
زندگي و زمانه
«عین» و «صاد» نه دو حرف ساده الفبا که نشانی از یک تفکر دینی فعال در ادبیات معاصر ایران بوده و هست. استاد صفايي را از روزهای ملتهب روشنفکری دهة چهل و پنجاه، با نام رمزآلود و علامت اختصاری یک منتقد ادبی قهّار ميشناسيم که با چهرهاي ناشناس، آن انسان دینمدار، چاه چپگرایی را از راه دینباوری براي جوانان اين مرز و بوم تمیز داد.
حجتالاسلام والمسلمين استاد علی صفایی حائری معروف به عین.صاد فرزند شیخ عباس صفایی حائری در سال ۱۳۳۰ شمسي در شهر قم دیده به جهان گشود. پس از دورة دبستان و اتمام کلاس ششم (نظام قدیم) در سن ۱۳ سالگی شروع به تحصیل علوم اسلامی در حوزه علمیه قم نمود. تحصیلات دروس سطح حوزه را در کمتر از ۴ سال به پایان رساند. او «رسائل»، «مکاسب» و «کفایةالاصول» را نزد آيات معظم سیدمهدی روحانی، جعفر سبحانی، فاضل لنكراني، ستوده و میرزا حسین نوری به اتمام رساند. در خارج فقه و اصول از آيات شیخ مرتضی حائری و محقق داماد استفاده كرد و در طی این دوره به تصریح خود بیشتر از محضر علمی پدرش که جزو اساتید زبده حوزوی در سطوح عالی بود كسب فيض نمود؛ تا اینکه در جوانی به درجه اجتهاد نایل شد.
او همزمان با تحصیلات حوزوی و در آستانة چهارده سالگی پس از آشنايی با ادبیات کودکان ـدر سطح مجلههای کودک آن روزگارـ و دستیابی به آثار ادبیات نوجوان در سطح وسیع، به مطالعة تاریخ ادبیات ایران، عرب، ژاپن، چین، یونان، اسپانیا، آفریقا، آمریکای لاتین و سایر کشورهای غربی روی آورد و با نمونههایی از شاهکارهای ادبی هر دوره آشنا گشت. در همین زمان با حرفهای فرانتس کافکا و صادق هدایت و نیز تحلیلهای پوچگرای غربی و طرحهای نواگزیستانسیالیستی و مارکسیستی و الحادی در عرصة ادبیات آشنا شد. او در شانزده سالگی ازدواج کرد و در هیجده سالگی اولین یادداشت تحلیلی و مقالة انتقادی سلسلهوار خود را با عنوان «مسئولیت و سازندگی» که بعدها تبدیل به کتاب شد را با امضای «عین.صاد» منتشر نمود؛ که به واقع، شالوده و ساختار تفکرش، بر همين پایه و نگرش استوار گشت.
و اما 22 تیرماه 1378 در راه گرگان به مشهد، یک خودروی سواری با یک مینیبوس تصادف کرد. در ميان چند نفري كه در اين تصادف کشته شدند، استاد علی صفایی حایری نيز ديده ميشد. تهران غرق بحران کوی دانشگاه بود كه بعد از 18 تیر شعلهور شده بود؛ و روزنامهها جا نداشتند تا تیتر بزنند «استاد علی صفایی حایری یا عین صاد(ع.ص)...»؛ اما استاد علی صفایی حایری را کسی از روزنامهها و تلویزیون نشناخته بود تا در سکوت این رسانهها، از داغ رفتن حاج شیخ بیخبر بمانند.
دوستى، از او این چنین یاد مىکند: «تنوع غریبى در میان معاشرین او بود. از کاسب تا فیلمساز، از نویسنده و شاعر، تا راننده و پسر فرارى همسایه! هر یک به فراخور نیازهايشان، بر سر سفرة اخلاق او مىنشستند و از محبت و صفا و سخنش، بهره مىگرفتند. دست بخشندهاش، هرگز از سخاوت باز نمىایستاد. تا آخرین روزهاى عمرش، بهطور دائم به استقراض و رفع نیازهاى مالى دیگران مىپرداخت. و خود را نه تنها در حد امکانات موجود، بلکه به اندازه اعتبار و امکان استقراض، مسئول مىدانست.» مردی که میگفت: «از 16 سالگی مثل مسافرهای ساک به دستی که در ترمینال بهدنبال هر اتوبوسی دویدهاند، دنبال مرگ گشتهام»، 22 تیرماه 1378 توشهاش را بر گرفت و رفت.
