
مفهوم زیبایی، هنر و کمال[1]
«زیبایی» یا همان «جمال»، چیزی است كه با دستگاه ادراكی انسان ملایمت داشته باشد، در حالیكه «هنر»، خلاقیت این دستگاه است.
هنر و زیبایی هر دو زیر مجموعه مفهوم «كمال» هستند. در واقع، «كمال» گاهی به صورت «زیبایی» و گاهی به صورت «خلق زیبایی» ظهور میكند.
اگر بخواهیم مفاهیم هنر و زیبایی و كمال را در مدار دین ارزیابی كنیم، این كار فرهنگ خاص خود را میطلبد و اگر بخواهیم در سطح بینالمللی آنها را بررسی كنیم، باز فرهنگ مخصوص خود را دارد. آنچه در سطح بینالملل مطرح است این است كه انسان را مدار و محور و اصل این جهان قرار میدهند و آنچه را كه نیاز دستگاه ادراكی او تأمین كند، زیبایی و آفرینش و هنر میدانند. در این نگاه، چون دستگاه ادراكی انسانها در اثر عادات، آداب، رسوم، سنن و اقلیمها و فرهنگهای مختلف گوناگون است، لذا هنر و زیبایی هم در نظر آنها متفاوت است و به این ترتیب دیگر زیبایی و هنر بینالمللی نخواهیم داشت؛ چرا كه هر كس درك خاص خود را از هنر و زیبایی دارد و اگر درك خود را محور و مدار قرار دهیم، در ارزیابی زیبایی و هنر به یك معنای مشترك نمیرسیم.
با این مقدمه، ظاهرا مفهومی جامع برای هنر و زیبایی و هنرمند خواهیم داشت؛ چیزی كه ملایم با دستگاه ادراكی ادراك كننده باشد، در نظر او «زیبا» است، و كسی كه چنین شیء هماهنگی را بیافریند «هنرمند» تلقی میشود. این مفهوم جامع، معیار و الگوی مشخصی نخواهد داشت، چون یك مفهوم ذهنی و نظری محض است كه در انسانها و حیوانات و در مردم اقلیمهای گوناگون متفاوت است.
اما از آنجا كه دین دایه جهان شمولی دارد و همه انسانها را به یك حق و حقیقت دعوت میكند و آغاز همه را یكی، منتهای همه را یكی، مسیر همه را یكی و گوهر ذات همه را یكی میداند، بنابراین اول باید آن شیء واحد را ارزیابی كنیم كه آغازش یكی، انجامش یكی، مسیرش یكی و گوهرش یكی است و تنها بعد از ارزیابی این عناصر محوری چهارگانه است كه مشخص میشود جمال و زیبایی این گوهر واحد چیست؟ تا از این رهگذر روشن شود كه آفرینش چنین زیبایی و جمالی هنر است و هنرمند كسی است كه بتواند چنین جمالی را كه ملایم با این گوهر واحد است، بیافریند.
انسان ـ كه در اینجا طلیعه بحث زیبایی و هنر در فضای دینی است ـ از منظر قرآن كریم بدنی دارد كه به جهان طبیعت وابسته است و روحی دارد كه به ماورای طبیعت وابسته است. در قرآن كریم، ذات اقدس اله خطاب به فرشتگان میفرماید: «إِنِّی خالِقٌ بَشَراً مِنْ طِینٍ * فَإِذا سَوَّیتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ»
بنابراین بشر علاوه بر جنبه طبیعی، فطرتی دارد كه به فراطبیعت وابسته است و از آنجا كه طبیعت متغیر و متلوّن و گوناگون است، نمیتوان جهت مشتركی برای جنبه طبیعی انسانها فرض كرد. در واقع هر كس در هر اقلیمی كه به سر ببرد، خلق و خوی و آداب و سنن او ـ بخشی كه به بدن و طبیعت او بر میگردد ـ رها و آزاد است. هر غذایی كه بخورد، هر وقت كه بخوابد، هر زمانی كه استراحت كند و هر وقت كار كند، مانعی ندارد. به خلاف جنبه فراطبیعی انسان كه خداوند درباره آن میفرماید: «فَإِذا سَوَّیتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ»
فرشتگان در پیشگاه آن جنبه فراطبیعی كه همان روح الهی است كرنش دارند و این روح، میان همه ابناء بشر مشترك است. به همین دلیل، نه غربی دارد و نه شرقی، نه شمالی و نه جنوبی، نه استوایی و نه قطبی، نه سردسیری و نه گرمسیری. لذا فصول گوناگون و زمانهای متنوع در او اثری ندارد، نظیر مسائل ریاضی؛ شما وقتی میخواهید ریاضیات را ارزیابی كنید، مثلا جبر و مقابله را حل كنید، نمیگویید این فكر غربی است یا شرقی، شمالی است یا جنوبی، چون این فراطبیعی است و علم حكمت و الهیات هم كه مافوق ریاضی است، یقینا فراطبیعی است.
