
عقبه تاریخی انقلاب یمن
دکتر سید علی موسوینژاد، استادیار دانشگاه ادیان و مذاهب و کارشناس مسائل یمن در جمع اعضای کمپین بین المللی «نسیم رحمت» در دفتر اتحادیه بین المللی امت واحده(قم) به تحلیل انقلاب و بحران اخیر یمن پرداخت و گفت: آنچه در یمن شاهد هستیم، اجتماع همه کشورهای مرتجع عرب بر ضد اسلام انقلابی است. چیزی که در چند سال اخیر در یمن در حال رخ دادن است، همان «بیداری اسلامی» است؛ و بحث صدور انقلاب اسلامی ایران، دوباره وحشتی در دل کشورهای منطقه ایجاد کرده است. حمله کشورهای مرتجع به یمن، کاملاً شبیه جنگ صدام علیه ایران است که به نمایندگی از کشورهای منطقه و مستکبران جهان، بهعلت ترس از نفوذ و تاثیر گذاری انقلاب بر ملت های جهان، صورت گرفت.
نقطه قوت انقلاب مردم یمن با محوریت انصارالله، عقبه تاریخی آن است. اگر بخواهیم مقایسهای بین این انقلاب و دیگر انقلابهای منطقه بکنیم، به مراتب عمیقتر و با ریشه تمدنی قویتر است. یمن از زمان صدر اسلام مطرح بوده و به اسلام و اهل بیت؟عهم؟ علاقه داشتند و در طول تاریخ در نهضتهای ضد امویان و عباسیان شرکت میکردند. همین روحیه عدالتخواهی و ظلمستیزی باعث حضور آنها در صحنههای اجتماعی و سیاسی شده است. البته عقاید عقلانی زیدیه نیز بیتاثیر نبوده است.
نزدیکی زیدیه به امامیّه
جمعیت یمن در حال حاضر ۲۵ میلیون نفر برآورد شده است؛ که نیمی از آن زیدی مذهب هستند. البته زیدیه در طول تاریخ، گرایشهای مختلفی داشتهاند و در حال حاضر، گرایش جارودی دارند که بسیار به شیعه امامیه نزدیکاند.
در سال ۱۹۶۲ م حکومت از دست زیدیها گرفته شد. مصر به یمن لشکر کشی کرد و هزاران نفر از زیدیها را کشت و یک حکومت سکولار با طرفداری جمال عبدالناصر شکل گرفت. در نهایت نیز در یمن جمهوری سکولار به رهبری علی عبدالله صالح ایجاد شد. بعد از این کودتا زیدیها در حالت انزوا قرار گرفتند و تا حدودی از روحیه انقلابی و عدالتخواهانه خود دور شدند. ولی اتفاقی که در دوره معاصر افتاد، تفکرات سید حسین الحوثی از نوادگان امام مجتبی؟ع؟ است که باعث بازگشت به تعالیم شیعه زیدی در یمن شد. او بعد از پایان جنگ ایران و عراق، حرکتهای جدی خود را با کار فرهنگی آغاز نمود. یکی از اقدامات او مقابله با گسترش وهابیت در شمال یمن بود. در سال ۲۰۰۱م با آغاز تجاوز آمریکا به افغانستان و سپس عراق، حسین الحوثی وارد فاز سیاسی جدی شد. او بحث مقابله با خطر حضور آمریکا در منطقه و بحث تروریسم در آن را مطرح کرد. الحوثی سخنرانیهای آتشینی بین سالهای ۲۰۰۱ تا ۲۰۰۳م دارد و از آن زمان حوثیها بر سر زبانها افتادند.
