
درآمد
مسئله «میانهروی» از جمله مباحثی است که میتوان آن را در شمار اصول حاکم و تاثیرگذار در سبک زندگی قلمداد کرد و دامنه آن را از عقاید و باورها تا اخلاق و رفتار فردی اجتماعی دانست. توجه یا عدم توجه به چنین اصلی به ویژه در مباحث اخلاقی، زمینه ظهور کمالات اخلاقی و یا ایجاد آسیبهای متعددی را به همراه داشته است. تا جایی که معصومین(ع) از آن غافل نبوده و در موارد متعددی نسبت به آن متذکر شدهاند. چنین اصلی با توجه به کارکردهای ویژهاش در زندگی همراه با تفسیرها و تحلیلهای مختلفی بوده و هرکس بر اساس ظن خود به تفسیر آن پرداخته و زمینه انحرافات اخلاقی و تفسیر ناصحیح از آن و در نتیجه فهم غلط از بسیاری از مسائل اخلاقی را در بر داشته است.
نکته مهم آنکه روح حاکم بر زندگی معصومین(ع) از چنین حالتی برخوردار بوده تا جاییکه حضرت علی ؟ع؟ روش زندگی و سیره پیامبر اکرم(ص) را قصد و میانهروی بیان کرده است؛ «سیرته القصد».[1] این همان معنایی است که در قرآن با واژگانی چون، وسط، قصد و عدل بیان شده و چند ویژگی اساسی دارد: نخست آنکه صرفا نظری نیست بلکه اصلی کاربردی است؛ دوم آنکه به یک بخش خاص از زندگی مثل زندگی سیاسی یا اقتصادی منحصر نمیباشد بلکه در تمام تار و پود زندگی اعم از مسائل اعتقادی، اخلاقی، و رفتاری است و در همه عرصهها مورد توجه است.
دامنه معنای میانهروی و شاخصههای آن
در یک معنای اجمالی و فارغ از تعاریف بیشمار لغوی و اصطلاحی که در بحث اعتدال و معانی همسو با این واژه داشتهاند[2] میانهروی اصلی است که به عنوان یک ملکه درونی مبتنی بر علم و دانش و بینش صحیح در آدمی شکل میگیرد؛ و بخشی از آن روح متعالی است که به افکار، افعال و رفتار انسان در عرصههای مختلف جهت داده و بر اساس مؤلفههایی که بیان خواهد شد انسان را از آسیبهای اخلاقی که دو روی سکه افراط و تفریطند در امان میدارد.
آیا چنین اصلی در زندگی، یک راهبرد است یا تاکتیک و یا روشی خاص در وضعیتهای کاملاً خاص و یا اتخاذ وضعیتی است در مواجهه با برخی چالشهای زندگی یا بخشی از زندگی و به صورت تافتهای جدا بافته از آن است که در کنار وضعیتهای دیگر زندگی شکل میگیرد و یا باید آن را یک حالت روحی یا بینش نظری تصور کرد؟
میانهروی هرچه باشد در دستگاه اهلبیت(ع) معنای ویژهای دارد. معنایی که در آن نه جانب افراط و نه تفریط و نه مصلحتسنجی و یا بیانضباطی را در بر دارد. در چنین معنایی که ایشان ارائه میکنند میانهروی چیزی مطابق حق و امری عینی است نه امری ذهنی و باطل. در چنین معنایی از میانهروی که همراه با مصادیق جزیی و روشن از طریق معصومان(ع) ارائه شده است هرکس نمیتواند معنای آن را به نفع خود مصادره کرده و از ظن خود یار آن شود؛ چرا که این معنا همان چیزی است که خداوند امت خود را بر اساس آن سامان داده «جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا»[3] و بندگانش را به آن امر نموده است. اگر برخی مصادیق عدل را هماهنگ با چنین اصلی معنا کنیم - که در برخی موارد نیز باید بین آنها تفاوت معنایی قائل شویم- در تکوین و تشریع میتوان روح حاکم بر آنها را برخوردار از چنین امری دانست. توصیههای آیات الهی به باورهای میانه، مشی میانه و عادل بودن در همه امور از جمله ویژگیهای آن است.