تا بدین جا مشخص شد كه حقیقت انسان یك گوهر اصیل و مشترك است و میتوان با او به زبان بینالمللی سخن گفت. زبان مشترك بینالمللی نه فارسی است و نه تازی، نه رومی است و نه تركی، چون از دل برمیخیزد نه از گل. ذات اقدس اله، هم زیبایی و جمال را مشخص كرد و هم هنر را. خداوند میفرماید آنچه را اشخاص و انسانها و حیوانها، ملایم با دستگاه ادراكی خودشان میدانند، معیاری ندارد؛ زیرا اینها به تن بر میگردد. به همان دلیل كه یك عندلیب از صدای خود لذت میبرد، به همان دلیل حمار هم از صدای خود لذت میبرد. زاغ اگر قار قار میكند یا عندلیب، هر دو نواخوان كوی حق هستند. هم زاغ ثناگویی حق میكند و هم عندلیب.
اما آنچه دین میتواند ارائه كند و بینالمللی هم میتواند باشد، آن است كه فطرتپذیر و دلپسند باشد. برای روشن شدن این مسئله، قرآن كریم اصل زیبایی و هنر را تبیین میكند. قرآن هر چه را كه به وجود هستی برمیگردد ـ نه به اعتبار و قرارداد ـ آن را كمال میداند و آنچه را كه از همین سنخ و صبغه است و در كمال او سهم مؤثری دارد، آن را زیبایی میداند و اگر كسی بتواند چنین كمالی را ارائه كند، او را هنرمند و چنین كاری را هنر میشمارد. بنابراین از منظر قرآن، آنچه به هستی برمیگردد، كمال و جمال و زیبایی تلقی میشود و هنر، ارائه دادن آن زیبایی است. هنرمند هم كسی است كه بتواند زیبایی و جمال وجودی را ارائه كند، نه زیبایی قراردادی را؛ بعضی از امور، زیبایی دارند اما فقط زیبایی قوای حسی است. مثلاً قوه بینایی لذت میبرد ولی قوه عقل میرنجد. به عنوان نمونه در روایات ما آمده است كه «ایاكم بخضراء دمن». پیغمبر اسلام صلیاللهعلیهوآله به مردان مجرد فرمودند كه در عین حال كه ازدواج و نكاح سنت من است، ولی از گلهای زیبایی كه در زبالهها میروید پرهیز كنید. عرض كردند: «خضراء دمن» چیست؟ فرمودند: «آن دختران زیبا كه در خانوادههای غیر اصیل رشد میكنند». اینها گلهای زیبایی هستند كه از زبالهها روییدهاند و زیرشان متعفن است.
در این مثال، زیبایی باصره موجود است اما زیبایی عاقله مفقود، چرا كه عقل انسان میرنجد.
بنابراین چیزی كه به كمال هستی برمیگردد، زیبایی و جمال حقیقی است و ذات اقدس اله، همان طور كه در دعای سحر و سایر ادعیه آمده است، جمال محض و جمیل محض است؛ «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ مِنْ جَمَالِكَ بِأَجْمَلِهِ وَ كُلُّ جَمَالِكَ جَمِیلٌ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ بِجَمَالِكَ كُلِّهِ» ذات اقدس اله، هستی محض و جمیل محض است. هر جا زیبایی موجود است، به هستی برمیگردد و هر جا نقص وجود دارد، به عدم برمیگردد.