شعارهای پنجگانه حوثیها
در سال ۲۰۰۴ دولت علی عبدالله صالح جنگی را بر حوثیها تحمیل کرد؛ این در صورتی بود که آنها نمیخواستند وارد جنگ و فاز نظامی شوند و استراتژی خود را مقابله با دشمن اصلی یعنی آمریکا و اسرائیل، قرار داده بودند و عربستان و علی عبدالله صالح را دشمن اصلی خود نمیدانستند. حوثیها در شعارهای پنجگانه یعنی «الله اکبر، الموت لامریکا، الموت لاسرائیل، اللعنة علی الیهود، النصر للاسلام» بسیار بر بحث برائت از دشمنان خدا، مخصوصاً استکبار تاکید میکردند. حسین الحوثی میگفت اگر دستمان به اسرائیل و آمریکا نمیرسد، اما فریاد که میتوانیم بزنیم؛ بعد از آن خودش شعار «الموت لاسرائیل و آمریکا» را فریاد میزد و بقیه تکرار میکردند. ایشان «یوم القدس العالمی» را در یمن زنده کرد و به امام خمینی؟ره؟ بسیار ارادت داشت و تفکر او را احیا کننده ایران و اسلام میدانست. با اینکه حسین الحوثی دشمنشناسی خود را به درستی ترسیم کرده بود، اما وقتی ارتش یمن به دستور آمریکا و عربستان و اسرائیل به حوثیها حمله کردند، آنها ناگزیر از دفاع شدند. ارتش نتوانست حوثیها را شکست دهد و این با توجه به موقعیت جغرافیای یمن و وجود رشته کوههای فراوان در آن است که جنگ و درگیری را بسیار سخت میکند. در نهایت، حسین الحوثی در بمبارانی، مظلومانه به شهادت رسید. در واقع میشود گفت انقلابیون یمن از آن زمان، رهبری اصلی خود و چهره کاریزمای خود را حسین الحوثی میدانند. در حال حاضر هم عبدالملک الحوثی برادر حسین الحوثی، رهبر حوثیهاست و مقبولیت خوبی در بین مردم دارد. حسین الحوثی نقشهای را از اندیشه قرآن به نام «المسیرة القرانیه» که راه و رسمی قرآنی را با نگاه به مسائل روز مطرح میکرد، ترسیم نمود. پیشتر، پدر او به نام علامه بدرالدین الحوثی در جنگ یمن شمالی و جنوبی، به مدت یکسال به ایران آمده بود.
بعد از جنگ اول، پنج جنگ دیگر را بر حوثیها تحمیل کردند که آخرین و جدیترین آن سال ۲۰۰۹ م بود که عربستان نیز در آن حضور داشت اما در آن جنگ هم نتوانستند حوثیها را شکست دهند. نتیجه این شش جنگ، قوی شدن انصارالله و در اختیار قرار گرفتن بخشی از سلاحهای به غنیمت گرفته از ارتش بود. همچنین بخشی از قبایل شمالی یمن که به علت تزریق پولهای عربستان، سالها سکوت کرده بودند، در این برهه به این نتیجه رسیدند که پنجاه سال وابستگی دیگر بس است، و حالا که یک نیروی قوی آمده، چرا از او حمایت نکنند.
در انقلاب ۲۰۱۱ م یمن و سقوط علی عبد الله صالح، حوثیها یک ضلع انقلاب بودند. با سقوط دیکتاتور یمن، قرار شد به مدت دوسال مذاکراتی انجام شود که انصارالله هم جزیی از مذاکرات بودند. تفکر انصارالله هم این بود که فقط میخواستند حقوق مردم یمن، به ویژه مناطق شمالی آن به رسمیت شناخته شود. همچنین آنها یمنِ آباد و بدون وابستگی به قدرتهای بزرگ را خواستار شدند. در طی این مذاکرات که بیش از یکسال طول کشید، جریانات سلفی که وزن کمتری از لحاظ سیاسی داشتند، با خدعه و حذف فیزیکی بزرگان انصارالله مثل دکتر عبدالکریم جبان، گفتگو کننده بلندپایه انصارلله در گفتگوهای ملی و دکتر شرف الدین و... انقلاب یمن را رفته رفته به انحراف کشیدند. جنبش انصارالله چاره را در یک نهضت مجدد دید؛ که این بار خود رهبری این نهضت را به دست گرفت.