صفایی در کنار برخوردهای سازندهاش آثار عمیقی در حوزة اندیشه به جای گذاشت. میگفت ما پیش از آنکه تشنه شده باشیم، نوشیدهایم و پیش از آنکه به اشتها آمده و با سئوالها گلاویز شده باشیم، خود را تلنبار کردهایم و پیش از آنکه به معناها دست یافته باشیم، به کلمهها رسیدهایم و این است که باد کردهایم و با آنکه زیاد داریم، مریض و بىرمق هستیم و به امتلاء ذهنى و پرخورى فکرى دچار شدهایم! «ما، در قرآن به کلمههایى برخورد مىکنیم. این کلمهها در زبان ما، در گفتگوهاى روزمره ما هم جریان دارند و در نتیجه بحران شروع مىشود. چون به برداشتهایى دست مىزنیم که از عادتهاى ما مایه مىگیرند. ما به هر کس که ساده و جانمازآبکش بود، مؤمن مىگفتیم و به هر کس که از ما کنار مىکشید و لب به جام ما نمىزد، متقى مىگفتیم. ما اینگونه با مؤمن و متقى و محسن و صابر و شاکر و ذاکر و... عادت کرده و نفهمیده با آنها بازى مىکنیم و بر آنها ستم مىکنیم. با الفاظ خالى انس گرفتهایم و آنها را در برخوردها به رخ یکدیگر کشیدهایم. اگر ما با حرکت فکرى همراه مىشدیم و در خود مىجوشیدیم و مطلبها و مفهومها را درک مىکردیم و آنگاه دربهدر، بهدنبال کلمهها مىگشتیم، در آن لحظه که به یک کلمه مىرسیدیم، از آن بهره مىگرفتیم و همچون تشنههاى به آب رسیده، کلمهها را قطره قطره مىچشیدیم و جذب مىکردیم.» او این کلمات را چشید و در کتابهایش برای ما به یادگار گذاشت.
کتابنامه
اين روحانی با صفای اهل قلم، ضمن فراگیری دقیق متون حوزوی، ادبیات و هنر را مجال مناسبی برای نقد و نظر ـ از متن حوزه دین گرفته تا کنه بیدینی و الحاد ـ دیده بود. وي در اين رهگذر بیش از پنجاه عنوان کتاب در زمینههای گوناگونی چون: تربیتی، نقد و روش نقد، ادبیات هنر، روش تدریس و آموزش، قرآن کریم و روش برداشت از آن، تفسیر و دیدارهای تازه با قرآن، دعا و حدیث، ولایت و امامت، معارف اسلامی و آموزههای اقتصادی، اجتماعی و اخلاقی اسلام از خود به يادگار گذاشته است که در غالب آنها با محوریت مسائل روز جامعه اسلامی، به نوعی بر مبنای روش آموزش قرار گرفته است. انتشارات «لیلةالقدر» ناشر تخصصی آثار وی است و «چشمه جاري» به آدرس: www.alisafaee.ir وبگاه تبيين انديشههاي آن مرحوم ميباشد. فهرست آثار علمي استاد به قرار زير است:
مسئولیت و سازندگی
اولین کتاب استاد صفایی است كه در دو جلد و ده فصل تهیه و تنظیم یافته و در مورد روش تربیتی اسلام، حرفهایی برای گفتن دارد. در این کتاب از: مسئولیت و زیربناها، تربیت و مفهوم آن، مربی و ویژگیهایش، روش تربیتی و شناخت، جهانبینی اسلامی، استعدادها و روحیهها، سخن به میان آمده است.
انسان در دو فصل
در فروردین ماه سال 1360 عین. صاد سخنرانی با همین موضوع در تالار وحدت میکند و در آن به تربیت انسان در دو مرحله پیش از بلوغ و پس از بلوغ، اشارات مفصل و کارشناسانهای میدهد. سالها بعد و تحت اشراف خودش این کتاب از مجموعه آن سخنرانیهای و برخی مباحث جدید، و در دو فصل تدوین و منتشر میشود.