اینكه ما میگوییم فلان تابلو زیبا نیست، یعنی باصره ما از دیدن آن میرنجد. یعنی آن لذت را از دست میدهد و این از دست دادن لذت، رنج است. به عبارت دیگر، هر چه به اصل هستی بر میگردد، مصداق كمال و جمال وجودی است، پس ذات اقدس اله كه هستی محض است، زیبایی محض هم است. در واقع، خداوند ما را در بهترین ماهها و در بهترین فرصتهای ماه مبارك رمضان یعنی سحر، به جمالخوانی خود دعوت كرده است. این كمال و جمال محض، وقتی نظام كیهانی را خلق و تشریح میكند یقینا این نظام، نظام زیبایی خواهد بود. در قرآن كریم آمده است: «اللّهُ خالِقُ كُلِّ شَیءٍ» یعنی هر چه مصداق شیء است، مخلوق خداست و چیزی نیست كه در جهان، شیء به او اطلاق شود و آفریده خداوند نباشد. در آیه دیگری میفرماید: «الَّذِی أَحْسَنَ كُلَّ شَیءٍ خَلَقَهُ» یعنی هر چه آفرید زیبا آفرید؛ همه چیز حسن و زیباست و نقصی در او نیست، چرا كه زیبایی هر موجودی به آن است كه دستگاه و سازمان درونی او با هدفمندی او هماهنگ باشد، یعنی راهی كه در پیش دارد، هدفی كه پیشاپیش اوست و دستگاه داخلی او با هم هماهنگ باشند، به طوری كه بتواند با پیمودن این راه به آن هدف برسد. چیزی كه بی هدف است، زیبا نیست. چیزی كه راه و هدف دارد ولی ابزار ندارد كه بتواند آن راه را طی كند تا به هدف برسد، آن هم زیبا نیست.
اینكه خداوند فرمود همه چیز را زیبا آفرید و از این زیباتر ممكن نیست، سرّش همین است. پس در یك آیه فرمود: «اللّهُ خالِقُ كُلِّ شَیءٍ» و در آیه دیگر فرمود: «الَّذِی أَحْسَنَ كُلَّ شَیءٍ خَلَقَهُ» هر چه آفرید زیبا آفرید، ولی در بین همه مخلوقات انسان را با زیبایی ویژه خلق نمود و فرمود: «فَتَبارَكَ اللّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ» و در جای دیگر درباره انسان فرمود: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ» این زیبایی و جمال به روح او بر میگردد، زیرا در آفرینش انسان در سوره مباركه مؤمنون میفرماید: «انسان نطفه بود»؛ این ویژگی در خیلی از حیوانات هم وجود دارد. آنها هم نطفه بودهاند، سپس رشد كردهاند، استخوان شدند و بر استخوانها گوشت روییده است. همه مراحل رشد جسم انسان در آنها نیز دیده میشود. خداوند در مورد خلقت جسم انسان بعد از اینكه فرمود: «... فَكَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً» نفرمود: «فَتَبارَكَ اللّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ». بلكه در بیان خلقت روح انسان، بعد از اینكه فرمود: «ثُمَّ أنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ» ، آن گاه فرمود: «فَتَبارَكَ اللّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ». پس معلوم میشود كه «أَحْسَنُ الْخالِقِینَ»بودن خدا به آفرینش «أَحْسَنُ الْمخلوقِینَ» است و «أَحْسَنُ الْمخلوقِینَ»بودن انسان هم به داشتن روح برتر است، وگرنه جنبه بدنی او در حیوانات دیگر هم هست. بنابراین خداوند اولاً خود را زیبای محض معرفی كرده است، ثانیا كل نظام آفرینش را صنع خود میداند و ثالثا این صنع خود را زیبا معرفی میكند. یعنی آنچه به كمال وجودی برمیگردد، زیبایی است و اگر كسی بتواند چنین كمالی را بیافریند، هنرمند است و كار او هنر نام میگیرد.
