
از "محاسبه خود" تا "مراقبه از انقلاب"
نوشتار پيش روي، نگاهي گذرا بر وضعيت موجود "اخلاق سیاسی" جامعه ماست. تأمل در اين مقوله كه ناظر به يكي از نيازهاي اساسي جامعه اسلامي است، وظيفه مخاطبان فرهيخته نشريه به عنوان اعضاي فعال جامعه متعهد نخبگاني میباشد.
نسبت "اخلاق" و "سياست"
در پاسخ به اين پرسش كه "نسبت "اخلاق" با "سياست" در آموزههاي اسلامي چيست؟"، در اين مجال مترصد ارائه يك بحث صرف تئوري و يا معرفتي نيستيم، و در پي آن نيز نميباشيم تا دريابيم كه از اشكال چهارگانه منطقي، كدام يك بر نسبت و روابط "اخلاق" با "سياست" حاكم است ـ گر چه سوگمندانه شاهديم كه نسبت آن دو هر روز به مرز "تباين" نزديكتر ميشود! ـ بلكه ميخواهيم اين واقعيت را يادآور شويم كه حجم "برخوردهاي سلبي" به جاي "رفتارهاي ايجابي"، هر روز در جامعه ما ـ و متأسفانه در جبهه پيروان انقلاب ـ افزونتر ميگردد. اهتمام در "نفي ما عدي" و بيتوجهي به "اثبات خود"، به قاعده شايع جماعتي از رجال و گروههاي سياسي كشور تبديل شده است؛ و اين به معناي فاصله گرفتن تدريجي عرصه اجتماع و خالي شدن صحنه سياست از "اخلاق" است.
واقعيت آن است كه گرچه همه جريانهاي انقلابي در نظر، قائل به مرزبندي با ليبراليسم هستند، اما در عمل شماري از آنها ملتزم به آموزههاي اباحيگري از جمله مباني سكولاريستي جدايي "دين از دنيا" و "اخلاق از سياست" و التزام عملي به "مصلحت" در تمام مناسبات ديني و دنيوي ميباشند! در حالي كه لزوم رعايت "اخلاق" در همه شئون زندگي فردي و اجتماعي، به ويژه در عرصه سياست، مورد تأكيد آموزههاي اسلامي است. خداوند توصيه ميكند كه حتی نسبت به دشمنان نيز بیعدالتی نكنيد و در قضاوت آنها از جاده انصاف و اعتدال خارج نشويد؛ "وَلا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى"1؛ و يا در جريان "داستان افك"، با پرسشي توبيخي مخاطبان را به چالش ميكشد كه چرا هنگام شنيدن آن بهتان، خوشبيني و "حسن ظن" ـ به جاي بدبيني و "سوء ظن" ـ به خود نبردند؟! "َولا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَيْرًا"2 و اين چيزي جز تبيين نسبت وثيق "اخلاق" با "سياست" و يا به تعبيري "اخلاق سیاسی" از منظر اسلام نيست.
ضرورت "بازسازي اخلاقي"
ضرورت "بازسازي اخلاقي" و "نوسازي معنوي" كشور كه با وجود تأكيد رهبر معظم انقلاب اسلامي در اواسط دهه هفتاد شمسي، همچنان ـ به اقتضاي مصلحتانديشيهاي شخصي و گروهي ـ چنانكه بايد وجه همت هيچيك از جريانهاي پيروز رقابتهاي سياسي كشور قرار نميگيرد، امروزه بيش از هر زمان ديگر، جهت تضمين تداوم انقلاب اسلامي، احساس ميشود. بايد انقلابمداران و مشخصاً اصولگرايان، در ابعاد اخلاقي و رفتاري، به توازن و تعادلي متناسب با ديگر اجزا، اعضا و دستاوردهاي بزرگ انقلاب دست يابند. بيترديد ما ناگزير از آنيم كه جهت تحقق الگوي اسلامي و بومي پيشرفت، به تربيت انسانهايي در تراز اهداف متعالي انقلاب اسلامي ايران بينديشيم و البته به آن نيز دست يابيم.3 بر اين مبنا، هرگز رواج بياخلاقي به هر نام و نشان، در شأن جامعه اسلامي نيست. گسترش رذائلي چون تهمت، غيبت، ريا، ناسزا، پردهدري، بيحرمتي، دروغگويي، درشتي، سوء ظن، و ... به نام "مصلحت" و به بهانه دفاع از انقلاب، نه در خور نام و مورد نياز اين نظام است و نه ريشه در آموزههاي اسلام و يا نشاني در سياستهاي ـ نوشته و يا نانوشته ـ بنيانگذاران جمهوري اسلامي ايران دارد؛ بلكه ثمره شور بيبهره از شعور لازم ديني و تعصب عاري از درك اصول جامع اسلامي و عدم فهم درست ماهيت و هدف نهضت امام خميني(ره) است. هرگز فراموش نكنيم كه هدف برپايي حكومت اسلامي، تحقق عملي ارزشهاي الهي و از جمله اصول اخلاقي، در جامعه بوده است؛ و الاّ حفاظت از حكومتي خالي از مباني و آموزههاي ديني، دليلي ندارد كه از اوجب واجبات باشد.