روش نقد(5 جلد)
این کتاب در پنج مجلد انتشار یافته است. جلد اول این مجموعه به مفهوم «نقد» و ضرورت و معیار آن و سپس به روش نقد اهداف آن ميپردازد. جلد دوم به «نقد مکاتب» بر اساس آرمانها پرداخته و پس از توجه دادن به آرمانها و طرحریزی آنها، به نیازها و پایههایی که آرمانها بر آن استوار میشوند، اشاره میشود. جلد سوم به «نقد آرمان آگاهی و عرفان» اختصاص دارد؛ اینکه چه انگیزههایی انسان را به سوی منبع نور و هدایت پناه داده و چه در اهدافی که این جریان را به همراه داشته و چه در شکلهای تاریخی این جنبش میپردازد. همچنین از مزایا و آفتهایی که در طول زمان بین مکاتب ذوقی و عرفانی وجود داشته است سخن میگوید. جلد چهارم با توجه به آرمان «تکامل» و مفهوم گسترده و وسیع آن، به تحلیل مارکسیسم پرداخته و آن را از ماده تا حیات، تا شعور، تا انسان ابتدايی، تا انسان تاریخی و تا انسان انقلابی پیش برده و سپس با پذیرش اصول دیالکتیک به نقد آن تحلیل پرداخته و کلیت این اصول را به نقد و بررسی کشانده است. جلد پنجم، به تحلیل و نقدی از اگزیستانسیالیزم میپردازد و با مطرح کردن اندیشههایی از هایدگر و سارتر، به جمعبندی این افکار و سپس تحلیل و نقد آنها میپردازد.
استاد و درس(صرف و نحو و ادبیات، هنر و نقد)
این مجموعه از دو قسمت: «صرف و نحو» و «ادبیات، هنر و نقد» تشکیل شده و هر قسمت تحت عنوان کتابی مجزا به چاپ رسیده است. کتاب اول در مورد صرف و نحو نوشته شده و به روش تدریس و آموزش اشاره دارد. کتاب دوم در مورد ادبیات، هنر و نقد سخن میگوید. آن چه که نویسنده را بر آن داشته تا به نوشتن این بخش، در کتابی مجزا همت گمارد، همانا عدم گفتگو از جریان هنر و خواستگاه آن و تنوع شکلهای هنر و توضیح آن و رکود رواج هنر در دورههای مختلف و قانونهای مختلف حاکم بر این جریان در کتب حوزوی و علوم بلاغتی موجود است.
روش برداشت از قرآن
در این کتاب ابتدا توضیحی از کلمههای: تفسیر، روح، نور، ظهر، بطن، تاویل، تنزیل داده و حدود هریک مشخص گردیده است. سپس برای رسیدن به تفسیر و روح قرآن از راهها و اصول الهی آن سخن گفته شده است.
رشد
در اين اثر كه دیداری با سورة مبارکه «عصر» است، بر اساس داستان انسان، سرمایهها، نیازها، بازارها، سودها و خسارتهایش روایت میشود.
تطهیر با جاری قرآن(3 جلد)
این کتاب مجموعهای است از تفسیر تعدادی از سورههای قرآن با روشی نوین. مؤلف سعی کرده تا با توجه به نارساییهاي روشهای مجموعی، موضوعی و واژهای در تفسیر قرآن، و همچنین ناقص بودن روش کار با توجه به شان و تاریخ نزول و با توجه به تفاسیر و اقوال و تداعی و معانی و جریان عمل، راه و روشینو در رابطه با قرآن و تفسیر آن ارائه دهد.
وارثان عاشورا
مجموعهای است از پنج مبحث در زمینههای اضطرار به دین و حجت، حق و شبهه، احیای امر، وارثان عاشورا، اصحاب اباعبدالله(ع). این کتاب شامل سخنرانیهای مرحوم عین. صاد در چند دهة محرم است که با قلم خودش تنظیم شده است.
درسهایی از انقلاب(انتظار، تقیه، قیام)
مجموعهای است متشکل از سه دفتر که هر کدام به عنوان کتابی مجزا تحت عناوین: انتظار، تقیه و قیام به زیور چاپ آراسته شدهاند. در این مجموعه از چهار مرحله انقلاب اسلامی و مفاهیم هریک سخن گفته شده است. وي معتقد است سه گام «بینات» یعنی روشنگری، «انتظار» یعنی آماده باش، «تقیه» یعنی پنهان کاری و «نفوذ» انسان را به گام نهایی یعنی «جهاد و قیام» راه میبرد.
از معرفت دینی تا حکومت دینی
این کتاب جمع و جور نموداری است از سیر قهری معرفت دینی تا جامعه دینی و در نهایت حکومت دینی. این نوشتار به مباحثی از قبیل: شبهات در حوزة دین و حکومت دینی، حکومت در ادیان وحیانی، طرح کلی دین و نظام سازی و حکومت دینی در حوزة مسلمین میپردازد.