زیباییهای دین در قرآن
در تبیینی كه قرآن از زیبایی كرده است، بهره لذتهای ماوراء طبیعی را بالاتر از لذتهای طبیعی شمرده است؛ مثلاً درباره رنگها هنگامی كه درباره گاو بنیاسرائیل سخن میگوید میفرماید: «صَفْراءُ فاقِعٌ لَوْنُها تَسُرُّ النّاظِرِینَ» اینكه نگاهكنندهها را مسرور میكند معلوم میشود كه بعضی از رنگها وجود دارد كه بینندهها را مسرور میكند و این اختصاصی به حس بینایی هم ندارد، زیرا این یك تمثیل است و به همین ترتیب بعضی از چیزها شامه را مسرور میكند و بعضی لامسه را و الی آخر.
در جای دیگر در اوایل سوره مباركه نحل، وقتی كه منافع اقتصادی و غیر اقتصادی دامداری را گوشزد كرد، هنر و زیبایی را تشریح میكند و بعد از اینكه میفرماید این دامها بار شما را میبرند، به شما شیر میدهند و لبنیات شما را تأمین میكنند، گوشتشان، پوستشان، پشمشان یا كركشان نیازهای شما را تأمین میكند، آنگاه میفرماید: «وَ لَكُمْ فِیها جَمالٌ حِینَ تُرِیحُونَ وَ حِینَ تَسْرَحُونَ» وقتی كه بامداد این گوسفندها را به چرا میفرستید و برّهها از مادرها جدا میشوند، برای شما زیبا است و عصرها كه از چرا بر میگردند و بعبعكنان میآیند، آن هم نوعی زیبایی است.
قرآن همین سخن را برای شیلاتیهای كنار دریا و باغبانهای باغدار به صورت دیگر ذكر میكند. این موارد به عنوان نمونه ذكر شده است و قرآن این گونه زیباییها را تشویق كرده است، اما همه را به عنوان «بركات الهی» برمیشمرد و زیبا میداند. از این رو هنری میتواند دینی باشد كه بین طبیعت و فطرت هماهنگی برقرار كند، یعنی طبیعت را به سمت فطرت ببرد، بدن را تابع روح كند، روح را امام بدن و بدن را مأموم روح كند. نه بالعكس كه روح و فطرت را مأموم و تن را امام كند تا بدن فرمانروا شود و روح فرمانبردار.
قرآن كه عصاره نظام تكوین است، سراسر هنر است؛ یعنی اگر شما بخواهید نظام هستی را به صورت كتاب در بیاورید میشود قرآن؛ قرآن را اگر بخواهید به صورت تابلو ترسیم كنید، میشود نظام آفرینش. خداوند در قرآن كریم، نظام آفرینش را - از سماوات و ارض، دریا و اهل دریا و صحرا و اهل صحرا گرفته تا بهشت و اهل بهشت، دوزخ و اهل دوزخ و فرشتگان و كارهای آنها- طوری تنظیم كرده كه قرآن و نظام هستی را با زیباترین وجه بیان كرده است. هم آن پردهنشینان غیب را هنرمندانه در كرسی شهادت نشاند (آن معارف غیبی را بر بشر نازل كرد) و هم با الفاظ فصیحانه و بلیغانه سخن گفت، چنانكه كسی توان آوردن مثل آن را ندارد. هم در انتقال معنا از عالم غیب به این دنیا هنرمندانه عمل كرد (هنر اعجازی) و هم در صورتبندی آن معانی در قالب الفاظ، هنرمندانه عمل نمود. بنابراین نحوه ارائه كردن قرآن یك معجزه است.
هنر خلق زیبایی دینی
بنابر آنچه گفته شد، «هنر دینی» عبارت است از این كه ما اولاً حقیقت انسان را بشناسیم؛ ثانیا كمال او را ارزیابی كنیم؛ و ثالثا كمال او را ملایم با فطرت او بیافرینیم؛ گاهی قرآن كریم نمونههایی را به ما ارائه میكند كه بر همین مطلب دلالت دارد، مثلاً میگوید اذان مستحب است، ولی شایسته است كه مؤذن خوش صدا باشد.