قصد عربستان این بود که با کمک وهابیها یمن را تحت کنترل بگیرد. عربستان وقتی دید موفق نشد، تا مدتی منفعلانه برخورد کرد، ولی به امید درگیریهای داخلی شیعه و سنی، سیاستهای جدید خود را شروع نمود. عبد ربه منصور هادی را به عدن برد و آنجا را پایتخت یمن اعلام نمود و سفارت خود را به آنجا انتقال داد. اما عربستان وقتی دید انصارلله بدون مشکلی به دروازههای عدن رسید و مورد استقبال قبائل آنجا قرار گرفت، که از سر استیصال دست به انتحار زد و در حال حاضر در باتلاق یمن گرفتار شده است. منبع: پایگاه دانشگاه ادیان و مذاهب
مولانا! خون قاتل را به تو بخشیدیم
مجموعه 5 جلدی خاطرات سیاسی اجتماعی دکتر سید صادق طباطبایی، به خاطرات وی از تولد تا سال 1368 میپردازد. تا کنون سه جلد از این مجموعه منتشر شده و دو جلد دیگر آن با درگذشت ناتمام ماند. زندهیاد دکتر صادق طباطبایی در گفتگویی به بازگویی برخی از خاطرات خود پرداخت. وی در خاطرهای، داستان سخنرانی دایی خود امام موسی صدر را در مراسم تدفین دختر مسیحی، چنین تعریف کرد:
امام موسی صدر حافظه منظمی داشت و در هر مناسبت، مفاهیم متناسب با همان روز را با ظرافت خاصی از بطن آیات قرآن بیرون میکشید.
... صبح روز بعد، من با دکتر چمران در حال گفتگو، منتظر امام صدر بودیم که «ابوزعیم»، از رهبران فلسطینی سراسیمه و نگران وارد شد و سراغ امام صدر را از ما گرفت. گفتیم که سید هنوز نیامده است و جریان را از او پرسیدیم. چند دقیقه بعد امام صدر آمد و ابوزعیم به سرعت نزد وی رفت و طلب کمک کرد و گفت: «سید! باید کمکمان کنید. دیروز یک جوان فلسطینی یک دختر مسیحی را در طرابلس به قتل رسانده است. امروز خانواده آن دختر تعداد زیادی زن و مرد فلسطینی را گروگان گرفتهاند و میگویند اگر آن جوان را تحویل ندهیم گروگانها را خواهند کشت». امام صدر در این لحظه به فکر فرو رفت و به دکتر چمران گفت: برو فلان برنامه را به تعویق بینداز. سپس از ابوزعیم پرسید که قاتل را میشناسید؟ ابوزعیم جواب داد: میتوانیم پیدایش کنیم. امام صدر گفت «میتوانیم» قبول نیست! تا کی میتوانید پیدایش کنید؟ ابوزعیم گفت: دو یا سه ساعت. امام موسی به شیخ محمد یعقوب، سخنگوی مجلس گفت که نزد خانواده دختر در طرابلس برود و هر وقت به آنجا رسید، امام را مطلع کند. به ابوزعیم هم گفت که در عرض دو یا سه ساعت قاتل را پیدا کند و بعد وی را مطلع سازد.
امام صدر به من و دکتر چمران گفت: با این حساب، برنامه امروز لغو شده و باید این چند ساعت کار دیگری انجام دهید؛ من هم میروم کتابخانه تا برای سخنرانی هفته آینده در مراسم آغاز سال تحصیلی دانشگاهها، یادداشت بردارم. در همان لحظه به این فکر کردم که کنترل ذهن چقدر باید دست خود آدم باشد تا در چنین لحظات حساسی که جوانان برای رزمایش منتظر امام صدر هستند و وی برای حل مشکل زنان و مردان فلسطینی در تلاش است، برای مراسم دانشگاهها هم سخنرانی آماده کند. امام موسی صدر تواناییهای خاصی داشت و بسیار آرام رفتار میکرد. ما پس از دو ساعت برگشتیم و مدتی بعد ابوزعیم همراه با جوان قاتل برای دیدن امام موسی صدر آمد. ما به امام موسی صدر خبر دادیم. امام صدر کمی اخم کرد؛ چرا که نمیخواست این افراد در این محل با وی ملاقات کنند. من با دیدن این حالت امام موسی صدر با خود اندیشیدم که وی حتماً به ابوزعیم اعتراض خواهد کرد که چرا قاتل را به اینجا آورده است؛ چرا که امام به وی گفته بود که به خانواده دختر بگویند که جوان فلسطینی در دست آنان است نه امام صدر. اما برخلاف فکر من، وی با روی خندان پایین آمد و خطاب به ابوزعیم گفت: «کاش به من میگفتید که به اینجا میآیید.» یعنی اوج اعتراض ایشان همین جمله بود. وی سپس به شیخ محمد یعقوب زنگ زد و از وی خواست تا نزد خانواده دختر برود و بگوید که میتوانند جوان فلسطینی را تحویل بگیرند و خانوادهها را آزاد کنند. همچنین از وی خواست زمان تدفین دختر را نیز یادآوری کنند و به آنان بگوید که امام موسی صدر در مراسم شرکت خواهد کرد.