نامههای بلوغ
نامههای بلوغ، گرچه از پنج نامه و وصیت مؤلف به فرزندان خویش در هنگام بلوغ تشکیل یافته است، ولی با توجه به این نکته که دوران بلوغ دوران بحران روحی و دوره تعقل و سنجش و انتخاب در آدمی است و از آنجا که این انتخاب نیاز به بینش و آگاهی و معیاری برای انتخاب دارد، مفید براي ديگر جوانان نيز هست.
نظام اخلاقی اسلام
این نوشته مجموعهای است از سخنرانیهای استاد دربارة جایگاه نظامها در دین و ضرورت طرح آنها به خصوص نظام اخلاقی اسلام که با محوریت دعای مکارمالاخلاق ارائه و تدوین شده است.
ذهنیت و زاویه دید
این کتاب نقادانهترین کتاب عين. صاد است که در عرصة ادبیات داستانی این بار با فاصله گرفتن از مباحث انتزاعی، بسیاری از آثار پر مخاطب صاحبنامان ادبیات ایرانی را به عیار نقد سپرده است. کتاب «صد سال داستاننویسی ایران» حسن عابدینی، «کلیدر» محمود دولتآبادی، «صد سال تنهایی» گارسیا مارکز، «سووشون» سیمین دانشور و «آدمهای غایب» تقی مدرسی، تنها تعدادی از آثار نقد شده در این کتاب هستند.
اندوهيادها
ما دلاک هستیم!
اعتقادش این بود که روحانی مربی است؛ تنها مدرس نیست، مربی هم هست. معتقد بود دین و انبیاء و اولیاء خدا آمدهاند تا انسان را تربیت کنند و ما هم بر اساس همچین ضرورتی طلبه شدهایم. در حشر و نشر و درس و بحث و رفت و آمد و مسافرت و حتی فوتبال بازی کردن و سر سفره، این بُعد تربیتی را برای روحانی قائل بود. گاهی با محبت، گاهی با خشونت، میگفت ما حمامی و دلاک هستیم؛ باید چرک دیگران را بگیریم. باید بعضی وقتها کیسه بکشید. نمیتوانید با نشستن در اندرونی و بیرونی و دستبوس داشتن، کار کنید. هیچوقت از مبانی و روشش کوتاه نمیآمد. به او اعتراض میکردند که چه معنی دارد روحانی در خانهاش 24 ساعته باز باشد و هرکسی بیاید و برود، ندیدهایم آخوند اینجور باشد، رسم آقایان اینجور نیست؛ میگفت: میخواهم ببینند که اینجور هم میتوان بود، شما هم باید اینجور باشید، مردم باید بیایند انس بگیرند، ملجأ باشید، مرجع باشید، محل رجوع باشید، محل پناه باشید، بینش بدهید، باید رفت و آمد داشته باشید.
نمیشود روحانیت از مردم فاصله بگیرد و بخواهد فقط با کتاب و تلویزیون مردم را هدایت کند. الان مشکلی که ما در حوزه داریم، همین است. حتی طلبههای فاضل نمیتوانند با استاد ارتباط داشته باشند؛ یعنی استاد میرود منبر درس فقهش را میدهد، بعد هم از درِ مخصوص سوار ماشین میشود و میرود! قبلاً شاگرد با استاد زندگی میکرد، با نماز شبهایش حشر و نشر داشت، با استاد مسافرت میرفت. در بین افراد قدیمی ببینید شاگردان در سفرهایی که همراه استادشان بودهاند، مثلاً از کربلا تا نجف، از نجف تا سامرا، چه خاطراتی نقل میکنند. در این ارتباطها انتقال معارف میشد، انتقال آداب میشد. اگر بخواهیم سنتهای دینی و رفتار متکی به وحی در جامعه نهادینه شود، فقط با اطلاعیه و سمینار گرفتن و پشت تریبون حرفهای قشنگ زدن انجام نمیشود. رسول خدا به حدی با مردم حشر و نشر داشت که بعضیها اعتراض میکردند؛ «ما لهذا الرسول» این چه رسولی است؟ «یأکل طعام و یمشی فی الاسواق»، غذا میخورد و در بازار راه میرود. شاید از نظر ما این اعتراضها خیلی سخیف باشد، اما از جمله اعتراضها به آقای صفایی این بود که چرا ایشان میرود فوتبال بازی میکند، در رودخانه همراه طلبهها شنا میکند؟! آن مرحوم جواب میداد برای طلبهها که استخری نساختهایم و هیچ تفریحی ندارند؛ عقدهای بشوند، میگویند چرا عقدهای شدهاند؟! از پدرشان نقل میکرد که مرحوم حاج شيخ عبدالکریم حائری(مؤسس حوزه علمیه قم) جلوی حرم با طلبهها الک دولک بازی میکرد! به ایشان گفته بودند آقا زشته، گفته بود: این طلبهها چه تفریحی دارند؟ الک دولک هم نکنند؟! روش شیخ روش بدیعی بود، روشی مستند به مشی ائمه و علماء خلف. حضرت امام+ هم در ایامی که قم بودند گاهی راه میافتادند به دیدن اهالی پاییننشین قم میرفتند. استاد صفايي میگفت مردم باید راحت بتوانند درد دلشان را بگویند، آقایی نمیخواهید بکنید، امام زمان(عج) خودش به اندازه کافی آقا هست!