گذار به "گفتمان تعقل"
جدال ميان "تمجيد مطلق" و "مطلقِ تخريب"، جز نشانه غلبه "جريان احساس" بر "گفتمان تعقل" و در نتيجه گسترش "بياخلاقي" در جامعه، نيست. از آنجا كه به طور معمول در فرايندي منطقي، زمينه "ثبات رجال" سياسي خود را فراهم نميآوريم، گاه و بيگاه مشاهده ميشود كه موضعگيريهاي دفعي و سرد و گرم شدنهاي فوري و قبض و بسطهاي شكننده بخشهايي از مردم انقلابي، نسبت به رجال سياسي ـ به تبع مواضع لرزان آن رجال ـ در نوسان ميان صفر يا صد، سفيد يا سياه، و همه يا هيچ، سرگرداناند! و شخصيتهاي سياسي در ذهن و زبان جماعتي از دوستداران نظام ـ چون برخي از بازيكنان و مربيان فوتبال ـ ميان "اسطوره خدمت" و "نماد خيانت" شناورند! و اين در حالي است كه انقلاب پيرواني چون خود استوار و پايدار ميطلبد. انقلابمدارن مانند تكه ابرهاي پراكنده بهاري، بيثبات و پرهياهو نيستند؛ بلكه چونان آسمان يكدست زمستاني، پربار، موقر و بيكرّ و فرّ ميباشند كه زمين را سيراب ميكنند و خسارتي به بار نميآورند؛ "و قَد اَرعَدُوا وَ اَبرَقُوا وَ مَعَ هَذَينِ الاَمرَينِ الفَشَلُ؛ وَ لَسنا نُرعِدُ حتَّي نُوقِعَ وَ لا نُسِيلُ حتَّي نُمطِر"4. پس بيگمان شايسته نيست كه صحنه سياسي كشور، مطابق فضاي لرزان اخلاقي، با دوسر افراط و تفريط، كه بيشباهت به "مدل ورزشگاهي" نميباشد، به پيش رود؛ ورزشگاهي كه صد هزار نفر تماشاگر آن ـ بيتوجه به تحليل كيفي بازي ـ يكپارچه تا دقيقه 86 زنده باد مربي را سر ميدهند اما با دريافت يك گل، به يكباره 180 درجه تغيير موضع ميدهند و همان صد هزار نفر اين بار تا پايان وقت اضافه و حتي پس از مسابقه، نه تنها يك صدا خواهان بركناري فوري همان مربي ميشوند، بلكه آنچه را كه از ناسزا در چنته دارند در طَبَقي از شعار حواله او ميكنند و كوتاه هم نميآيند!
گرچه در اين مجال اندك قصد ريشهيابي دقيق علت ظهور چنين پديده آسيبزايي نيستيم اما نميتوان انكار كرد كه بخش عمدهاي از اين عارضه محصول افتراق و جدايي تودههاي مردمي از نخبگان فكري و ديني خود بوده و هست.
اگر چه همه شاهديم كه ميزان قابل توجهي از نوسانات و تغيير مواضع تودههاي مردمي در ردّ و يا قبول وقايع و رجال سياسي، ناشي از ارزيابي دقيق عملكردها و سياستهاي آنها نيست، اما با كمال تأسف، نميتوان انكار كرد كه غليان و غلبه احساسات در صحنههاي سياسي و اجتماعي و فرهنگي بخشهايي از جامعه انقلابي ما نه تنها به وضوح قابل رؤيت بلكه به نظر ميآيد كه در حال گسترش است. آيا وقتي طيفي از جوانان متدين و مخلص حزباللهي، به جاي احساس نياز به درك محضر علماي ديني و دريافت نظر كارشناسان كار كشته فرهنگي و بهرهمندي از متخصصان اجتماعي و نخبگان سياسي، تنها محو جمال جميل و جلال جليل برخي مداحاني ميشوند كه در مجالس اهل بيت(ع) پا را از ذكر مدايح و مراثي معصومان فراتر مينهند، چيزي جز اين ادعا را ثابت ميكند؟! آيا احساس استغناي جماعت قابل توجهي از جوانان پرشور انقلابي و سيري زودرس آنان از تغذيه مناسب فكري و ديني، طبيعي است؟! آيا اين رويه، بر پايه معرفت از آيه "فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ"5 در ضرورت پرسشگري و درخواست آگاهي از آگاهان و متخصصان است و يا تبعيت از توصيه حضرت صاحب الامر و الزمان(عج)در لزوم پيروي تودهها از فقها در "حوادث واقعه"6 دوران غيبت ميباشد؟! بيگمان نقش برخي از منبريهاي محترمي كه به جاي ترويج معارف جامع ديني و ابعاد عقلاني اسلامي، تنها به تزريق حرفهاي احساسات و ترويج ابعاد عاطفي دين به جوانان بسنده ميكنند، در پيدايي و گسترش دامنه اين جريان احساسي مشهود است.