میتوان برای میانهروی مشخصهها و ویژگیهایی را برشمرد که برخی از آنها عبارتند از:
1. حق محوری
میانهروی را باید به گونهای تفسیر کنیم که به معنی دست کشیدن از حق و عمل به باطل نباشد؛ به این معنا که بگوییم در عمل کردن به حق جانب وسط و میانهروی را بگیریم. نگاه دینی اصرار دارد بیان کند که اتفاقاً دین و به ویژه اسلام، آیینی میانهرو است و میانهروی مبنا و اصلی از اصول حق میباشد، از این جهت به جرأت میتوان به جای اصل میانهروی اصل حقمحوری و حقمداری را گذاشت؛ چنانچه در کلام علوی مسئله عدل که اعتدال از آن گرفته شده به «اعطاء کل ذی حق حقه»[4] تفسیر شده است.ملازم چنین حق محوری آن است که هرچیز آنجا که شایسته بودنش است باشد و اصل تناسب در مورد آن مراعات شود چنانچه که حضرت در معنای دیگری از عدل فرمود «یضع الامور مواضعها»[5]. دقیقاً میتوان برای اصل میانهروی بر اساس چنین معانی لغوی و اصطلاحی مولفههایی را ذکر کرد.
واژه «کل» در روایت اول و «امور» درحدیث دوم حکایت از عمومی و جاری بودن حق در همه ابعاد و امور زندگی است؛ با چنین تفسیری مسئله میانهروی را باید مساوی با حق محوری دانست؛ چرا که میانه بودن چیزی نیست جز آنکه از خود حق تعالی نشات گرفته و به آن نیز امر نموده است؛ نتیجه چنین حقمحوری و میانهروی چیزی جز خیر برتر نیست که امت پیامبر اسلام با تعبیر «امت وسط» به آن وصف شده است.
2. به هنگامی و مقتضای حال و تناسب
در چنین ویژگی و مؤلفهای از میانه روی، اعمال، رفتار و حتی افکار انسان بر اساس رعایت و در نظر گرفتن مقتضای حال صورت میگیرد. میانهروی اقتضا میکند که انسان در ارتباط عبادیاش با خدا به حال و شرایط خود و خدایش توجه کند. نهی از پرداختن به امور مستحبی، زمانی که دل انسان ادبار دارد و نیز رها نکردن خانواده و معیشت به بهانه عبودیت، نمونههای قابل توجهی است که در سیره و سخن معصومین(ع) آمده است. امروزه شاید بتوان بر اساس چنین اقتضای حالی به امور مسلمانان سامان داد و با توجه به اقتضائات و شرایط موجود به تعیین اولویتها پرداخت.
ما در ارتباطات فردی و اجتماعی با چنین مسئلهای روبرو هستیم. کسیکه مثلا نسبت به فریضه امر به معروف و نهی از منکر غافل است و از آن دست میکشد یا به هنگام و به حسب شرایط اقدام به امر به معروف و نهی از منکر نمیکند، از هر دو طرف مشمول تفریط و افراط است.
3. شمول و فراگیری
اصل میانهروی هم باورهای انسان را در بر دارد و هم گرایشها و حبّ و بغض او و امیالش را سامان میدهد و هم در رفتار و اعمال او رخنه میکند. جالب آنکه یک انسان میانهرو نمیتواند از یک بعد تهی و در بعد دیگر خود را به چنین صفت شایستهای متصف بداند. اطلاقی که در برخی روایات در مورد اعتدال و میانهروی آمده بیانگر چنین شمول و فراگیری است و در یک تقسیمبندی دیگر چنین اصلی زندگی فردی، اجتماعی، سیاسی، اخلاقی، عبادی، و... همه ابعاد زندگی انسان را پوشش میدهد. مهمترین آسیبی که جامعه دینی و مومنین را تهدید میکند، عدم توجه به چنین جامعیتی است. برخی اعتدالی فکر می کنند اما افراطی یا تفریطی عمل مینمایند؛ برخی افراطی یا تفریطی فکر کرده و در برخی موارد میانهرواند؛ برخی در زندگی فردی، مشی و روشی میانه دارند ولی در زندگی اجتماعی به جانب افراط و تفریط فروغلطیدهاند!