كسی كه در محراب میگوید: «اللهم انی اسئلك من جمالك بأجمله» قهرا جمال معنوی خواهد داشت و ما تلاشمان در هنرها باید این باشد كه وقتی با زبان فطرت كه بینالمللی است، سخن میگوییم، آن معارف دین را از پرده بیرون بیاوریم و ترسیم كنیم؛ یعنی معقول را محسوس كنیم، نه امور خیالی را معقول و دلپذیر تصویر كنیم، نه موهومات را دلپذیر كنیم. مثلاً همین جریان یوسف صدیق علیهالسلام، این یك قصه است و قرآن طوری این قصه را هنرمندانه ارائه كرده است كه جز درس عفاف چیزی از آن بر نمیآید. قرآن داستان زیبایی را طوری ترسیم میكند كه نتیجه آن عفاف است و در واقع این هنر دینی است. این معقول را محسوس كردن است نه موهوم را محسوس كردن. البته ممكن است هنرمندی تا سقف خیال و وهم پرواز كند ولی هنرش دیگر دینی نخواهد بود، زیرا وقتی چیزی عقل پذیر نبود، دین پذیر هم نیست.
آنچه از منابع غنی و قوی دین به شمار میرود، عقل است نه وهم. اگر هنرمند فقط به دنبال زیبایی باشد، معیاری برای چنین هنری نیست. چرا كه او زیبایی را این طور تشخیص میدهد و دیگری آن طور. عندلیب آواز خود را زیبا میداند همان طور كه حمار و زاغ صوت خود را زیبا میدانند. این معیاری ندارد. اما اگر فطرت باشد، معارف غیب را به صورت محسوس در میآورد، تا هم ادراكات حسی تأمین شود، و هم نیروهای ادراكی و به دنبال آن نیروهای تحریكی؛ و بعد این نیروها وضو بگیرند و به امامت عقل نمازی عاقلانه بخوانند. آن گاه عقل به دنبال وحی، نماز عاشقانه میخواند. بعد سراسر این جریان میشود هنر و زیبایی.
بنابراین، نتیجه بحث این است كه زیبایی دو قسم است: حسی و عقلی؛ زیبایی حسی به طبیعت برمیگردد و زیبایی عقلی به ماوراء طبیعت. زیبایی حسی معیار خاصی ندارد، چون مردم اقلیمهای مختلف، حواس مختلف و آداب و عادت و رسوم مختلف دارند، پس نمیشود برای آن حدی مشخص كرد. هر كس برای خود برنامهای دارد، سینمایی دارد، تئاتری دارد و هنری دارد. اما هنر بینالمللی با زبان بینالمللی است؛ زبان بینالمللی، زبان دل است، نه زبانِ زبان، نه زبان چشم، نه زبان گوش، نه زبان بویایی و نه زبان ذائقه.
سوتیتر
هر چه به اصل هستی بر میگردد، مصداق كمال و جمال وجودی است، پس ذات اقدس اله كه هستی محض است، زیبایی محض هم است. در واقع، خداوند ما را در بهترین ماهها و در بهترین فرصتهای ماه مبارك رمضان یعنی سحر، به جمالخوانی خود دعوت كرده است. این كمال و جمال محض، وقتی نظام كیهانی را خلق و تشریح میكند یقینا این نظام، نظام زیبایی خواهد بود. در قرآن كریم آمده است: «اللّهُ خالِقُ كُلِّ شَیءٍ» یعنی هر چه مصداق شیء است، مخلوق خداست و چیزی نیست كه در جهان، شیء به او اطلاق شود و آفریده خداوند نباشد. در آیه دیگری میفرماید: «الَّذِی أَحْسَنَ كُلَّ شَیءٍ خَلَقَهُ» یعنی هر چه آفرید زیبا آفرید؛ چرا كه زیبایی هر موجودی به آن است كه دستگاه و سازمان درونی او با هدفمندی او هماهنگ باشد، یعنی راهی كه در پیش دارد، هدفی كه پیشاپیش اوست و دستگاه داخلی او با هم هماهنگ باشند، به طوری كه بتواند با پیمودن این راه به آن هدف برسد. چیزی كه بی هدف است، زیبا نیست.
[1] . نوشتار حاضر متن بازنگاری شده مصاحبه نشریه «هنر دینی» با آیتاللّه جوادیآملی است كه با صیانت كامل از محتوای مطالب، تدوین شده است.