متوليان امور واقفند نظامي كه به حق داعيهدار مقدمهسازي امر ظهور و فراهمآوري مقدمات حكومت جهاني موعود بشر(عج) است، هر روز بايد بيش از ديروز، به تمرين "خردورزي" و "تكامل مكارم اخلاقي" اهتمام بورزد؛ چرا كه اين "رشد عقلاني" و "نموّ اخلاقي"، وعده اولياي دين براي عصر ظهور ميباشد؛ چنان كه صادق آل محمد(ص) ميفرمايد: "إِذَا قَامَ قَائِمُنَا وَضَعَ يَدَهُ عَلَى رُئُوسِ الْعِبَادِ فَجَمَعَ بِهِ عُقُولَهُمْ وَ أَكْمَلَ بِهِ أَخْلَاقَهُم"7 يعني چون حضرت بقية الله(عج) قيام كند، هم به پرورش عقول انسانها ميپردازد و هم به تزكيه نفوس آدميان، اهتمام ميورزد.
آسيبهاي "جريان احساس"
اينجا مناسب يادآوري اين واقعيت است كه زواياي تاريك و پستوهاي ناشناخته جامعه احساسي، مستعد پرورش انواع آسيبهاست. چون عرصه سياست در يوغ غلبه و حاكميت جريان احساس درآيد، به انواع حِيَل از بركت نقادي دلسوزانه و عالمانه اهل آن محروم ميگردد، و به همان نسبت جامعه شاهد: ميدانداري فرصتطلبان و انزواي مصلحان؛ اعمال سليقه به جاي قانون؛ تفويت مصالح عاليه در پاي سليقه؛ خلط و يا جابجايي متن و حاشيه؛ رشد قارچگونه جريانهاي انحرافي در سايه غبارآلوده شدن فضاي سياسي؛ رواج بيانظباطي و بيمبالاتي زورمندان و زرداران و تزويرمداران در عرصههاي مختلف؛ اتلاف و يا انهدام هرگونه نيرو و توان مثبت رقيب ـ در حالي كه با دقت در سيره پيامبر اكرم(ص) درمييابيم كه حضرت تا حد امكان حتي از "تعطيل" نيروهايِ ناهمگون ولي پرتوان، هم پرهيز ميكرد و البته در مقابل به "تعليل" و مديريت بر آنها ميپرداخت ـ؛ خروج از جاده انصاف نسبت به ديگران؛ جولان افراد نابالغ، هيجاني، زودجوش، ناپخته و يا دير پز، تكرو و شخص محور؛ طرح مسائل تحريك كننده و بروز رفتارهاي پرهزينه؛ ابراز سخنان جنجال برانگيز و يا انتشار ادعاهاي فتنه انگيز؛ اشتغال به حواشي و غفلت از اولويتهاي ضروري؛ ماجراجويي و القاي تنش و درگيري؛8 ... و از همه مهمتر، رواج "بياخلاقي" به نام "مصلحت انديشي" و به كام برخي، خواهد شد؛ مصلحت انديشيهايي كه منجر به تعطيلي اصول و احكام اخلاقي در جامعه ديني ميشوند! حقيقت آن است كه ظهور و بروز اخلاق در عرصه سياست و اجتماع، جز در گذار از "جريان احساس" به "گفتمان تعقل" به دست نميآيد.