در ارزیابی و استفاده از کلام معصوم نیز نباید برخی از کلام ایشان یا ابعاد آن را پررنگ و برجسته نشان داد و از برخی دیگر از ابعاد آن غافل بود. این آفتی است که دامن بسیاری از افراد را گرفته و با استناد به بعدی از ابعاد و یا وجهی از وجوه کلام معصوم، بیراهه رفته و زمینه آسیب و انحراف و تن دادن به برخی بیاخلاقیها را در خود و دیگران فراهم کرده و برای این عملکرد باطل و تحویلگرایانه خود توجیه میآورد.
4. هماهنگی با فطرت
از مهمترین اصولی که در سرتاسر زندگی دینی انسان خود را نشان میدهد فطرت و امور فطری است؛ که خاستگاه و سبب و دلیل بسیاری از امور اعتقادی، اخلاقی و گرایشی در انسان است. به عنوان نمونه مسئله خدا باوری و فطری بودن آن همواره مورد توجه خداباوران بوده و در دستگاه تعالیم اسلامی به ویژه سخنان معصومان(ع) به آن پرداخته شده است. امور اخلاقی نیز چون مطابق با نفوس سالم انسانیت و فطرت پاک آدمیان است همواره امری پذیرفتنی است اما ریشه و خاستگاه و رنگ و بوی چنین اصلی را میتوان در اعتدال و میانهروی دانست. هرجا که فطرت انسان به عنوان یک شاخص، قضاوت و داوری ناشایستی در مورد هر یک از ابعاد زندگی انسان داشته باشد، میتوان در اینکه این امر همراه با میانهروی است تامل نمود؛ و هرگاه فطرت سلیم انسان در مورد امری قضاوتی شایسته نمود، آن را میتوان مطابق با اعتدال دانست.
در رفتارها و اخلاق فردی و عبادی و اجتماعی نیز چنین است. هیچ فطرت سلیمی تایید نمیکند که انسان معاش دنیایش را رها کرده و در پی امور آخرتی، ژندهپوشی و بیتفاوتی به امور خود و دیگران را سرلوحه قرار دهد؛ چون انسان در اصل با چنین پیشهای، از شأنی مهم از شئون وجودیاش که فطرت به آن گواهی میدهد، غافل شده، بیراهه را میپیماید. چنین معیاری- یعنی فطری بودن میانهروی- با بسیاری دیگر از مصادیق قابل تطبیق است. هر جا که افراط یا تفریطی صورت گیرد، فطرت به عنوان نگهبان، زنگ خطر و هشدار را میزند؛ باشد که آدمی به آن گوش سپرد و آهنگ و مسیر و سبک زندگیاش را تغییر دهد.
5. عامل اخلاق
از جمله مواردی که به عنوان شاخصه میانهروی است همسویی با قواعد و اصول عام و جهانشمول اخلاقی است؛ که از لوازم فطری بودن این اصل است. تعالیم الهی هیچگاه از چنین اصول و قواعدی فارغ نبوده است. قاعده «هرچه برای خود میپسندید برای دیگران هم بپسندید و برعکس» که آن را قاعده زرین اخلاق نامیدهاند و در تعالیم اسلامی و روایات معصومین(ع) آمده است و یا اصول عام و جهانشمول دیگری که کمتر به آن توجه شده و در آموزههای اسلامی آمده است مثل «وَلا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ»[6] که کم فروشی در همه ابعاد را در حق همه انسانها مردود میشمرد، از قواعد و اصول اخلاقی وامدار اصل میانهروی هستند.
همچنین در معنای اخلاقی عمل کردن، تعادل قوا امری مهم است که انسان، عدالت را در حق نفس خویش و دیگران بر قرار میکند و در حق خویش و دیگران ظلم نمیکند؛ از این جهت نیز میتوان رابطه تنگاتنگی میان اعتدال و میانهروی و اخلاق برقرار کرد.
