و دریافت حقوق و مزایا و امتیاز بیشتر به دنبال تحقیق و مقاله هستیم! و این همان وضعیتی میشود که شاهدش هستیم. وضعیت ما بیشباهت به بادکنکی نیست که بزرگ شده و بقیه هم آن را میبینند و تعجب میکنند، اما واقعیت آن است که در آن بادکنک فقط هواست! تحقیقات ما چه تاثیری در رشد علمی و پزشکی داشته است؟! کافی است به پروندههای تخلفات پزشکی سری بزنیم که در جامعه هم منعکس نیست. به نظر من همه آنها به این بر میگردد که ما در آموزش اخلاق و فقه پزشکی مشکل داریم؛ ولی با این وصف، این نوع مسائل برای دانشجویان بیان نمیشود!
چگونه میتوان فقه پزشکی را به شیوه نیازمحور معارف مرتبط ساخت؟
فلسفه شیوه نیازمحور این است که ببینیم دانشجو واقعا به چه مبحثی نیازمند است و نیاز حقیقی این دانشجو که مخاطب من است چیست که من باید به آن نیاز جواب بدهم؟ فلسفه اصلی نیازمحور غیر از این نیست.
به نظر من باید بررسی کرد که دانشجو با کدام یک از نیازهای جامعه در ارتباط است و کدامین نیاز جامعه را میخواهد تامین بکند. ما باید شیوه نیازمحوری را در این مسیر تعریف کنیم؛ مسیری که قرار است دانشجو در آن به نیاز جامعه پاسخ دهد. دانشجوی پزشکی یعنی تامینکننده سلامت جامعه. به عبارت دیگر سلامت جامعه نیازمند به وجود اوست. پس بنابراین این دانشجو را باید در مسیری تربیت کنیم که در آینده برای پیشبرد آن اهداف واقعا فردی موثر و علمی با انگیزه باشد. به اصطلاح خودمان فردی باشد که طبابتش قربة الی الله باشد. به عقیده من شیوه نیازمحور باید این نگرش را داشته باشد. برای دانشجوی کشاورزی، روانشناسی و رشتههای دیگر هم باید در همان راستا نیازمحور را تعیین کرد.
یعنی میفرمایید بر اساس رشته درسی، معارف اقتضایی داشته باشیم؟
بله البته اینگونه باید باشد. نیاز دانشجو الان تنها این نیست که به او بگوییم اصول دین چند تاست؟ ما باید دانشجو را برای فردا تربیت کنیم که فردا وقتی جذب کار شد، در رشتهای که تحصیل کرده موثر باشد. الان این همه اختلافات و نزاعهایی که در جامعه وجود دارد در اثر چیست؟ آیا غیر از این است که ما در تربیت نیروی مخلص موفق نبودهایم؟! به عقیده من ما باید طوری دانشجو را تربیت کنیم که فردا در عرصه سلامت جامعه تاثیر مثبتی داشته باشد نه تاثیر منفی.
البته درباره اقتضایی بودن دروس معارف، اخیرا کارهایی صورت گرفته؛ مثلا تفسیرهای متعددی با رویکردهای گوناگون برای دانشجویان رشتههای مختلف نوشته شده، یا انسانشناسی برای دانشجویان پزشکی به رشته تحریر درآمده است. آیا در فقه پزشکی هم میشود چنین کارهای مشابهی انجام داد، یا این درس یک اثر مستقل میطلبد؟
به نظرم هر دو کار ممکن است. هم متون درسی را بر اساس اقتضائات دانشگاه علوم پزشکی با رویکرد فقه پزشکی تدوین کرد، و هم اثر مستقلی در این باب در نظر گرفت. در تفسیر میشود تاحدی اخلاق پزشکی را گنجاند، هر چند فقه پزشکی صورت مبسوطی دارد که در تفسیر نیست. قدرت مانور دادن برای اخلاق پزشکی زیاد است. در درس تفسیر قرآن، تفسیر نهج البلاغه یا در خود اخلاق میتوان رویکرد پزشکی داشت. به نظرم درس «فقه پزشکی» برای دانشجوی پزشکی بسیار مهمتر از درس تاریخ فرهنگ و تمدن است. ما درس تاریخ فرهنگ تمدن را نیازمحور کنیم بهتر است یا درسی در نظر بگیریم که کاملا با آینده شغلی دانشجو در ارتباط است؟! درباره تاریخ هم تاریخ تحلیلی اسلام است و هم تاریخ تمدن؛ اگر به جای یکی از اینها فقه پزشکی در نظر گرفته شود، هم افزایش واحد درسی پیش نمیآید، و هم درس فقه پزشکی در بین دروس معارف گنجانده میشود. چه اشکالی دارد که نهاد نمایندگی این کار را به صورت آزمایشی در چند دانشگاه علوم پزشکی برگزار کند و بازخورد آن را از دانشجویان و اساتید گرفته در جهت توسعه آن قدم بردارد.
دانشجو به فقه پزشکی به عنوان درسی نگاه میکند که در آینده با آن کاملا مرتبط است نه به عنوان درس عمومی. او میداند که آیندهاش در سایه این درسها شکل خواهد گرفت و او خود را ملزم به دانستن آنها خواهد دانست؛ چون میداند که ندانستن این مسائل برایش پیامدهای حقوقی دارد. بنابراین انگیزه دانشجو برای یادگیری این درس بیشتر است. اگر انگیزه بیشتر باشد، تاثیرگذاری هم بهتر خواهد بود. یقیناً برای اخلاق پزشکی هم قضیه از این قرار است.
هر دو راه ممکن است. هم در دروسی که وجود دارد به نوعی رویکرد فقه و اخلاق پزشکی به دروس بدهیم، یا اثر مستقلی در این زمینه تدوین و تدریس کنیم. البته واضح است که تاثیر در نظر گرفتن واحد مستقل، بیشتر خواهد بود.