ثمره نقد ناصحان
نيل به جامعه اخلاقي و عقلاني، و حاكميت "گفتمان تعقل"، در گرو همت "ناصحان" است. نقد ناصحان، فرصت ارزشمند و رايگاني براي ارزيابي روند جريانات حاكم در درون نظام است؛ كه به حركت منطقي و تكاملي انقلاب اسلامي كمك ميكند. بيترديد با نقادي مستمر و بهجا، ميتوان بسياري از فلتات و نوسانات اشخاص، گروهها و جريانات حاكم بر جامعه را در بدو زايش و پيش از پيدايش و گسترش بحرانها، اصلاح كرد و با تيغ نقد، علفهاي زائد را پيش از آسيب رساندن به اصل درخت نظام، حرس كرد و از ريشه كَند. جامعهاي پويا و پاياست كه خردورزان و مصلحان آن، چون ديدهبانان بيدار، شبانهروز عرصه اجتماع، فرهنگ و سياست آن را رصد كنند و بپايند و از اين بابت قدر بينند و در صدر نشينند. اين ممكن نيست جز آنكه متوليان امور، با سعه صدر، ظرفيت بالا، تحمل و بزرگمنشي، بستر و فضاي مناسب فعاليت نخبگان متعهد ـ هرچند منتقد ـ را فراهم آورند و يا حداقل سدّ راه رسالت ايشان نشوند. نقد نبايد هزينه بالا و يا گزافي بر نقاد بار كند، چندان كه از خير آن بگذرد. بر اين باوريم همچنان كه رهبر معظم انقلاب به سهم خود بارها در قول و عمل به تحقق نقد ناصحان در جامعه همت گماشتهاند، اگر متوليان و مجريان امور نيز به تبعيت از ايشان زمينه و زمانه مناسبتري براي نقد شجاعانه، عالمانه و مشفقانه اما آرام و بيحاشيه قدرت در چهارچوب قانون و منطق عقلي و اخلاقي براي اهل آن فراهم ميكردند، اكنون نه تنها جامعهاي به مراتب اخلاقيتر و به اهداف و تراز عالي نظام اسلامي نزديكتر داشتيم، بلكه به قطع و يقين كمتر شاهد و مبتلاي افراط و تفريطهاي وحشتناك، پرهزينه و تغيير مواضع تأسفبرانگيزي بوديم كه همه به پاي نظام مظلوم اسلامي نوشته شده و ميشوند!
"محاسبه خود" و "مراقبه انقلاب"
و اما در پايان، با تأسي از كلام راهگشاي امام حسين(ع) كه نشانههای خردمند را "نقد خود" و "فهم ديگران" ميداند؛ "مِنْ دَلائِلِ العالِمِ اِنْتِقادُهُ لِحَديثِهِ وَعِلمُهُ بِحَقائِقِ فُنونِ النَّظَرِ"9 اين نوشته در پي چيزي جز اين نيست كه بگويد: بياييم ما همه دوستداران حقيقي نظام اسلامي به حكم نبوي "حَاسِبُوا أَنْفُسَكُمْ قَبْلَ أَنْ تُحَاسَبُوا"10 در اين ساعت از روزِ انقلاب، بيش و پيش از هر چيز، منصفانه به "محاسبه" رفتار، گفتار و انديشههاي كرده و ناكرده شخص و جريان مطبوع خود تا اين لحظه بنشينيم؛ و در نتيجه چنانكه خود را در پيدايي و پايايي فضاي احساسي سهيم دانستيم و در اين باره خويش را محتاج عتاب و عقاب تشخيص داديم، بدون فرا فكني و بلكه از سر جوانمردي، از "معاتبه" و "معاقبه" خويش دريغ نورزيم؛ بلكه به زودي دوران گذار از "جريان احساس" به "گفتمان تعقل" و در نتيجه "پاسداشت حقيقي اخلاق" را در جامعه رقم زنيم. باشد بر اين باور برسيم كه "مشارطه" با خود و "مراقبه" عقلاني و اخلاقي از اصل نظام، رمز مانايي حيات طيبه انقلاب اسلامي است.والامر اليكم
پينوشتها:
1 . مائده/ 8.
2 . نور/ 12.
3 . ن ك: مقام معظم رهبري، بیانات در ديدار با معلمان و فرهنگيان، 14/2/1390.
4 . نهج البلاغه، خ 9، ص 54.
5 . نحل/ 43.
6 . اشاره به توقیع مبارک حضرت ولی عصر(عج): "وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِيهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِيثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِي عَلَيْكُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ"؛ بحارالانوار، ج2، ص90، ح13.
7 . بحار الأنوار، ج52، ص 30.
8 . حذف مستفزّات؛ راهي به سوي پيشرفت، سخن سردبير ماهنامه معارف، شماره 84.
9 . بحار الأنوار، ج 78، ص 119.
10. وسائل الشيعه، ج 16، ص 99.
دیدگاه ها
mersi
شنبه, 03/20/1391 - 08:46 — کاربر مهمانali bood