تطبیق با مصادیق عینی
در صورتیکه میانهروی در امور اقتصادی جای خود را به افراط و تفریط دهد با مشکلات و آسیبهای اخلاقی و اجتماعی همراه است. جامعه سرمایهداری که بر اقتصاد صرف تأكید مینماید، از آنجا كه با نگرش توحیدی و آخرتگرایانه همراه نبوده و بُعد آخرتی را نادیده میگیرد، همواره یا سر بر دامان بخل نهاده و یا حالت اسراف و تبذیر سرمستانه به خود گرفته است. اخلاق پروتستانی، كه ریشه سرمایهداری در جهان غرب است، معادل زهد دنیایی[7] است؛[8] زیرا اندوختن سرمایه که بدترین نوع زهد است را پیشه خود قرار داده است. چنین زهد مذمومی در اخلاق اسلامی « زَهِدَ من الدُّنْيَا للدنیا» نام دارد؛[9] یعنی زهد و امساک ورزیدن در دنیا صرفاً برای خود دنیا؛ و این در حالی است که پیامبراعظم(ص) آمدن خود را برای انفاق مال مطرح نموده نه جمع مال. [10]
از نظر اسلام، نتیجه چنین زهد مذمومی، صفت غیر اخلاقی «بخل» است که پیامبر، واجدانِ چنین صفتی(بخیل) را در آسمان و زمین مبغوض خدا میداند.[11] جامعیت اصلی که در مباحث پیشین بیان شد، اینجا هم خود را نشان داده و اقتصاد و میانهروی را نه تنها در زمان دارایی و غنا بلکه به فقر و نداری نیز تسری میدهد؛ به گونهای که هم قناعت کند هم از نیاز افراد خانواده خود غافل نباشد. تایید قرض کردن و تلاش برای تامین معاش خود و عائله که توصیه و سیره معصومان است در راستای چنین راهبرد اساسی است. موید چنین مطلبی سخن امام رضا؟ع؟ است که فرمود: «بر شما باد به میانهروى در فقـر و ثروت و نیکى کردن چه کم و چه زیاد؛ زیرا خـداوند متعال در روز قیامت یک نصفه خرما را چنان بزرگ نمایـد که ماننـد کـوه احد باشد.»[12] بر این اساس ایجاد وسعت روزی در کنارش توصیه به انفاق و بخشش به دیگران است و از طرفی هم در اسراف و تبذیر در زندگی شخصی خود نهی شده است. رسولخدا(ص) از طرفی به زبیر فرمود: «ای زبیر، روزی بندگان به اندازه نفقات (مخارج) آنان است هرکس زیاد خرج کند به او زیاد میرسد و هر کس کم خرج کند کم میرسد.»[13] و از طرف دیگر فرمود: «مومن به ادب الهی اخذ میکند: اگر او وسعت در روزی بدهد مومن هم وسعت میدهد (بدون اسراف) و اگر او روزی را محدود کند مومن هم مخارج را محدود میکند [اما نه بخل ورزد و خوف ناداری وجود او را بگیرد و همواره در فکر پسانداز باشد]». [14] و نیز فرمود: «هر کس خود را به فقر بزند خدا نیز او را فقیر مینماید.»[15]
امام رضا؟ع؟ میانهروی در این زمینه را مایه بقا و دوام زندگی معرفی کرده و کسانی را که در مصرف، به خود و خانواده خود سخت میگیرند و هم آنان که اسراف کرده و زیادهروی میکنند را از جاده مستقیم بیرون دانستهاند. از آن حضرت درباره چگونگی تأمین مخارج خانواده جویا شدند، ایشان فرمود: «(مخارج خانواده) حد وسط است میان دو روش ناپسند. گفتم فدایت شوم: به خدا سوگند نمیدانم این دو روش چیست؟ فرمود: رحمت الهی بر تو باد، آیا نمیدانی که خداوند بزرگ اسراف (زیادهروی) و اقتار (سختگیری) را ناخوشایند دارد و در قرآن فرموده است: «و کسانىاند که چون انفاق کنند نه ولخرجى مىکنند و نه تنگ مىگیرند و میان این دو [روش] حد وسط را برمىگزینند.»[16]
روایات تقسیم اوقات سه گانه یا چهارگانه نیز مؤید این اصل است و سبک زندگی انسان را به پیش گرفتن چنین میانهروی و ادای حق زندگی و زیستن در همه ابعاد سوق میدهد.