او برای طلبههایش سختی میکشید. او ميگفت: میگویند علمای ما، افضل از علمای بنیاسراییل هستند؟ با راحتطلبی که افضل از علمای بنیاسراییل نمیشويم! وقتی خودمان راحت زیر کولر گازی بخوابیم، بچههایمان چهار تا کارخانه داشته باشند با ماشینهای کذایی و... افضل از علمای بنیاسراییل میشويم؟! مشکلی که الان در جامعة ما ایجاد شده، این است. وقتی که منِ روحانی هدفم فقط چاپ کتاب شد و هدایت مردم را فقط در چاپ کتاب دیدم ـ آن هم کتابهای تکراری که نیازهای مردم را پاسخ نمیدهد ـ همین فاصلهها ایجاد میشوند. حاج شیخ وقتی کسی مراجعه میکرد، کتابش را میگذاشت کنار. میگفت کتاب برای آدمسازی است و این کسی که آمده بر کتاب اولویت دارد. گاهی اعتراض ما هم درمیآمد که حاج آقا شما از اینجا میروید تا اهواز به کسی سر بزنید؟ میگفت لازم است. این روشها دارد تعطیل میشود و خطرناک است. دوستی داشتم استاد تفسیر بود، یک روز 40 تا از بچههایی که در دانشکده علوم قرآن اوقاف نمونه بودند را آورده بود منزل یکی از آقایان، در را رویشان باز نکرده بودند که آقا دارند استراحت میکنند!
آقای صفایی خواب، خوراک، راحتی زن و بچهاش، اعتبارش خود و دوستانش را خرج میکرد که یک جوان را نجات بدهد. حتی برایش مهم نبود که نتیجه بگیرد. گاهی میگفتم: حاج آقا وقت تلف کردن است، میگفت: ببین یک موقع گِل به دیوار میزنی، دیوار تحمل ندارد، گِل میافتد، اما اثرش میماند و روزی ممکن است نتیجه بدهد. من ده سال بعد از مرگش کسی را دیدم میگفت من 10 - 15 سال پیش آمده بودم پیش آقای صفایی، اما این روزها حرفهایش یکی یکی در زندگیام معنا میشود. حرف امام را بعضیها ساده میگیرند که میگوید ما به نتیجه کار نداریم، تکلیف را انجام میدهیم. این خیلی عرفان میخواهد، که حتی نتیجه برای تو شِرک است. (حجتالاسلام والمسلمين عباس لاجوردی، شاگرد استاد صفايي، هفتهنامه پنجره، شماره 50، 19 تير 1389)
زبان قوم بود!
به تعبیر بنده ما یک لسان قوم داریم، و یک لسان قم داریم. اکثر طلبهها به لسان قم حرف میزنند؛ در حالیکه قرآن میفرماید: «مَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلا بِلِسَانِ قَوْمِه». لسان قم کاملاً برای ما آشناست و تکراری و خستهکننده و ملالآور. کمتر آدمی پیدا میشود که به لسان قوم و روزگارش آشنا باشد؛ اما مرحوم صفایی آشنا بود، از این جنس بود.