کمتر از نیم ساعت، شیخ یعقوب تماس گرفت و از آزادی گروگانها خبر داد! کلام امام موسی در نزد مردم تا این حد از اعتبار برخوردار بود که خانواده دختر مسیحی فقط با شنیدن نام وی، گروگانها را آزاد کرده بودند. دو روز بعد ما به مراسم تدفین رفتیم. وقتی وارد منزل خانواده دختر مسیحی شدیم، حالت روحی مادر و دیگر اعضای خانواده بهشدت مرا متأثر کرد. پدر خانواده هم بیتابی میکرد تا اینکه جنازه برای تدفین آماده شد و ما همراه خانواده دختر به سمت قبرستان حرکت کردیم. کشیشی انجیل میخواند و دیگران آمین میگفتند تا اینکه به محل رسیدیم. کنار قبری که کنده شده بود دو چهارپایه بزرگ گذاشته بودند که روی هر کدام یک سبد بزرگ قرار داشت. یکی از سبدها پر از خاک و دیگری پر از شاخههای گل بود. هنگامی که تابوت را در قبر گذاشتند حاضران در مراسم، مشتی خاک بر روی آن میریختند و شاخه گلی نیز بر روی آن میگذاشتند. امام موسی صدر نیز بنابر این رسم، مشتی خاک و دو شاخه گل بر روی تابوت قرار داد و سپس بالای تل خاک رفت و شروع به صحبت کرد. من بهشدت تحت تأثیر شرایط عاطفی خانواده دختر بودم و اصلاً به سخنان امام موسی صدر توجهی نداشتم و دکتر چمران هم با دوربینی که همیشه همراه داشت، در حال عکاسی بود. فقط بعد از چند دقیقه صحبت امام موسی صدر، حس کردم فضا در حال آرام شدن است. مادر و پدر دختر مسیحی کمی آرام شدند. چمران به شدت اشک میریخت و امام موسی صدر پس از ۸، ۹ دقیقه سخنرانی، از بالای تپه خاکی پایین آمد. سکوت همه جا را فراگرفته بود. در این حین، بین پدر و مادر دختر مسیحی سخنانی رد و بدل شد. پدر دست امام موسی صدر را گرفت و گفت: «مولانا! مادر این دختر، خون قاتل را به تو بخشید. برو و هر کار که میخواهی با قاتل انجام بده. این چیزهایی که از مسیح ؟ع؟ به ما گفتی الگو قرار میدهیم و خون او را به تو میبخشیم.»
از چمران پرسیدم مگر امام موسی صدر چه گفت؟ جواب داد: امام صدر دو داستان از حواریون نقل کرد و درباره عفو و بخشش حضرت مسیح؟ع؟ سخن گفت. در حقیقت امام صدر به حدی بر کتب ادیان دیگر تسلط داشت که در چنین مناسبتی، داستانهایی متناسب برای حاضران نقل میکرد. منبع: صراط
نفوذ خانوادگی در سیاست و تجارت
ماه گذشته هیلاری ردهام کلینتون، وزیر خارجه سابق دولت اوباما، رسماً نامزدی خود برای انتخابات ریاست جمهوری 2016 آمریکا را اعلام کرد و این در حالی است که اواخر سال 2014 نیز جب بوش، فرزند دوم جورج هربرت واکر بوش و برادر کوچکتر رئیس جمهور سابق آمریکا، جورج دبلیو بوش، اعلام کرد احتمالا در ماههای آینده نامزدی خود برای حضور در کارزار انتخاباتی آمریکا به عنوان یک نامزد جمهوری خواه را علنی میکند. رقابت یک دموکرات از خاندان کلینتون و یک جمهوریخواه از خاندان بوش و اینکه قدرت خانوادهها در تجارت و سیاست، معتقدان به شایستهسالاری را دچار مشکل میکند، به موضوع گزارش اکونومیست تبدیل شد.