نتیجه اینکه اصل میانهروی را میتوان در تمام اجزا و تار و پود زندگی به عنوان اصلی حاکم بر سبک زندگی یافت؛ چونان که این اصل در سیره و سبک زندگی اهل بیت(ع) نمود ویژه دارد.
سوتیتر
میانهروی در دستگاه اهل بیت(ع) معنایی است که در آن نه جانب افراط را دارد و نه تفریط را، نه مصلحتسنجی و یا بیانضباطی را. در چنین معنایی که ایشان ارائه میکنند، میانهروی چیزی مطابق حق و امری عینی است، نه امری ذهنی و باطل. نگاه دینی اصرار دارد بیان کند که دین و به ویژه اسلام، آیینی میانهرو است و میانهروی جنبه و اصلی از اصول حق میباشد و به جرأت میتوان به جای اصل میانهروی اصل حقمحوری و حقمداری را گذاشت؛ چنانچه مسئله عدل که اعتدال از آن گرفته شده است را به معنای «اعطاء کل ذی حق حقه» و نیز معنای «یضع الامور مواضعها» میدانند.
جامعه سرمایهداری که بر اقتصاد صرف تأكید مینماید، از آنجا كه با نگرش توحیدی و آخرتگرایانه همراه نبوده، همواره یا سر بر دامان بخل نهاده و یا حالت اسراف و تبذیر سرمستانه به خود گرفته است. اخلاق پروتستانی، كه ریشه سرمایهداری در جهان غرب است، معادل زهد دنیایی است؛ زیرا اندوختن سرمایه که بدترین نوع زهد است را پیشه خود قرار داده است. چنین زهد مذمومی در اخلاق اسلامی « زَهِدَ من الدُّنْيَا للدنیا» نام دارد؛ یعنی زهد و امساک در دنیا ورزیدن صرفا برای خود دنیا؛ و این در حالی است که پیامبراعظم(ص) آمدن خود را برای انفاق مال مطرح نموده نه جمع مال. از نظر اسلام، نتیجه چنین زهد مذمومی، صفت غیر اخلاقی «بخل» است که پیامبر، واجدانِ چنین صفتی(بخیل) را در آسمان و زمین مبغوض خدا میداند.
پینوشتها:
[1]. سید رضی، نهجالبلاغه، خطبه 94.
[2] . در متون دینی نیست. واژگانی چون«اعتدال» «وسط» و «سواء» و «حنیف» نیز به این معنا به کار رفته؛ ولی بیشترین کاربرد در مفهوم و اصطلاح را میتوان در واژه «قصد» و «اقتصاد» یافت.
[3]. بقره: 143.
[4] . نهج البلاغه، خطبه 37.
[5] . نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 437
[6] . اعراف: 85.
[7]. Ascese dans le monde
[8]. ریمون، آرون، مراحل اساسی سیر اندیشه در جامعه شناسی، ص 614.
[9]. سعادت پرور، علی ، سرالاسراء فی شرح حدیث معراج، ج 1، ص83.
[10]. طبرسی، علی بن حسن، مشکاة نهجالبلاغه، ص 183.
[11]. کلینی، الکافی، ج 4، ص 39.
[12]. علیکم بالقَصد فى الْغِنى و الْفَقر، و الْبرّ مِن القلیل و الکثیر؛ فان الله تبارک و تعالـى یعظم شقّة التـَّمرة حتـى یـَأتـى یـَوْم الْقیامة کجبل احـد ؛مجلسی، بحارالانوار، ج 78,ص346.
[13]. ابن ابی الحدید، شرح نهجالبلاغه، ج 16، ص 114.
[14]. کلینی، الکافی، ج 4، ص 12.
[15]. مجلسی، بحارالانوار، ج 73، ص 316.
[16]. استاذنت الرضا(ع) فی النفقة علی العیال؟ فقال(ع): بین المکروهین. فقلت: جعلت فداک لا و الله ما اعرف المکروهین. قال: فقال له:یرحمک الله اما تعرف ان الله عز و جل کره الاسراف و کره الاقتار فقال(ع) : و الذین اذا انفقوا لم یسرفوا و لم یقتروا و کان بین ذلک قواماً. حکیمی، الحیاة، ج 4، ص 205.