ایشان بهنظرم یکی از مصادیق کمنظیر عالم ربانی بود. یعنی عالمی که آنچه عمل میکند از نظر فکر و اندیشه به آن رسیده و باور داشته باشد و آنچه که فکر کرده و به آن اندیشیده یا مطالعه کرده، همان را عمل کند. میگفت: من مثل یک طبیب هستم، درِ خانهام باید به روی هر نوع بیماری باز باشد. یکی از انتقادهایی که به ایشان میشد، همین بود که این اراذل و اوباش کیاند در خانه شما، هر دفعه کسی میآید؟! میگفت اینجا مطب است، مطب که نمیتواند تابلو بزند که از پذیرش مثلاً سرطانی و هپاتیتی و ایدزی معذوریم فقط هر کس مختصری سردرد دارد بیاید!
جایی طلبهای را دیدم میگفت نمیتوانم پیش کسی پیراهنم را دربیاورم یا حتی آستینکوتاه بپوشم؛ چون بدن من پر از خالکوبیهای ناجور است! میگفت من قبل از انقلاب چون صدای خوبی داشتم، آماده شدم بروم خارج از کشور. یک روز دست قضا من را به خانه آقای صفایی کشاند و ایشان وقتی فهمید من صدای خوبی دارم، در همان زیرزمین خانهاش گفت: یک دهان برای ما بخوان! من خجالت کشیدم که آقا من چی بخوانم؟ گفت: بخوان هر چی دوست داری بخوان. حتی اسم بعضی از خوانندههای زمان شاه را برد که اینجوری بخوان؛ مثل فلانی بخوان، خیلی جدی میگفت. من هم شجاعت پیدا کردم و زدم زیر آواز و خواندم. تمام که شد، دست کرد توی جیبش و هزار تومان ـ که آن روزها برای خودش پول زیادی بود ـ به من داد. واقعاً هم فقر داشت من را به این سمتها میکشاند. گفت هر وقت فشار مالی پیدا کردی بیا همینجا برای خودمان بخوان، ما حقالزحمه هم میدهیم. این جرقهای بود که این مرد در خرمن وجود من زد و بعدها دیگر من از همه آن راههای انحرافی دست کشیدم و آمدم و طلبه شدم و با همه آن فضاهای ذهنی که برای من بود دیگر کاملاً مسیر زندگیام عوض شد و الان هرچه دارم از مرحوم آقای صفایی دارم.
در اتفاقات روز جامعه حضور داشت، در نقد و اندیشه، در رمان از «صد سال تنهایی» گابریل گارسیا مارکز گرفته تا «کلیدر» محمود دولتآبادی! این میتواند اندیشهای باشد برای ما که امروز اگر رمان «بامداد خمار» در یک فرآیند کوتاه زمانی 40 بار زیر چاپ میرود! تا رمان «عادت میکنیم» هنوز نیامده به بازار دست به دست میشود، تا رمان جادو جمبلیِ «هری پاتر»، در روزگار آقای صفایی اگر اینها بودند، قطعاً او درباره اینها نظر داشت و حرفی و نقد و تحلیلی ارائه ميداد. یک طلبه باید حس کند که اینها هم زبان روز اوست و برای او نقص است که آگاهی از این اتفاقات روز جامعه، از رسانهها، از ماهوارهها، از فیلمها، و ... نداشته باشد. آقای صفایی واقعا بهعنوان یک مجتهدِ جامع و مانع، آن اندیشههایی که میخواست دین را تخریب کند، به درستي میشناخت.
ایشان در بارة مسئله حجاب یک جمله کلیدی دارد؛ میگوید: «سنگ راه کسی نشوید؛ زن خودش باید حرکت کند و چیزی مانع او نشود، خودش هم سعی کند سنگ و سد راه کسی نشود.» نباید در مسیر راه دیگران گرد و خاک بهپا کرد. من در سخنرانیام در يكي از دانشگاهها در حضور چند هزار نفر، همین اندیشه الهام گرفته از او را در آن جلسه بحث کردم، كه خیلی خوش نشست. به تعبیری ایشان برای ما ماست چکیده درست کرد که گاهی باید رقیق بشود که البته این، کار کسی است که اندیشه را خوب میشناسد.
بهنظرم آثار ایشان دو دستهاند؛ دستهای که برای عموم مردم و تازهواردها مناسبترند؛ اما برخی باید واقعاً رقیق شوند که بهترین شخص خود شاگردان مستقیم ایشان هستند. باید نهضت کنند و با یک کار جمعی و تیمی همراه ذوق و علم آثار را برای مخاطبان بهویژه تازهواردها آماده کنند.(حجتالاسلام والمسلمين ناصر نقویان، هفتهنامه پنجره، شماره 50، 19 تير 1389)