به گزارش اکونومیست، آرتور شلزینگر، یکی از معروفترین تاریخنویسان آمریکا در سال 1947 نوشت: «آمریکا به عنوان یک دموکراسی باید بتواند از خانوادههای سلسلهای رهایی یابد.» با این حال با گذشت نزدیک به 70 سال، انتخابات ریاست جمهوری سال آینده میتواند به یک مسئله خانوادگی تبدیل شود. یک کلینتون و یک بوش در 9 دوره رقابتی گذشته، دست کم هفتبار حضور داشتهاند. هیلاری در مقابل جب میتواند ضربهای به فرصتهای برابر وارد کند اما نه به قوانین آماری.
در سراسر جهان، در سیاست و تجارت، قدرت هنوز هم در خانوادهها متمرکز است. خانواده و خاندانهای قدرت ماندنی هستند. در سیاست، خانواده کلینتون و خانواده بوش را به سختی میتوان استثنا فرض کرد. رهبران ژاپن، کره جنوبی، فیلیپین و بنگلادش همگی به روسای سیاسی سابق خود ربط دارند. همانطور که گاندیها در هند در عرصه سیاست فعال هستند، بوتوها در پاکستان نیز هستند، کنیاتاها در کنیا پادشاه هستند، یک فوجیموری بار دیگر در نظرسنجیهای پرو پیشتاز است و یک ترودو در کانادا شانس مبارزه دارد. ضمن اینکه فهرست طولانی شاهزادگان چینی، فرزندان بزرگان حزب کمونیست دقیقاً از همان راس قدرت-شی جین پینگ- حضوری فعال دارند.
در اروپا قدرت خانوادگی باعث شده سیاست مانند یک موسسه انحصاری به نظر برسند. پنجاه و هفت تن از 650 عضو پارلمان انگلیس با نمایندگان فعلی یا سابق این کشور ارتباط دارند. فرانسوا اولاند، رئیس جمهور فرانسه چهار فرزند از سگولن رویال دارد که در سال 2007 در انتخابات ریاست جمهوری شرکت کرد. سه نسل لوپنها در حزب جبهه ملی کشمکش دارند. نخست وزیر بلژیک پسر وزیر سابق خارجه این کشور و کمیسر اروپاست. نامهایی چون پاپاندرئو و کارامانلیس هنوز هم در یونان وزنه هستند.
در تجارت هم شرکتهای خانوادگی همچنان رو به پیشرفت و ترقی هستند. بیش از 90٪ تجارتهای جهان با مدیریت خانوادگی یا تحت کنترل خانوادهها فعال هستند؛ از جمله برخی از بزرگترین شرکتها مانند نیوز کورپ و فلکس واگن؛ خودروسازی که در رقابت هیات مدیره میان دو خانواده که صاحبان اصلی آن هستند، در تلاطم است. گروه مشاوران بوستون، برآورد کرده که خانوادهها با بیش از یک میلیارد دلار درآمد سالانه، صاحب یا ناظر 33٪ شرکتهای آمریکایی و 40٪ شرکتهای فرانسوی و آلمانی هستند.
اهمیت خانوادههای قدرت میتواند بنیانگذاران اقتصاد مدرن و نظریه سیاسی را شگفتزده کند. سلسلههای سیاسی باید با رای آوردن افراد عادی، به مرور ناپدید میشدند. تجارتهای خانوادگی باید با گسترش شرکتهای دولتی به واسطه میلیونها سرمایهگذاری کوچک، قافیه را میباختند. اما این مسئله هرگز اتفاق نیفتاد؛ تاحدی به دلیل اینکه بسیاری از مزایای خویشاندوی به شکل شگفتآوری تداوم دارند. منبع: فرارو
برای من فقط شعر بخوان!
یکی از مشهورترین چهرههای قرآنی کشور، کسی است که مقام معظم رهبری در مورد وی گفتند: «خداوند ایشان را از ستارگان جهان اسلام قرار دهد». حجتالاسلام سید محمد حسین طباطبایی که پدرشان لقب علمالهدی را برای وی برگزید، همان کودک خردسالی است که در دهه هفتاد شگفتانگیزترین کودک دنیا در عرصه حفظ قرآن شد و معجزه دیگری از آیات نورانی آخرین کتاب آسمانی را به رخ دنیا کشید. او اکنون جوانی برومند و تحصیلکرده حوزه علمیه قم است که پا به پای پدر در راه ترویج قرآن و مکتب اهل بیت؟عهم؟ تحقیق و پژوهش میکند. وی تا کنون دو کتاب تالیف نموده است. سیدمحمدحسین در سال 1389 ازدواج کرده و اکنون صاحب دو فرزند است.
وی در گفتگویی به یکی از خاطرات دوران کودکی خود اشاره کرد و گفت: به خاطر دارم که یکی دو سال بعد از برنامههایی که در مکه و ایام حج در سال 1376 داشتیم، آنجا برای خانواده وزیر کشور عربستان هم برنامه اجرا کردیم و بعد هم برگشتیم. این برنامه، بین خانواده سلطنتی عربستان خیلی پیچیده بود و بین خانوادههای خودشان نقل میشد که مثلاً این بچه آمده و برنامه اجرا کرد و این طور قرآن میخواند و... به این صورت افراد دیگر و خانواده سایر مقامات عربستان هم مطلع شده بودند. دو سال بعد از آن تهران، پیش سفیر آن زمان ایران در عربستان بودیم. ایشان گفت یکی از مقامات عربستان ـ پسر امیر عبدالله، معروف به امیر ترکی ـ با چند نفر هیئت همراه آمدند و گفتند: «میخواهیم با آقای طباطبایی هم دیداری داشته باشیم». البته به صورت رسمی نیامده بودند، ما رفتیم آنجا و تقریباً ساعتهای نه و نیم، ده شب بود، نشستیم و ایشان کمی صحبت کرد و بالاخره گفت ما وصف شما را که آمدید در کاخ سلطنتی و آنجا برنامههایی را داشتید شنیدیم؛ حالا آمدهایم خودمان از نزدیک ببینیم. به او گفتند که ایشان حافظ قرآن هستند، از هر جای قرآن که دوست دارید، میتوانید سؤال کنید. امیر به مبل لَم داده بود؛ البته با یک تکبر خاصی و گفت: «نه، من سؤال حفظ از ایشان ندارم». گفتند:چه سؤالی از ایشان دارید؟ گفت:«برای من شعر بخوان». گفتند: معروف نیست که ایشان شعر حفظ کرده باشند. ایشان حافظ قرآن هستند. اصرار کردند که نه، شعر بخواند. حالا به لطف خداوند؛ چون زبان عربی را کار میکردیم، بسیاری از شعرهای عربی را که در مدح اهلبیت؟عهم؟ بود و بعضی از اشعاری که خود اهلبیت؟عهم؟ سرودند، را حفظ کرده بودیم. خدا لطف کرد، بین تمامی اشعاری که حفظ کرده بودم، یک شعر خیلی مناسب را انتخاب کردم؛ همان شعر معروف امام هادی؟ع؟ را که در مجلس متوکل، در وصف پادشاهان خوانده بودند، که بالاخره آخر و عاقبت تمام خوشیهایشان چه میشود؛ و خیلی با جزئیات، که خیلی جالب است. شعر نزدیک یک صفحه است و من هم همهاش را حفظ بودم از ابتدای آن شروع کردم به خواندن؛ و نگفتم که شعر از کیست و برای چه کسی خوانده است. خیلی شمرده شمرده و با همان شیوهای که خودم در زمان بچگی داشتم، خیلی احساسی میخواندم، بعد دیدم وقتی به وسطهای شعر رسیدم، هر چه بیشتر میگذرد، یواش یواش این شخص اول خیلی متکبرانه نشسته بود؛ از اواسط شعر به بعد، خودش را جمع کرد. دیدم چشمانش سرخ شده، و خیلی متأثر؛ تا رسیدم به آخر شعر، دیدم اشک در چشمانش جمع شد. در واقع همه را تطبیق داده بود به خودش؛ بعد هم خیلی تشکر و تقدیر کردند. منبع: ایکنا